eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
121.5هزار عکس
124.7هزار ویدیو
208 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
🙈😍 دشمݩ بداند . . .👌 هفت آسماݩ و 😌 اوج فلڪ را ڪه رد ڪݩد . . .😁 قدش نمیرسد ڪه😎😏 . سید علی خامنه اے را رصد ڪند . . .😍
•🌱• ڪسۍڪه‌دل زتوگیرد...... ڪجانگھدارد؟! من‌‌ودل‌ازتوگرفتن؟ خدانگھدارد!!
💠 سردار عزیز، تشنه ی دیدن آن خنده های آرامش بخش تو هستم... روزتون شهدایی❤
خوش‌به‌حال دل من مثل تو آقادارد بر سرش سایۀ آرامش طوبادارد با شما آبرویی قدر دو دنیادارد پای این عشق اگر جان‌بدهم جادارد
ای شـهید آدم‌هاے دیڪَر را نمی‌دانم در مـن اما... اولین حسی ڪه هر روز صبـح بیدار می‌شود دوست داشتن تـوست ..
دستها وقتے به آسمان مے رسند ڪه طعم خاڪے شدن را چشیده باشد ...✨ سلام خدا بر دستهایے ڪه خاڪ را خانۀ خدا ڪردند.
دو سردار دو رفیق دو همرزم دو ....
بسم الله القاصم الجبارین
شهید مدافع حرم قاسم فیاضی🌹 متولد، 1369 شهادت، 1395 وقتی رضایت مادر رو گرفت راهی سوریه شد؛ وقتی سوریه رسید در روز سه بار زنگ میزد.☎️ تا اینکه یه روز زنگ و زد گفت: یه عده از بچه ها رو بردن خط؛ منو یکی از دوستام موندیم مادر گفت: مراقب خودت باش که شهید یک باره گوشی رو قطع کرد؛ تا اینکه چند لحظه بعد دوباره زنگ زد و گفت ماشین بچه ها رو زدن بعضیا شهید و بعضیا زخمی شدند.😞 فرمانده اومده میگه: باید برید اونا رو برگردونید خودش هم زخمیه. مادر دوباره گفت مراقب خودت باش بی بی زینب(س) پشت و پناهت.❤️ صدای قاسم خیلی آروم بود با مادرش خداحافظی کرد و تماس قطع شد تا ده روز بعد... مگه میشد پسری که روزی سه بار زنگ میزد حالا ده روز ازش خبری نشه⁉️ مادر یه چیزایی فهمیده بود... توی همون روز دهم صدای زنگ خونه به صدا در اومد. ماه رمضون بود. همه خواب بودن، مادر باصدای زنگ از جا بلند شد. گفت بلند بشید خبر شهادت قاسم رو آوردن❗️. دو نفر از بزرگان فامیل بودن که اومدن داخل. مادر بعد سلام و احوال پرسی رفت اتاق خواب روی صندلی نشست و شروع کرد به گریه کردن😭. کسی حرفی نمیزد حتی اونا هم نمیگفتن چی شده. بابام پرسید قاسم رو چیزی شده؟ یکیشون گفت زخمی شده. مادر توی اتاق، ما هم نمیتونستیم آرومش کنیم میگفتیم چیزی نشده. قاسم زخمی شده ولی مادر حرف خودشو میزد😞. میگفت قاسمم شهید شده. اگه زخمی میشد خودش زنگ میزد تا اینکه دوباره بابام ازشون پرسید. گفت اگه چیزی شده بگید. تا اینکه یکیشون گفت آره قاسم شهید شده😔 مادر هرچند گریه می کرد ولی روزی که پسرش برگشت وقتی صورتشو دید دیگه گریه نکرد چند لحظه موهاشو نوازش کرد و صورتشو بوسید تا آخرین تصویر از پسرشو به یاد داشته باشه.💔
Alireza baeyranvand.mp3
7.12M
🇮🇷 مدافعان وطن و حرم 🇮🇷 تقدیم به 🎧🎧 علیرضا بیرانوند 🇮🇷 🇮🇷 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت استاد عالی از هدایت شهید برونسی توسط حضرت زهرا(س) در حضور امام خامنه‌ای و شهید حاج قاسم سلیمانی ⭕️وقتی حضرت زهرا(س) راه برون رفت از میدان مین و محاصره دشمن را به شهید برونسی نشان می‌دهد... 👈فرماندهان جنگ نظامی در عین تلاش‌های خودشون، نگاهشون به آسمان بود، نه به قدرت‌های پوشالی... ✍شهید برونسی: "خدايا! اگر می‌دانستم با مرگ من يک دختر در دامان حجاب می‌رود، حاضر بودم هزاران بار بميرم تا هزاران دختر دردامان حجاب بروند." 🗓به مناسبت ۲۳ اسفند، سالروز شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
● تصاویری کمتر دیده شده از شهید حاج قاسم سلیمانی در میدان نبرد با تروریست‌های تکفیری
●اصلا تاكتيك عباس در واحد اطلاعات و عمليات، ملاقات با سران گروهك‌ها بود و بيشتر وقتش صرف رفت و آمد ميان آنها مي‌شد. غالبا هم تنها مي‌رفت و بدون اسلحه. مثلا يك گردن كلفتي به اسم «علي مريوان» دار و دسته مسلح سي _ چهل نفري راه انداخته بود. عباس تصميم گرفت كه «علي مريوان» را وادار به تسليم كند. ● اراده كرد و رفت پيش شان. اميدوار نبوديم زنده برگردد، جلويش را هم نمي‌توانستيم بگيريم. تصميم كه مي‌گرفت ديگر تمام بود. هرچه مي‌گفتيم بابا! اينها كه آدم نيستند، مي‌روي، سرت را برايمان مي‌فرستند، عين خيالش نبود. ● مدتي با آنها رفت و آمد مي‌كرد، با آنها غذا مي‌خورد، حتي كنارشان مي‌خوابيد! اينها عباس را مي‌شناختند كه كيست و چه كاره است ولي بهش «تو» نمي‌گفتند. بالاخره «علي مريوان» و دار و دسته‌اش داوطلبانه تسليم شدند. ● دفترچه خاطره علي مريوان كه دست بچه‌ها افتاد ديدند يك جا درباره عباس نوشته: «چند بار تصميم گرفتم او را از بين ببرم، ولي ديدم اين كار ناجوانمردانه‌اي است. عباس بدون اسلحه و آدم مي‌آيد. اين ها همه حسن نيت او را نشان مي‌دهد. كار درستي نيست كه به او صدمه بزنم...». 📎پ ن: چهارمین فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله «ص» 🌷 ● ولادت : ۱۳۳۶ ،قهرود کاشان ●شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۴ ،عملیات بدر شرق دجله
اگه خواستے زندگے ڪنی باید منتظر باشے تا بیاد سراغت ولے... اگه شدی دَوون دَوون🏃‍♂ سمت توی راه معشوقت♥️ مےدوی این ڪسائيه ڪه فڪر جاودانه شُدَنَن و جاودانه های تاریخند🌷🌷 😔 🌹🍃🌹🍃
✍شهید سپهبد قاسم سلیمانی: هرڪدام از شما یڪ شهــید را دوست خود بگیرد و سیره عملی و سبڪــ زندگـــــی او را بڪار ببندید ببینید چطــور رنگ و بوی شهدا را به خود می‌گیرید و خدا به شما عنایت می‌کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ناجا از زبان شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی ..... ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌
ولایت_درکلام_نور ✨ یك لحظه امام را تنها نگذاريد ... كه خداى ناخواسته، سرنوشت مردمان كوفه در انتظار شما است...... شهید_كاظم_خائف🌹
●به سوره واقعه علاقه خاصی داشت و همیشه آن را قرائت می کرد در وصیت نامه هم سفارش کرده بود موقع تشییع جنازه بجای شعار دادن سوره واقعه را با ترجمه روان بخوانند. 📎پ ن : فرمانده محور چزابه 🌷
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸دوران دبیرستان(به روایت مادر) صفحات ۳۷_۳۶ 🦋 🕦زمان برایم سخت و سخت تر می گذشت. ساعت از یازده گذشت؛ خبری از او نشد. بلندشدم با قرآن و دعا خودم را سرگرم کردم. مطمئن شدم بایداتفاقی افتاده باشد! باخودم گفتم: 《اگر ان شاءالله سالم برگردد، خیلی دعوایش می کنم ..‌ به خاطر این تاخیرش باید تنبیه بشود.》 همان طورکه در عالم خیال با او دعوا می کردم ،‌از راه رسید.. وقتی چشمم به قیافه مظلوم و خسته اش افتاد، یادم رفت که ازدستش عصبانی بودم.😇 گفتم:《مادر! تا این وقت شب کجابودی؟ به ساعت نگاه کردی؟》 گفت:《خیلی شرمنده ام مادر! ببخش! بعدا برایت تعریف می کنم؛ فعلا بخواب، پدر بیدار نشود.》 ☀️صبح که برای نماز بیدارشد، فرصتی دست نداد. قبل از هفت از خانه بیرون زد تا به مدرسه برود. به پدرش گفتم ماجرای دیشب را ازطریق بچه های مسجد پیگیری کند. او قول داد: 《ته و توی این تاخیر را در می آورم.نگران نباش! خیره ان شاءالله..》 ظهر که همسرم از مدرسه🏫 برگشت، با صبر و حوصله از زبان ،یکی از دوستانِ مسجدی محمدحسین ماجرا را چنین تعریف کرد ....
ما خيــــر نديديم از اين خانہ تكانــــے اي كاش كســـے بود، كہ دل را بتــكاند 🌷
دلتنگی یعنے حال ما ... بےنام و نشان، ، بےخبری در راه است... در راه نیستے ؟! بویِ بهار را نمےفهمیم ... 🌷