غروب جمعه ها مردی در آن دور دست شاید دلش گرم شود با زمزمه آل یاسین شیعیانش... _آقای علی فانی

در وجودمان کعبه ایست به نام مهدی و شیطانی از نفس که باید سنگ زده شود و صفا و مروه ای به نام کربلا کاش مُحرم باشیم.. #حاضرِغایب

در وجود مان اسماعیلی است که باید به دست پیغمبر درون مان به قربانگاه برود..

گوسفند بهانه است! عید قربان باید ذابح بود ذابح نفسی که خنجر تیز بطلبد.. _از خودتان بپرسید کدام خصلت شما باید ذبح شود و به قربانگاه برود تا قربانی بعدی ابراهیم درون تان شوید #ازخودت_بپرس

نام شما را که می شنوم،هر کجا که باشم اشک در چشمانم برق می زند. ملتفت می شوم که حتی اگر یدک کش نام شیعه هم نباشم، رسم مُحب بودن را بلد شده ام، خوب بلد شده ام!

به اندازه جاری بودن شما در قلب هامان اعتبار داریم، نه در سیادت مان! -حال و هوای بچه سیدا،این روز ها..

سیادت نوری سبز بود که در قلب تاریک من نمی گنجید، اما به زور جایش دادند..

تعریف می کرد که اولین بار که اورا دیدم(منوچهری را)، بهم گفت خامنه ای تو هستی؟ گفتم نه گفت پس خامنه ای تو هستی، مرا می شناسی؟ گفتم نه ولی می شناختمش از اطراف در موردش شنیده بودم به من نگاه کرد می خواست ببیند آثار سؤالش چگونه بر چهره من است. گفت ولی من تو را می شناسم، خوب می شناسم تو همانی هستی که مثل ماهی از دست بازجو لیز می خورد! تو همان کسی هستی که دونه دونه کار هایش چیزی نیست، اما خدا می داند مجموع آن ها چه می شود.. -مستند هدایت الله /شرح اسم

برای کنکوری ها امشب خیلی دعا کنیم.. ان شاءالله تو همون مسیری قرار بگیرند که هدف خلقت و رسالت شون هست ان شاءالله تو همون مسیری باشند که لبخند امام رو به همراه داره برای کنکوری ها خیلی دعا کنید اونا قراره بخشی از آینده ما و کشور مون رو رقم بزنند اونا قراره بخشی از حکومت امام باشند 🌱

کنکوری عزیز خدا بهت توان و آرامش بده روزی که منتظرش بودی و براش زحمت کشیدی و موجب ترس و استرس و خنده و اشکت شده داره فرا می رسه، نیتت این باشه که تک تک سؤال هارو برای ثمر بخشیدن به هدف امام(ره) و انقلاب جواب بدی. که با جواب تک تک سؤال ها قراره دستی از خدا برای جماعت باشی.. که با جواب دادن به سؤال ها قراره یاری گر صدای مظلوم و کلام حق در سراسر جهان باشی خدا به همراهت عزیز❤️

کنکوری فردا قراره معلم بچه ما باشه قراره همون طبیب و پزشکی باشه که تو درد به داد مون می رسه قراره همون دندون پزشکی باشه که اولین دندون هفت سالگی بچه ات رو می کشه قراره همون مهندسی باشه که میری سراغش قراره همون وکیلی باشه که طلب حقت رو می کنه قراره همون نخبه ای باشه که موجب فخر و غرورت میشه همونی که دشمنای کشورت نقشه ترورش رو می کشن قراره همونی باشه که.. کنکوری فردا، بخشی از زندگی آینده تو بچه های تو رو قراره رقم بزنه پس براش دعا کن، خیر بخواه 🌱

این روز مبارک تمام کسانی که حرمت واژه و دوات را حفظ کردند. مبارک آن هایی که راوی حق بودند و برای حق کلمه به میدان فرستادند!

به فدای آقایی که در جنگ صفین چند قدمی خیمه ابلیس لباس رزم را به تن کرد و عمامه سیاه پیغمبر را به سر گذاشت... مکر اما نگذاشت ابلیس خانه نشین شود! به فدای آقایی که فرمود اگر شما مردم گوش به فرمان من بودید تا چند ساعت دیگر می جنگیدید، هیچ ظالمی بر زمین نمی ماند و ظلم ریشه کن میشد.. به فدای آقایی که با اشک عمامه سیاه پیغمبر را از سر در آورد و نگاه دلخور خود را از مردمی که پیروزی صفین را به قرآن روی نیزه باختند فرو بست... به فدای آقایی که نپذیرفتن ولایت او شد عاشورای پسرش به فدای آقایی که تنها بعد از بیست سال پسرش را کشته و اهل بیتش را به اسارت گرفتند..

-مختار، عماریاسر، بلال، ابراهیم، مالک، سلیم، مصعب، هلال و.. هر کدام شان دلگرمی امام شان بوده اند. صفین که می شود عمار یاسر را که به شهادت می رسانند، چندی بعد از مکر عاص و فتنه قرآن روی نیزه ها دقیقا همان جایی را می گویم که خودی و ناخودی در خیمه امام با زور شمشیر و سپاه امام را ناچار به صلح می کنند... راوی می گوید بغض امام را دیدم که فرمود ای کاش عمار را داشتم!

صفین که می شود چند قدمی خیمه معاویه پیک خبر می رساند به مالک که امام فرموده برگرد. مالک می گوید دو قدمی خیمه ابلیس هستم، جز چند تن از کفن پوشان نمانده اند، برگردم؟ پیک می گوید راضی می شوی که اینجا افتخار پیروزی نصیبت شود و آنجا دست شان به خون امام آلوده شود؟ مالک بر می گردد با بغض و اشک به خیمه وارد می شود روبه امام می گوید راضی هستید امیرالمؤمنین؟ امام می فرمایند اگر تو راضی هستی، من هم راضی ام چشمان مالک را بغض می گیرد، امام پشتش را به جمع می کند و می گوید کاش در بین این جمعیت چند تن مثل تو داشتم مالک..

مجموع زمان خلافت امیرالمؤنین پنج سال است، دقیق ترش را بخواهم برایت بگویم می شود چهار سال و نه ماه! در این چهار سال و اندی سه جنگ رخ می دهد! جمل در سال ۳۶ هجری صفین در سال ۳۷ هجری و نهروان در سال ۳۸ هجری در این پنج سال چه بر سر دل مولا آمده که فرمود: خدایا! اينان از من خسته اند و من از آنان خسته؛ آنان از من به ستوده اند و من از آنان دل شکسته؛ پس بهتر از آنان را مونس من دار و بدتر از مرا بر آنان بگمار...

در این سال ها چه بر سر دل مولا آمده که فرمود: چه اندازه با شما مدارا كنم! همچون مدارا كردن با شتران نوبارى كه از سنگينى بار پشتشان مجروح گرديده و همانند جامه كهنه و فرسوده‏ اى كه هرگاه از جانبى آنرا بدوزند از سوى ديگر پاره‏ مى‏ گردد. هرگاه گروهى از لشكريان شام به شما نزديك مى‏ شوند هر يك از شما در را به روى خود مى‏ بنديد و همچون سوسمار در لانه خود مى‏ خزيد و همانند كفتار در خانه خويش پنهان‏ مى‏ گرديد. به خدا سوگند! آن كس كه شما ياور او باشيد ذليل است و كسي كه با شما تيراندازى‏ كند همچون كسى است كه تيرى بى پيكان به سوى دشمن رها سازد. به خدا سوگند! جمعيت ‏شما در خانه‏ ها زياد و زير سايه پرچمهاى ميدان نبرد كم. من مى ‏دانم چه چيز شما را اصلاح مى ‏كند ولى اصلاح شما را با تباه ساختن روح خويش جايز نمى ‏شمرم، خدا نشانه ذلت را بر چهره ها و پيشانى شما بگذارد! و بهره ‏هاى شما را نابود سازد. آن گونه كه به باطل متمايل و به آن آشنائيد به حق آشنائى نداريد و آن چنان كه در نابودى حق مى ‏كوشيد براى از بين بردن باطل قدم برنمى ‏داريد.