فَـفِــرو الے اللّہ
. 💠 #بیست و یڪ۲۱💠 وَاَنــْزَلَ بِكَ عِنـْدَ الشَّدآئِدِ حاجَتَهُ وَعَظُــمَ فيما عِنـْدَكَ رَ
.
💠 #بیست و دو ۲۲ 💠
اَللَّـهُمَّ عَظــُمَ سُلْطــانُكَ،
وَعَـلا مَڪانـُكَ،
وَخَفـِيَ مَـكْـرُكَ،
وَظَهَرَ اَمــْرُكَ،
#خدايا!
فرمانروايـۍ بَـس بـزرگ
و مقامـت والا
و تدبيـرت پنـهان،
و فرمانـت آشڪار،
#دعای_کمیل 🌴
.
سال بَعــد، ایـن ایّــام
ایـن موقـع یڪ عِـده را با نـام #شهید
میشناسند...
همانهایـۍ ڪه مۍدانستنـد...
چگونـه بخواهند و بـگیرند...
#شبقدر
#شهادتنامهعشاقامضاءمیشود
#شهادت_امام_علی علیه السلام
#رمضان
.
.
.
عاشِـقشویـد
شبیـهِعلــۍ ' علیـه السـلام'
مـثـلِفاطمـه 'سلام الله علیـهـا'
.
#شبقدر #رمضان
#شهادت_امام_علی علیه السلام
از پدری فانی،
پذیرنده سختی های زمان، عمر پشت سر گذاشته، تسلیم به
روزگار، نکوهش کننده دنیا، ساکن سرای اموات، سفرکننده از آن در فردا،
به فرزند آرزومند به آنچه به دست نمی آید،
سالک راه تباه شدگان، هدف امراض ، گروگان ایّام، نشانه تیرهای مصائب، بنده دنیا،
تاجر غرور ، مدیون مرگ ، اسیر مردن ، همراه غصّه ها ،
همنشین اندوهها، هدف آسیبها، زمین خورده شهوات، و جانشین مردگان.
پسرم! تو را سفارش می کنم به #تقوای_الهی ، و ملازمت امرش، و آباد کردن دل
بہ یادش، و چنـگ زدن به ریسمانش ;
و کدام رشته محکم تر از رشته بین تو و
خداوند است اگر به آن چنـگ زنی؟!
دلت را با موعظه زنده کن، و با بی رغبتی به دنیا بمیران،
آن را با یقین قوی کن و با حڪمت
به یادش آور، در دیار و آثار ویـران رفتـگان گـردش کـن،
و بیاندیـش ڪـه آنها چـہ ڪرده اند؟
از کجا ڪوچ کرده، و در کجا فرود آمدند؟
از جمع دوستان جداشده و به دیار غربت سفر کردند،
•| گویا زمانی نمۍ گـذرد کـہ تو هـم یڪی از آنانی! |•
#نامه۳۱ #نهج_البلاغه #شبقدر
شهادت مولی الموحدین امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب علیهما السلام تسلیت #شهادت_امام_علی علیه السلام
#رمضان 🌙
فَـفِــرو الے اللّہ
💠اتفاقی جالب در تفحص یک شهید...
🔹می گفت:اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.علیرغم مخالفت شدید خانواده و بخاطر عشقم به شهداء حجره پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر۲۷ محمد رسول الله (ص)راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم.
یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان... بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم.
یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم. سفره ساده ای پهن می شد اما دلمان،از یاد خدا شاد بود و زندگیمان،با عطر شهدا عطرآگین.تا اینکه...
🔹تلفن زنگ خورد وخبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد.آشوبی در دلم پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم. نمی خواستم شرمنده اقوامم شوم.با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم.
🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان وپلاک شهیدی نمایان شد. شهیدسیدمرتضیدادگر...🌷
فرزند سید حسین اعزامی از ساری...
گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من....
🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده شهید،به بنیاد شهید تحویل دهم.
🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد،دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم.
🔹"این رسمش نیست با معرفت ها...ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم....راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده خانواده مان شویم. گفتم و گریه کردم.
🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم: «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید...»
🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.هرچه فکرکردم،یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.با خودم گفتم هرکه بوده به موقع پول را پس آورده،لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.به قصابی رفتم.خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم:
🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.به میوه فروشی رفتم،به همه مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سرزدم،جواب همان بود.بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.گیج گیج بودم.خرید کردم و به خانه برگشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟
🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته با چشمان گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد.
🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد:خودش بود. بخدا خودش بود.کسی که امروز خودش را پسر عمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.
کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم.مثل دیوانه ها شده بودم.عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم. می پرسیدم:آیا این عکس، عکس همان فردی است که امروز...؟
🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم.مثل دیوانه هاشده بودم.به کارت شناسایی نگاه کردم،
🔹شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین.. اعزامی از ساری..
وسط بازار ازحال رفتم.
🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹
یا #شهدا با #صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#رمضان
فَـفِــرو الے اللّہ
ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹
به یاد شهدا، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
"#شهید_سید_مرتضی_دادگر . فرزند سید حسین.. اعزامی از ساری..
.
#امام_علی_علیه_السلام وقتۍ بـه هوش آمدند،
نگاهـشان به «ابنملجم» افتاد ڪه دسـت هايـش را بسته بودند.
#امیرالمومنین بـا صدايۍ ضعـيف فرمودند:
«اي ابن ملجم!
جنايتـي هولنـاك مرتڪب شدي.
آيا براۍ تـو امـام بدۍ بـودم ڪه ايـن گونه مـرا پاداش دادي؟
آيا به تـو احسان نڪردم؟»
سپس #امام_علی علیه السلام
بـه امـام حسن علیهالسلام فرمودند:
«پسرم!
با اسـير خـود #مدارا_ڪن
و دربارهۍ او رحمـت و مهـرباني پيشگير.
•| آیا نميبينۍ ڪه چشمهاي او از ترس چگونه گردش ميكند
و دلـش مضطرب است؟!» |•
#امام_حسن_عليه_السلام فرمودنـد:
«او بـه شما ضـربت زده
و دل ما را به درد آورده،
ولی دستور میدهید با او #مدارا_كنیم؟»
امام علی علیه السلام فرمودند:
«آري پـسرم! ما از اهل بيت رحمت و مغفرتيم.
به حقي ڪه به گردن تو دارم، از آن چه خـود ميخوري،
به او بخوران و از آن چه خود ميآشامي،
به او بياشام.
او را به غل و زنجير مڪش و دستهايش را نبـند»
📚بحارالانوار - جلد ۴۲ - صفحه ۲۸۷
📚منتهی الآمال - جلد ۱ - صفحه ۱
#شهادت_امام_علی علیه السلام
#شبقدر
#رمضان
.
#شهادت_امام_علی
واژہ ها مشڪۍ بپوشیـد در عَـزایش تا ابَـد
اۍ غَـزل ! اۍقافیه ! اۍمثنـوی هـا ! #تسلیت ...
https://eitaa.com/ebratha_ir/51746
وصیت نامه #امیرالمومنین_علی_علیه_السلام :
https://eitaa.com/ebratha_ir/51745
https://eitaa.com/ebratha_ir/51744
#شبقدر
6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴ذکر مصائب امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
بدن امیرالمؤمنین علیهالسلام را نیز شبانه غسل دادند و غریبانه به خاک سپردند...
🎙روضهخوانی رهبرانقلاب در خطبههای نماز جمعه ۱۳۷۲/۱۲/۱۳
💻 @khamenei_maaref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حیدر حیدر ای ساقی کوثر حیدر🥀
❤️اندڪی صبر #ظهور نزدیک است
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهادت_امام_علی علیه السلام
#رمضان