eitaa logo
بنت الصابر🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
476 عکس
81 ویدیو
18 فایل
گفت صبور باش، وعده الهی نزدیک است. از آن وقت بنت الصابری شدم بیا و ببین! نویسنده متن های غریب شاگرد بد مکتب نور شما بخوانید"طلبه" گوینده نگفتنی های ساعت ۱۵ 🌿 کپی، نه! https://daigo.ir/secret/83428328 خانواده خوب صبور🍃 https://eitaa.com/nuri
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد از پیروزی انقلاب هر وقت به داوود پیشنهاد مسؤلیت می دادیم قبول نمی کرد! میگفت: تا بهتر از من هست چرا سراغ من میاید؟
داوود اگر می خواست می توانست بهترین سمت ها را بگیرد اما خودش از این مسؤلیت ها فراری و گریزان بود...
به محض اینکه خبر رسید دشمن بعثی وارد خاک ایران شده داوود دیگر روی پا بند نبود که برود خصوصا اینکه امام هم فرموده بود جبهه هارا پر کنید آمد پیش پدر و مادرم که اجازه بگیرد پدر و مادرم کوچک ترین نه ای نیاوردند از طرفی پدرم هم اگر مخالف بود با خوابی که چند وقت پیش دیده بود دلیلی نداشت که مخالفت کند...
می پرسی چه خوابی؟ خواهرش می گوید که: _وقتی بابا چند مدتی جلوی کار های انقلابی داوود را گرفت یک شب خواب دید که یک سید نورانی که عمامه سیاهی برسرش بود وارد یکی از اتاق های خانه شد آن سید نورانی در حالی که سر تا سر وجودش را نور گرفته بود رو کرد به پدرم و گفت: کاری به کار داوود نداشته باشید هرجایی می خواهد برود جلویش را نگیرید چون داوود ماله ماست و ما خودمان سرپرست او هستیم! پدرم وقتی به صورت او نگاه کرد دید آن سید امام خمینی است...
بنت الصابر🇵🇸
از آن به بعد بابا هیچ وقت جلوی داوود را نگرفت نه در مبارزات انقلابی و نه در دوران جنگ هیچ گاه مخالفت نکرد چون می دانست داوود، تحت ولایت امام خمینی است و متعلق به ایشان است...
فکرش بکن شیعه آقا آن چنان باشی که امام خود بیاید و خبر بدهد که این فرزند ماست متعلق به ماست از آن ماست اورا به ما بسپارید...
ادامه دارد...
نظرتون چی بود در مورد این قسمت اسطوره؟ تونستید ارتباط بگیرید؟ مشتاق ادامه اش هستید؟ https://harfeto.timefriend.net/16830379882454
همیشه به ما گفتن معلمی شغل انبیاست اما نگفتن چرا؟ اما نگفتن راهش چیه؟ نگفتن چه جوری شروع کنیم؟ نگفتن با چه شاگردی؟ تو چه شرایطی؟ اصلا ما معلم حساب میشیم یا نه؟ به مناسبت این روز عزیز این دو کتاب رو به همه مربی ها و متربی ها توصیه میکنم 🌱 تو این کتاب ها به جواب این سؤال ها و فراتر از اون ها می رسید🕊