🦋میآمد، کنار پدر مینشست و
نوازشش میکرد.
ناخنهایش را برایش میگرفت،
به سر و وضعش میرسید و موهایش را شانه میکرد.
بعد هم، خودش لباسهای او را میشست. 🧺
از وقتی که پدر زمینگیر شده بود، اعظم
یار و غمخوارش بود.💕
مونس مادر هم، اعظم بود.
مادر میگفت یادش نمیآید که هیچوقت
اعظم با عصبانیت، یا با صدای
بلند با او حرف زده باشد؛
حتی برای یکبار...
#شهیده_اعظم_شفاهی
@Bentolhoda_znj
🦋میآمد، کنار پدر مینشست و
نوازشش میکرد.
ناخنهایش را برایش میگرفت،
به سر و وضعش میرسید و موهایش را شانه میکرد.
بعد هم، خودش لباسهای او را میشست. 🧺
از وقتی که پدر زمینگیر شده بود، اعظم
یار و غمخوارش بود.💕
مونس مادر هم، اعظم بود.
مادر میگفت یادش نمیآید که هیچوقت
اعظم با عصبانیت، یا با صدای
بلند با او حرف زده باشد؛
حتی برای یکبار...
#شهیده_اعظم_شفاهی
#از_شهدا_برام_بگو🕊
@bentolhoda_znj