eitaa logo
بِرکه 🍃
301 دنبال‌کننده
263 عکس
22 ویدیو
1 فایل
خانم ف.میم روایت های ساده از زندگی یک مامان، معمار، داستان نویس.🍂 اینجا می‌توانیم گپ بزنیم https://eitaa.com/Fmazhari
مشاهده در ایتا
دانلود
. اصلا روایت داریم تو هوای بارونی باید یا کتاب بخری یا روسری. ولی تو قول داده بودی تا فروردین دیگه کتاب نخری. منم همین‌کارو کردم نمیبینی فصلنامه ست.😏 @berrrke
هدایت شده از [ هُرنو ]
داشتم برای این کتابِ دوست‌داشتنی یادداشتی می‌نوشتم که دوباره خوردم به این قسمتش :) 📚 ! @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
این پاراگراف چقدر منم...!😊 @berrrke
📽 "Outfit" فیلمی که همه‌ی امکانات یک داستان کوتاه را دارد. برش مکان فوق العاده کوتاه. برش زمان کاملا مهار شده. برش شخصیت. دراماتیک، تعلیق و هر آنچه که یک داستان کوتاه نیاز دارد. @berrrke
کاش یک نفر برود و آقای محمودی کارگردان پوست شیر را از برق بکشد.
. وقتی یک پروژه را تمام‌می‌کنم یا کلمه پایان را می‌زنم پایین متن‌هایم. از اتاق می‌پرم بیرون. دستهایم را به‌هم می‌کوبم و داد می‌زنم آااای پسرا بازی چی تو دست‌و بالتون دارین؟
👦🏻 حسین‌آقا: مامان تو نباید منو مجبور کنی نون پنیرم رو بخورم. واقعا نمیتونم. بعضی وقتا واقعا غُرام واقعین. 😐
. توی برنامه جمع بندی آخر سالم نوشتم، تمام کردن دو کتاب سواد روایت و سمفونی مردگان. چه موقعیتی بهتر از مارتن حلقه کتاب؟! امشب از ساعت ۱۰ تا ۱ بامداد توی لینک اسکای روم جمع می‌شویم و هرکسی کنج کتابخوانی خودش می‌نشیند کتاب دلخواهش را می‌خواند. @berrrke
. دارم سعی میکنم کتابخونه پسرا رو خونه‌تکونی کنم.😵‍💫 گفتم اونا که نمی‌خواین رو جدا کنید بدیم کتابخونه! اینا می‌مونن 😐 چهارتا فرانکلین رو اجازه دادن اهدا کنیم 👩‍🦽👩‍🦽 @berrrke
هدایت شده از چیمه🌙
.‌ حاجی‌جون، دمدماى سال تحویل رسیدیم کنارت. من و بچه‌ها از ذوق دیدنت ضربان قلبمون دوبله‌سوبله می‌زد. خُب حق بده بهمون اولین بارمون بود. وایسادیم توی صف آدمایی که دُچارت شدن. سبزه و تخم‌مرغ رنگی برات آوردیم. رفیق‌فابم فاطمه مظهری هم اومده بود ببینتت. همدیگرو بغلم کردیم و از اینکه کنارتیم چشامون خیسِ‌خالی شد. بعد از سال‌تحویل شربت زعفرانِ تگری بهمون تعارف کردی. تو که این‌قدر گشاده‌دستی، می‌شه خودت بهار رو هُل بدی سمتمون؟! @chiiiiimeh
. آن‌چه در من باقیست، خاطره‌هایی است از چراغی که تا نزدیک سحر می‌سوخت. نشانه‌ای از نویسنده‌ی محبوب من که در تنهایی شب، زنده و سرحال می‌نوشت. خود اورا نمی‌دیدم اما چراغش کوچه را روشن می‌کرد. @berrrke
. امسالم با اینا شروع شده. سه‌تا رو با یه گروه درجه یک جمع‌خوانی داریم. خون خرگوش و تاروشنایی هم با اولین و آخرین رفیق فابم موسوی جان داریم می‌خونیم. موشکافی فیلم هم که امشب اولین جلسه‌اش هست. قراره عناصر داستانی رو توی فیلم ویپلش، بازخوانی کنم برای بچه‌ها! بدم نشد ماه رمضون افتاد عید😉 برای ما جمع‌گریزهای مهمونی نرو خیلی خوب شد😁 @berrrke