.
Poldark
اگر دنبال یک سریال کلاسیک با فیلمنامهی خوب هستید. پیشنهاد میکنم پلدارک رو ببینید.
#معرفی_فیلم
@berrrke
فشار حداکثری رفقا، گلهی هنرجوهای قدیمی، پرسیدنهای مدام دوست و فامیل بالاخره باعث شکست سکوت برکه شد!
سلامی عرض کنم خدمت اهالی برکه که این مدت بامعرفتهاش کنارش موندن! یه بیستایی عضو هم تاب سکوت برکه رو نداشتن و رفتن.
به همشون میگم برکه نیاز به فکر داشت. جمع و جور کردن کلمه داشت. پیدا کردن یه نقطه ثابت. شده بود شبیه این اسباب بازیهای مغناطیسی که هی توی هم پیچ و تاب میخورن و خاموش هم نمیشن!
شایدم هنوز هم به ثبات کلمه و فکر نرسیده باشه که از متن هم همین به نظر میاد. ولی حداقل سلام که میتوان کرد بدون چرخش مغز و پیچش فکر!
چمیدانم شاید.
#صدایبرکهیمسکوت
@berrrke
.
نمیدانم چند نفر از شما این گل انجیری من را به یاد دارید. قدیمیها حتما عکسهای دلبرش را دیدهاند.
میگویند میخواهی حال زن خانه را بدانی، به گلدانهایش نگاهکن!
تابستانی که گذشت برای من جز سختترین روزهای زندگیام بود. از اوج حجم شدید فعالیتهای اجتماعی، شخصی و حتی خانوادگی قل خوردم به فرودترین حالت ممکن در همهی این فعالیتها خصوصا کاری!
البته که خودخواسته بود و انتخاب خودم مرا اینطور دستخوش تغییر کرد. ولی از یک جایی دیگر دست خودم نبود.
همانروزها دلم میخواست گردن کسانی را که میگفتند به به حال کن استراحت خوش میگذرد؟! را بگذارم لای گیوتین! بیتعارف!
قصهی این چندماه کمکم یک جستار یا روایت با آنداستانی اوج و فرود عالی میشود. بارها کلماتش را توی ذهنم کنار هم چیدهام ولی هنوز کامل پخته نشده.
امروز که برگهای انجیریام را هرس میکردم انگار تکههای روحم را با قیچی باغبانی میچیدم! اما هنوز این یک شاخه مانده و چندتا از سر برگهایی که از تابستان دوام آورده بودند و نخشکیده بودند. آنها را توی آب گذاشتم کنار پنجره منتظرم باز ریشه بدهند.
#ریشه
@Berrrke
👦🏻
_حسین میشه این ظرفای تمیز رو بذاری کابینت؟
_نه مامااان من آبِل مرغون دارم نمیشه دست بزنم به چیزای تمیز!
_حسین پاشو امروز برو مدرسه دیگه!🙄
_مامان! یادت رفته من آبِل مرغون دارم؟
_حسین اونکیک کاکائو داره، نخوری برات خوب نیست!
_مامان! نمیبینی مگه پنج روز آبِل مرغونم تموم شده!
ماجراهای ما و آبِل مرغون!
یه دونه باشی دخترپاییز👩🦯
@berrrke
هدایت شده از کانال حسین دارابی
تو کرمان اومدیم منزل نورانی و باصفای شهیدان مظهری صفات و در محضر مادر شهیدان "ننو"
حاج قاسم از اول انقلاب تو این خونه رفت و آمد داشته، دوسال اینجا دائم رفت وآمد داشته
یه موزه دفاع مقدس خونگی اونجا درست کرده بودن با عکسهای مختلف که حاج خانوم توضیحاتی میدن. عکسهای حاج قاسم در همین مکان هم هست
ببینید حالتون خوب میشه
الانم داریم میریم گلزار شهدا ان شاء الله ساعت 1:20 اونجا باشیم
#حسین_دارابی | عضوشوید 👇
@hosein_darabi
بِرکه 🍃
تو کرمان اومدیم منزل نورانی و باصفای شهیدان مظهری صفات و در محضر مادر شهیدان "ننو" حاج قاسم از اول ا
خونه ننهبابا (مامانبزرگم)
این روزا خیلی شلوغه 😊
ظاهرا یه تیم نویسنده هم برای روایتگری اومدن کرمان.
اگر بچههای مبنا کسی هست منزل خودتونه قدم بر چشم...!
#سالگرد_حاجقاسم
@berrrke
هدایت شده از کانال حسین دارابی
10.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینجا کرمان خونه ننو با امید و مجید هستیم، مجید ذاتا طنزه، فکر نمیکردم از این موضوع بتونه طنز تولید کنه😂
@omidmajid0098
روز مادر خونه مادری هستیم که دهن دشمنو آسفالت کرده👌
ماشالله به این مادر. سراسر نوره واقعا
#حسین_دارابی | عضوشوید 👇
@hosein_darabi
.
خوشا نمازی که با این #چادر خوانده شود. دستهای ننبابا برای هرکی چادر ببره عاقبت به خیر میشه.
#جشن_تکلیف یکی از نتیجهها.
@berrrke
هدایت شده از کانال حسین دارابی
🔴 کرمان دنگ ایران را حساب کرد
🔴 ایران برای کرمان چه کرد؟
فردای روز حادثه، هنوز شامهام پر از بوی خون بود، هنوز کفشهایم خیس خون شهدا، هنوز صداهای نالهها و جیغها توی سرم میپیچید و صحنههای دردناک پیش چشمم مرور میشد.
اخبار را که چک می کردم، تمام ایران غرق تحیر و ناباوری بود، خبرنگاران و تحلیلگران مشغول پیدا کردن علت و مقصرین احتمالی بودند.
پیکر پاک و پارهپارهی شهیدان نباید روی زمین میماند اما فضای رسانهای آماده نبود یا حداقل در شان شهدای بزرگترین ترور سالهای اخیر نبود!
با هرکه میشد تماس گرفتم، مشهد، قم، تهران و... میان این تماسها، یک جمله خنجر شد و فرورفت توی قلبم که دیگر جایی برای جراحت نداشت. این جمله: «طراحی پوستر و نوشتن متن دست بچه های کرمان رو می بوسه»
باید توضیح میدادم که: بچههای کرمان اگر مجروح و شهید نباشند، شاهدعینی حادثه یا دست کم شاهد وحشت مردم و التهاب شهر بودهاند و هنوز نتوانستهاند شهادت دختربچهی کاپشن صورتی پیش چشمانشان را هضم کنند و حالا چطور باید بنشینند و قلم به دست بگیرند و....
و نفهمیده بود یا نخواست بفهمد که گفت: «پس ما کمکی نمیتوانیم بکنیم» رهایش کردم و رفتم سراغ گروههای گرافیکی واکنش سریع و فقط تسلیت شنیدم اما همدلی ندیدم!
حوادث این چهل و چندسال را توی ذهنم مرور کردم، از دفاع مقدس تا متروپل و زلزله کرمانشاه و سیل پلدختر تا حوادث تروریستی اهواز و شاهچراغ و بلوای زن زندگی آزادی و...
کرمان دنگ حضور خودش را تمام و کمال پرداخته بود اما از همدردی و همکاری یک کشور این جمله عایدش شده بود؟ «زحمتش با بچههای خود کرمان»
حالا که این قلم عقده هایش را روی این کاغذ باز میکند، دوهفته از بزرگترین عملیات تروریستی بعد از انقلاب میگذرد؛ اما هنوز یک چشم فعالین مردمی کرمان اشک است و یک چشم خون و نمیتوان از دلهای آشفتهشان انتظاری داشت، اما خواهران و برادران هموطنم در سراسر این خاک داغدار، برای همدردی با مردم کرمان چه کردهاند؟
این سخنان نه جهت مظلومنمایی و ابراز عجز که تلنگریست برای بیدار شدن هموطنانی که نمیدانند در کرمان چه گذشت که نود و چند گل سرخ تقدیم جبهه مقاومت کرد و هنوز هم بعد از دوهفته مستعد شهید دادن است!
مگر نه اینکه ما ایرانیها از گذشته رسم داشته ایم که تا چهل روز پس از درگذشت همسایهای، هوای مصیبت زدگان و بازماندگانش را داشته باشیم و عزادار جز غم از دست دادن عزیزش، داغ دیگری به دل نداشته باشد؟ پس چرا همسایگان قیام نمی کنند برای برداشتن این بار بر زمین مانده؟
رسانهی ملی وضعیت عادی دارد و برایش انتخابات دوماه آینده، مهم تر از ساچمههای جا خوش کرده در وجود سیصد و اندی کرمانی نجیب و طرفدار نظام است!
شاعران حتی برای سوگ نویسی برای شهدایی که یکی از آنها مداحی بود که پاکتهای مردم را پس می زد، طلب هزینههای گزاف کردهاند و هنرمندان هتلهای چند ستاره و امکانات کامل طلب کردهاند.
خونبها کدام یک از هموطنانمان را طلب میکنید؟ چگونه جواب خانوادهای را خواهید داد که از غم قطع نخاع شدن پسر، داغ شهادت پدر را فراموش کردند.
کرمان عزیزم! تو چشم هایت را به روی این نامهربانی ها ببند و باز هم برای جای جای این کشور قیام کن.
کرمان دنگ یک ایران را حساب کرد...
#حادثه_تروریستی_کرمان
#حسین_دارابی | عضوشوید 👇
@hosein_darabi