#مرسوم است که #خانواده_متوفی،
۴ روز سر قبر متوفی حضور بهم میرسانند و کنار قبرش مینشینند
1⃣ اولین روز ، همان فردا صبح زود و هنگام دفن میت است
روح میت اطراف قبر می گردد و با دیدن خانوادهاش بسیار مسرور می شود
2⃣ روز دیگر ،شبِ سومِ #میت است که دوباره روحِ میت، کنار قبر، منتظر خانوادهاش است
3⃣ روز دیگر، شب هفتم است که بر سر قبر میت مراسم بزرگداشت برگزار می کنند
4⃣ ... و دیگری شب چهلم میت است.
روح میت، در روز چهلم، بر سر قبرش حاضر می شود و با دیدن جنازه خود، که شکل بدی به خودش گرفته ، از کالبد خاکی خود دل می کند و اگر مومن باشد به وادی السلام،
و اگر نباشد به برهوت منتقل می شود.
🔻🔻📣📢 این چهار روز هم، برای امام حسین (علیه السلام) بود...
اما به شکلی دیگر ؛
⬜️ برای امام حسین هر چهار مراسم برگزار شد ؛
1⃣صبح روز #شام_غریبان ، اسرا را به دیدن پیکر مطهر امام حسین آوردند
امانه با احترام بلکه با پاهای بسته کنار گودال در کنار سرهای بریده و بدنهای بی سر شهدا ...
هرکس به دنبال علامتی میگشت تا شهید خود را بیاورد و بدنی را به آغوش بگیرد...
حضرت #سکینه ناله کرد و فرمود؛
پدر جان اگر نمی ترسیدم که عمه ام زینب را آنقدر بزنند تا از دنیا برود ، هیچ وقت از تو جدا نمی شدم و در کنارت می ماندم تا جان به جان آفرین تقدیم کنم
2⃣مراسم #شب_سوم هم برای امام حسین گرفتند ؛ اما در #دارالعماره کوفه نشستهاند و ابن زیاد ملعون، موی پیشانی امام را گرفته و سر را بالا آورد و در مقابل چشمان خواهرش و کودکانه وحشتزده با امام سخن گفت...
3⃣ مراسم #شب_هفتم ایشان نیز در کوفه برگزار شد ؛ در حالی که اهل بیت در زندان بودند و راس مطهر امام را بر نیزه کردند و در شهر گرداند...
4⃣ مراسم #چهلم نیز اینگونه برگزار شد بر طبق برخی از #مقاتل، اگر اسرا به کربلا آمده باشند،
🥀 به قبور نرسیده همه خود را از #ناقه ها بر زمین انداختند و هرکدام بدنی را در آغوش گرفتند...
🥀 عدهای خود را روی زمین کشیده اند
زیرا توان راه رفتن نداشتند...😔
عدهای با سر زانو حرکت میکردند حضرت زینب(س) به همه نگاه می کردند تا مبادا کسی از شدت غصه از دنیا برود...
✨✨✨✨✨✨✨
@bentolhoda_81
#اربعین
#ورود حضرت زینب (سلام الله علیها) در اربعین امام، به کربلا ؛
🔻در روایات آمده وقتی حضرت زینب به نزدیکی #کربلا رسیدند ، خود را از روی #ناقه به زمین انداختند و با زانوان خود در حالی که فریاد "یا حسین" سر میدادند ،
به سمت قبر مطهر ایشان حرکت کردند.
🔻 اولین حرفی که زدند این بود که حسین جان! من وظیفه خود را انجام دادم...
🔻 اما رقیه را در خرابه باقی گذاشتم و آمدم...
🔻 میخواستم او را بیاورم اما پاهایش پر از آبله بود... دستانش زخمی و بدنش اثر از تازیانه ها داشت... 😔😔
🔴او به من گفت؛ عمه جان !
🍂سلام مرا به پدرم برسان من اینجا مسکن می کنم و می مانم...🍂
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
@bentolhoda_81