#شب_نشینی ✍ باران می گیــرد.... بارانِ نامِ تو...بارانِ نگاهِ تـو بارانِ آغوشِ تـو....و من تازه می شوم! . یک سؤال؛ حسین جان؛ پیشِ چشمانِ تو نشستن، چه اتفاقی است، که برای هر کسی که رُخ می دهد؛ بیچــاره اش می کند؟ .و من، بیچـاره شدم حسیـــن..... بیچاره ی نشئِگیِ دقایقی که روبروی چشمانِ جنون خیزِ تو، آرام می گرفتم! چرا درست از همان شب جمعه ای که زیر بارانِ نمِ نمِ آسمانِ کربلا، به صبح رسید...؛ دیگر شب جمعه ها، دنیا کوچک می شود؟ تنگ می شود؟ در اتم به اتمِ اکسیژنش قحطی می آید؟ چرا شبهای جمعه ، زمینِ آفت زده ی جانِ مان، لرزه می گیرد... و حسِ پریدن و جا گذاشتنِ همه چیز و همه کس، تمامَـــش را احاطه می کنــد؟ ❤️ من بیچاره شــدم حســین.... می بینی؟ تمامِ آرزوهایِ مرا، بر باد داده ای! . فقط یک آرزو برایــم مانده؛ که بمـــانم و باز ببینمـت! در دارالجنونِ زمین؛ مقابلِ چشمانِ تو! #استاد_شجاعی ✨نگاهمان#به_افق_بهشت است https://zil.ink/beofoghebehesht