eitaa logo
بِرکه 🍃
324 دنبال‌کننده
297 عکس
27 ویدیو
1 فایل
خانم ف.میم روایت های ساده از زندگی یک مامان، معمار، داستان نویس.🍂 اینجا می‌توانیم گپ بزنیم https://eitaa.com/Fmazhari
مشاهده در ایتا
دانلود
. کله‌ام را چسباندم به شیشه. نگاهش کردم. همانطور مگس‌کش‌ به دست روی فرش‌ لاکی اتاق خوابش برده بود. با هر خروپف‌ بدنش بالا و پایین می‌شد. مگس‌کش قهوه‌ایی که توری‌اش از چند جا جرخورده و دوخته شده بود را بی‌هوا تکان می‌داد. ننه‌بابا گفته بود برو تلفن را بیار توی مطبخ. چند بار صدایش کردم، خیلی آرام طوری که از دهنم فقط صدای ه می‌آمد و هوا! باباجی! باباجی! نوچ نمی‌شنید. گوش‌هایش سنگین بود. ننه‌بابا می‌گفت سنگین است ولی قدرتی خدا صدای پچ پچ من با خاله را می‌شنود. قدرتی خدا! نمی‌فهمیدم قدرتی خدا یعنی چه! آمده‌بودم پی چه کار؟ هان تلفن! دم درگاهی هی این پا آن پا کردم. بروم تو نروم تو! انقدر پر روسری‌ام را جویدم که لیچ‌آب شد! ننه‌بابا داد زد کجا موندی؟! از لای در خزیدم تو. بازویم به دستگیره گیر کرد. شیشه‌ی در کمی لرزید و صدا داد. بازویم را توی مشتم فشار دادم. درد داشت. سینی استیل با دو سه تا چنگال و یک ته‌خربزه که مگس‌ها تویش عروسی گرفته بودند وسط اتاق بود. بوی خربزه زبانم را دور لب‌هایم چرخاند! امده‌بودم پی چی؟ هان تلفن. سیم فنری تلفن زیر یک پایش گیر کرده بود. آرام کشیدم کمی تکان خورد. سیم آزاد شد. مگسی را پراند. سیم را از پریز درآوردم. تند تند دور تلفن سبز پیچیدم. دلم می‌خواست دکمه‌هایش را هی الکی فشار بدهم. ادای کار با کامپوتر را دربیاورم! وقتش نبود. سیم دراز بود. هی پیچیدم. دوباره پیچیدم تا تمام شد. زدم زیر بغلم. بلند شدم. پایم خورد زیر سینی. چنگال‌ها جرنگ توی سینی صداکردند.چشم‌هام را روی هم فشار دادم. مگس‌کش شَطَرق خورد روی زمین. یخ کردم. خشکم زد. بیدارش کردم؟ _کجا میبری تلفن رو بچه؟ مگه اسباب‌بازیه؟ بذا سرجاش! برنگشتم.نگاهش نکردم. نشستم. سیم را نصفه نیمه باز کردم. دو شاخ را گرفتم توی مشتم. زدمش توی برق! زدمش توی برق؟ قرمز شد. خیلی قرمز. زینگ زینگ بلندی کرد خیلی بلند انگار صدتا تلفن باهم زنگ می‌زدند. طولانی. حیلی طولانی اندازه شمردن یک تا صد. زدمش توی برق! آن‌یکی که رویش یک گوشی تلفن داشت خالی بود. زدمش توی برق! @Berrrke