📋 #کار_مقدس_و_عبادت
مـردی کـه از زیارت حج بـرگشته بود خاطرات مسـافرت خـود و همـراهـان را بـرای آقا امـام صادق علیـه السـلام #تعريف می کرد ، مـخصوصاً یکی از همسفران خـويش را بسيار می ستود که چهمرد بزرگی بود وما به همراهی همچون مرد شريفی مفتخر بوديم
يکسره مشغـول طاعت و عبادت بود. همينکه در منزلگاهی فرود می آمديم او فوراً به گوشه ای میرفت ، سجاده خويش را پهـن میکرد و به طاعت و عبادت خويش مشغول میشد
امام صادق علیهالسلام فرمودند پس چه کسی کارهـای او را انجام میداد؟ وچه کسی حيوان او را تيمار میکرد؟ آن مرد پاسخ داد افتخار اين کارها با ما بـود و او فقط به کارهای #مقدس و عبادت خويش مشغول بود و کاری بـه ايـن کارها نداشت. امـام فرمودند بنابراين همه شما از او برتر بوده ايد. منبع: داستان راستان شهید مطهری
نمی دانم غم هایم را پیش چه کسی مداوا کنم
مردی نزد پزشک روانشناس معروف شهر خود رفت . وقتی پزشک او را دید دلیل آمدنش را پرسید ، مرد رو به پزشک کرد و از غم های بزرگی که در دل داشت برای دکتر #تعریف کرد
مرد گفت دلم از آدم ها گرفته از دروغ گویی ها ، از دورویی ها ، از #نامردی ها و ادامه داد که از این زندگی خسته شده ام ، از این دنیا بیزارم ولی نمیدانم چه باید کنم ، نمی دانم غم هایم را پیش چه کسی مداوا کنم
پزشک به مرد گفت من کسی را می شناسم که می تواند مشکل تو را حل نمایید . به فلان سیرک برو او دلقک معروف شهر است. کسی است که همه را شاد می کند ، همه را می خنداند ، مطمئنم اگر پیش او بروی مشکلت حل می شود . هیچ کسی با وجود او غمگین نخواهد بود
مرد از پزشک #تشکر کرد و در حالی که از مطب پزشک خارج میشد رو به پزشک کرد و گفت مشکل اینجاست که آن دلقک خود من هستم . رنج را آشفته در لبخند پنهان می کنم . تا دلش غمگین نگردد هر کسی با من نشست . مراقب اطرافیانمون باشیم