eitaa logo
بِرکه 🍃
319 دنبال‌کننده
252 عکس
19 ویدیو
1 فایل
خانم ف.میم روایت های ساده از زندگی یک مامان، معمار، داستان نویس.🍂 اینجا می‌توانیم گپ بزنیم https://eitaa.com/Fmazhari
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 فکر میکنم تاحالا همه از حال روز من و رسیدن بسته پستی و ترکیدن قلبم، خبر دارید. بسته پستی که می‌رسد کل آپارتمان می‌دانند کتاب است و مال من حتی پستچی‌مان هم این را فهمیده است ایفون را که می‌زند می‌گوید فاطمه‌تون کتاب 😂 چون زنگ‌های طبقات ما باهم قاطی شده و پستچی می‌داند همه را باید بزند برای پیدا کردنم. از توی حیاط شروع می‌کنم به جرواجر کردن بسته و توی آسانسور کتاب ها را بو میکنم. وسط هال که میرسم پهنشان می‌کنم و از هر کدام چند صفحه می‌خوانم. بعضی ها را هنوز نرسیده هیلات کش می‌کنم. هنوز بوی نویی از کاغذهاشان می‌آید، ولی یا کنار گاز دارند با من پیاز تفت می‌دهند یا موقع چایی ریختن هل می‌پاشند توی چای. اما! اما وای زمانی که کتاب‌های رسیده را قرار باشد با حلقه بخوانم. دل و جگرم کنده می‌شود تا حلقه شروع بشود. قلبم توی حلقم است همین الان هم که بلاخره بعد از یک هفته بسته را از زیر مبل کشیدم بیرون، دستهایم یخ کرده. هیجان خواندنشان توی حلقه با جمع رفقا از هرچه که فکرش را بکنید بیشتر است. هفته پیش که پستچی آمد سرم گرم دیدن سریال بود. چشمهایم را بستم به حسین گفتم حولش بده زیر مبل...! زود باش زود. دیشب حسین گفت مامان مطمئنی میخوای هنوز زیر مبل باشه؟ گفتم‌ نه دیگه نه! دو روز مانده تا شروع حلقه! فردا خودم میارمش بیرون. به گوش اربابان حلقه نرسد، تورق کردم کمی هم خواندم وگرنه فشارم می‌افتاد😁 زودتری یک آذر را برسانید که هلاک شده‌گانیم....! @berrrke
📚 . نا؛ در لغت‌نامه مخفف ناو است در ناخدا. به معنای نای و نی هم آمده. در تداول آخرین قوت. ضعیف ترین حد قوت. رمق که به معنی نفس باشد. در عربی "ما" است؛ ضمیر اول‌شخص جمع یا متکلم مع‌الغیر! نا؛ اسم یکی از کتابهایی‌ست که قرار است در چهارمین حلقه کتابخوانی مبنا بخوانیم. به قلم مریم برادران. برگرفته از زندگی محمدباقر صدر. از متن کتاب: "بیشتر از آنچه می‌خوانید، فکر کنید. اگر به صِرف خواندن عادت کنید، در بین متن‌ها و سطرها محدود می‌شوید. آنوقت نوآور نمی‌شوید." @berrrke
📚 ی خانم جان را رفیق داستانی و غیرداستانی درجه‌یکم برایم خرید وقتی که تابستان رفته بودم قم. دو ساعت وقت داشتیم هم‌دیگر را برای اولین باز از نزدیک ببینیم. من زرزرو هم که طبق معمول مریض بودم روز قبلش رفته بودم زیر سرم. ولی حال بدم دل هیچ‌کداممان را خالی نکرد. زدیم به دل کتابفروشی‌های اطراف حرم. همسایه‌های خانم جان و خانه‌خوانی را برایم هدیه خرید با کلی چیز میز فانتزی برای خودم و پسرها. گفت این دوتا را قراره توی حلقه بخونیم. از دیروز جمع‌خوانی همسایه‌های خانم جان شروع شده و من هر صفحه که می‌خوانم بیشتر از زبان نرم و غلتان نویسنده لذت می‌برم. انتخاب کلمه‌هایش را دوست دارم و این خودمانی روایت کردنش را. هر ورقی که می‌زنم قربان صدقه ارباب حلقه می‌روم با این انتخاب‌های درجه یک‌ش! من فعلا تا فصل اول خواندم. چیزی که ذهنم را درگیر کرده روایت کردن به زبان حال است. انتخاب راویت زمان حال و استفاده فعل های مضارع به نظرم هوشمندانه نبود. حالا درست است که راوی زنده است و شهید نمی‌شود ولی استفاده از زمان حال برای روایتی که من خواننده می‌دانم در گذشته اتفاق افتاده چندان دلچسب نیست. حس نا‌امنی به آدم می‌دهد. من بودم ماضی می‌نوشتم.😊 نکته بعدی این درهم و برهم کردن و از هردری سخنی گفتن در فصل اول است. اینجا به خاطر توهم داروهای مرفین دار که راوی مصرف کرده کاملا به جا و درست است ولی اینکه بخواهد تا آخر به همین شکل ادامه بدهد قابل توجیح نیست. نکته کنکوری این کتاب پاراگراف اولش است. یک ضربه سنگین می‌زند به قطعه اول دومینوی اتفاقات و به حرکت درش می‌آورد. پس قطعا بعد از این باید منتظر اتفاق‌ها و عدم تعادل‌های بیشتری باشیم. انشالله بعد از تمام شدنش پست جمع‌بندی و قضاوت‌های نهایی را خواهم‌گذاشت. فعلا که دلم می‌خواهد فقط بخوانمش. @berrrke
بِرکه 🍃
. سمفونی‌مردگان را نمی‌شود توی خانه خواند باید کتاب را بزنی زیربغل و با یک خروار خودکار رنگی بروی ک
...ادامه از ✅نگاه‌کلی بر موومان اول. در موومان اول ما با یک خانواده آشنا شدیم که ظاهرا سایه مرگ بر زندگی‌شان رخته کرده و زندگی‌شان یکصدا سمفونی مرگ‌‌می‌زند. اورهان پسر سوم خانواده تنها کسی است که فعلا وضعیت عادی دارد و راوی این بخش است. ما از ابتدا می‌دانیم که آیدین دیوانه است و پدر و مادر و قلش آیدا و یوسف مرده‌اند. مرگ بزرگ‌ترین اتفاق دراماتیک برای شخصیت های داستانیست و نویسنده از ابتدا این را به ما گفته و حالا ما منتظریم که چگونگی‌اش را برایمان شرح دهد. من از این ساختار شکنی نویسنده بسیار لذت می‌برم. عباس معروفی زمان و خط روایی داستان را شکسته است ما با دو زمان در موومان رو‌به رو هستیم یکی حال که حدود چهل سالگی اورهان است که سوم شخص نوشته شده و دیگری گذشته این خانواده _که آن هم سیر حتی منظمی ندارد_ و اول شخص نوشته شده است. نویسنده توی این موومان بیشتر به روابط بین افراد خانواده تمرکز کرده و می‌خواهد هرکدامشان را برایمان روشن کند تا در موومان های بعدی چگونگی از هم گسستگی این روابط را نشان‌مان دهد. و‌چه‌قدر زیرکانه و هوشمندانه این کار را می‌کند تا خورد خورد من خواننده برسم به چرایی این برادرکشی! آتش زدن کتاب‌های آیدین کنار باغچه و تصویر لکه‌ی سیاه بر کف حیاط آغازگر تغییرات و اتفاقات بعدی رمان است. و به دنبالش در صحنه‌ای دیگر آتش دادن کل اتاق آیدین که مثل تصویر مرکزی برای رمان عمل می‌کند و اگر حذفش کنیم اساسا منطقی برای اتفاقات بعدی نخواهیم داشت. سوزاندن کتاب های آیدین به نوعی شروع جنگ بین سنت و مدرنیسم است.پدر نماد سنت‌گرایی‌ست و پسر نماد زندگی مدرن و چه‌‌قدر ظریف میبینیم که این را آیدین در دیالوگی می‌گویید. وقتی که از دکتر برمی‌گردد و دکتر اعلام کرده که او دیوانه‌ است. 🖊فاطمه مظهری‌صفات. .ادامه.دارد. @berrrke
معرفی کتاب استادیاران مدرسه مبنا.pdf
6.43M
. 🎊 این شما و این هم، «لیست پیشنهادی کتاب» استاد جوان آراسته و استادیاران مدرسه مبنا. . این‌روزها، روزهای مهمی برای اهالی کتاب هست. خیلی‌هامان دنبال لیست کتاب‌های خوب می‌گردیم برای تکمیل لیست خریدمان از نمایشگاه کتاب! این شما این هم لیست پرپیمان، دقیق و کاردرست! @berrrke