هدایت شده از حرم
روزی مردی به #مدینه آمد .
از #کریم_ترین و سخی ترین فرد سؤال کرد.
به او گفتند : #حسین_بن_علی ـ علیه السلام ـ شریف ترین و سخی ترین فرد مدینه است .
در جستجوی حضرت به مسجد آمد و حضرت را در حال #نماز دید .
او در همان جا با خواندن ابیاتی خواسته اش را مطرح نمود :
لَمْ يَخِبِ الْآنَ مَنْ رَجَاكَ وَ مَنْ
حَرَّكَ مِنْ دُونِ بَابِكَ الْحَلَقَةَ
«تا به حال #ناامید و مأیوس نشده هر کسی که به تو امید بسته و درب خانه ات را کوبیده است.»
أَنْتَ جَوَادٌ وَ أَنْتَ مُعْتَمَدٌ
أَبُوكَ قَدْ كَانَ قَاتِلَ الْفَسَقَةِ
«تو بخشنده ای و تو مورد اعتمادی و پدرت نابود کننده ی افراد فاسق و تبهکار بود.»
لَوْلَا الَّذِي كَانَ مِنْ أَوَائِلِكُمْ
كَانَتْ عَلَيْنَا الْجَحِيمُ مُنْطَبِقَةً
« اگر هدايت جد و پدرت نبود، آتش جهنم ما را فرا ميگرفت. »
امام حسین ـ علیه السلام ـ بعد از شنیدن اشعار او ، رو به #قنبر کردند و فرمود :
آیا از #مال حجاز چیزی باقی مانده است؟
قنبر گفت: بله . چهار هزار دینار داریم.
فرمود : قنبر ! آنها را حاضر کن که این شخص در مصرف آنها از ما سزاوارتر و #نیازمندتر است.
سپس امام به منزل رفت و لباس خود را - که از برد یمانی بود - از تن در آورد و دینارها را در آن پیچید و از لای در به آن مرد نیازمند داد و #اشعار او را نیز با ابیاتی چنین پاسخ فرمود:
خُذْهَا فَإِنِّي إِلَيْكَ مُعْتَذِرٌ
وَ اعْلَمْ بِأَنِّي عَلَيْكَ ذُو شَفَقَةٍ
«اینها را از من قبول کن، من از تو عذر می خواهم و بدان که من برای تو مهربان هستم.»
لَوْ كَانَ فِي سَيْرِنَا الْغَدَاةَ عَصًا
أَمْسَتْ سَمَانَاعَلَيْكَ مُنْدَفِقَةً
«اگر امروز قدرت و حکومتی داشتیم و دست ما بازتر بود، قطعاً آسمان جود و #رحمتِ ما بر تو ریزش می کرد.»
لَكِنَّ رَيْبَ الزَّمَانِ ذُو غِيَرٍ
وَ الْكَفُّ مِنِّي قَلِيلَةُ النَّفَقَةِ
«ولی حوادث روزگار در حال دگرگونی و تغییر است و بخشش من اندک شده است.»
مرد نیازمند #هدایای امام را از لای در گرفت و گریست .
حضرت پرسید : آیا عطای ما را کم شمردی؟
گفت: نه ! هرگز بلکه با خود فکر می کنم که این دستان پر مهر و با #سخاوت چگونه در زیر خاک پنهان خواهد شد ؟!
🗂منبع :
مناقب ابن شهرآشوب ، ج ۴ ، ص ۶۵
بحارالانوار ، ج ۴۴ ، ص ۱۹۰
#رحمة_الله_الواسعة
#صدقه
#اخلاص
#توسل
#انفاق
#فقیر
@haram110
مگر با عقل جور در می آید تو که باید لباسهایت را در بهداشتی ترین و طاهر ترین حالت ممکن بشویی و پهن کنی حالا بین بند لباسی که دهها نفر به زور لباسشهایشان را روی هم پهن کرده اند، باید بگردی یه جای خالی گیر بیاوری و تازه کلی هم ذوق کنی!!
مگر با عقل جور درمیآید به جای چای خوردن در استکان های براق و تر وتمیز خانه ات ، دلت پر بزند برای یک استکان کمر باریک چای از آن استکانهایی که در لگن، میشویند و به دستت میدهند...
مگر با عقل جور در میآید، در رختخواب پر قوی خودت باشی، و دلت هوای آن پتوهای بی ملحفه ای را بکند که هزاران عرب و عجم، زیرش خستگی در کرده اند....
مگر با عقل جور در میآید تویی که تا دو قدم آن طرف تر میخواهی بروی، اگر ماشین شخصی یا اسنپ نباشد، اصلا حالِ رفتن نداری ، حالا دلت پر بزند برای سه شبانه روز پیاده روی و تاول زدن و آخ نگفتن!!
نه اینها با هیچ عقل دودوتا چهارتایی جور در نمیآید...
اصلا تا عاشق نشوی، خیلی چیزها را نمیفهمی...
اصلا تا عاشق نشوی، زندگی نکرده ای...
به قول آن شهید مظلوم :"برادرها! خواهرها! عاشق شوید...!!"
✍️عاطفه خرّمی
به وقت دلتنگیِ پس از زیارت
#عشق_علیه_السلام_من
#حسین_بن_علی
#اربعین
#ابا_عبدالله
@atefe_khorrami