eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
121.5هزار عکس
124.7هزار ویدیو
208 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ هرگاه دیدی سگ‌ها و کفتارها شادی می‌کنند بدان یک مرده است. 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
⚜️توسل.... 💠شهید محمود کاوه 🔰در قسمتی از ارتفاع، فقط یک راه برای عبور بود. محمود کاوه را بردم همان جا، گفتم:" دیشب تیربار چی دشمن مسلسلش را روی همین نقطه قفل کرده بود،هیچ کس نتونست از این جا رد بشه". گفت:" بریم جلوتر ببینیم چه کاری می تونیم انجام بدیم". رفتیم تا نزدیک سنگر تیربارچی. محمود دور و بر سنگر را خوب نگاه کرد.آهسته گفتم:" اول باید این تیربار را خفه کنیم، بعد نیروها را از دو طرف آرایش داده و بزنیم به خط". جور خاصی پرسید:" دیگه چه کاری باید بکنیم!". گفتم:"چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه". گفت:" یک کار دیگه هم باید انجام داد". گفتم:" چه کاری؟" 👈 با حال عجیبی جواب داد:"توسل؛ اگه توسل نکنیم، به هیچ جا نمی رسیم".✅ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
7⃣ تعجب کرده بودیم😳. میگفتیم:این چه ماموریت مهمیه که خود نماینده ی ولی فقیه برای ابلاغش اومده؟ راجع به اهمیت ماموریت زیاد حرف میزد برامان،ولی از خود ماموریت چیزی نمیگفت. وقت رفتن ،گفت:توی این ماموریت، مسئولیت شمابه عهده ی برادر ست. آن روز یکی از روزهای فروردین سال ۵۹بود.🌳 بین راه،به هر دری زدیم که از حرف بکشیم،فایده ای نداشت. شروع کردیم به حدث زدن؛یکی گفت:ما رو می خوان ببرن لبنان. دیگری گفت:لابد می خوان به مون آموزش چتر بازی بدن،بعدم پیاده مون کنن تو خود بیت المقدس،تا با اسراییلیا بجنگیم. یکی هم با کلی دلخوشی میگفت:شایدم می خوان بفرستن مون خود آمریکا تا کلک شیطون بزرگ رو بکنیم. راه آهن تهران🚂،یک اتوبوس منتظرمان بود. سوار شدیم.از ترافیک آن دور و بر که خلاص شدیم،احساس کردم اتوبوس دارد می رود سمت بالای شهر.🚌 بین راه، بالاخره مهر دهانش را برداشت. انگار بیشتر از آن نتوانست طاقت بیاورد. بغض کرده گفت :بچه‌ها ما داریم می ریم جماران؛نگهبانی قسمتی از بیت حضرت امام رو دادن به ما. هیچ کس نماند که گریه اش نگیرد.😭 📚ساکنان ملک اعظم 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
سردار سلیمانی در اوج سختی‌ها همواره کنار مردمش بود و مانند سیل خوزستان شخصاً در صحنه حضور پیدا می‌کرد. البته برای کمک به اقتصاد نیز توانست تا حدی پول‌های بلوکه‌شده کشورمان را به کشور بازگرداند.در این مسیر هم مؤثر بود. و اگر امروز حضور داشت قطعاً از کادر درمان به‌جهت مجاهدت‌هایشان در خط مقدم مقابله با کرونا تقدیر ویژه می‌کرد و در این صحنه هم حضور پیدا می‌کرد. 🎤: سردار محمدعلی حق بین 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
چہ ڪرده اے تو با دلم ڪہ من صداے توست.. چہ ڪرده اے تو با سرم ڪہ فڪر من هواے توست... علمدار کمیل تولدت مبارک ❤️ ۱ اردی بهشت سالروز تولد مشهورترین گمنام دفاع مقدس شهید ابراهیم هادی 🕊روزتون شهدایی🌸 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 بـه قـول مدافع حرم شـهیدمحمد_بِلباسی اونقدر خودمونُ رو درگیرِ القاب و عناوین و پست ها کردیم ؛ که یادمون رفته همه باهم برادریم :) و باید کنارِ هم ، باری از رویِ دوشِ مردم برداریم... حواسمون کجـاست؟ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
چه روز مبارکی است امروز ... امروز فقط روز تولد تو نیست برادر ، روز تولد همه ماست. همه ماهایی که با ندای ملکوتی تو از پس سی سال فاصله زمانی، با یاد تو جان دوباره گرفته ایم. باور کردنی نیست که امروز تولد 64 سالگی توست زیرا تو تا ابد برای ما همان قهرمان رشید و دلاور 25 ساله ای که خود را برای رساندن قطره آبی به دوستان تشنه کامت به آب و آتش زده ای و ما آن ناتوان عمر از کف داده در انتظار قطره ای آب.  تو زنده ای تا ابد و ما مرده ایم اگر چه زنده ایم . ما مردگان زنده را دریاب و در تولدت مبارکت جان دوباره ببخش. امروز را بیاد تو جشن خواهیم گرفت و ثواب مستحبی ناقابل را، به روح بزرگت هدیه می کنیم، به این امید که به رسم رفاقت از ما بپذیری و نام ما را در خیل دلدادگان و عاشقانت ثبت نمایی. شفاعتت را از ما دریغ نکن تا روزی همنشینت باشیم و لبخند زیبایت را به نظاره بنشینیم. ان شاءالله 🌸تولدت مبارک داداش ابراهیم🌸 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 🌷 همسرم به چند نکته توجه ویژه‌ای داشت، اول اینکه اعتقاد داشت دعا و عبادت وقتی موثر است که همراه با دلجویی از بندگان خدا و کمک به آن‌ها باشد. همیشه سعی می‌کرد کمک‌های مالی و غیرمالی به نیازمندان داشته باشد. در کنار نماز اول وقت، در حد ممکن عمل به مستحبات را هم داشت. دوم اینکه دعا برای تعجیل ظهور امام زمان (عج) ورد زبانش بود. در این باره نیز مطالعات زیادی انجام می داد که کتاب‌ها را به عنوان یادگاری برای دخترمان نگه داشتم. در خصوص علت انجام این سه عمل، می‌گفت: انجام و فهم این اعمال می‌تواند به سلامتی روحی و جسمی یک فرد کمک کند. راوی: همسر شهید 🌷 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
یک روز در عراق با (شهید)ابومهدی مهندس نشسته بودیم که (شهید) حاج قاسم سلیمانی آمد به خط. آن زمان داشتیم روستاهای اطراف موصل را می گرفتیم؛ یعنی آخرین مکان های تحت اشغال داعش. من به حاج قاسم گفتم: فردا بالاخره موصل هم آزاد میشه، ولی راهکار ما برای مردم چیه؟ حاج قاسم گفت: موتور رو بردار بریم. من جلو نشستم، حاج قاسم هم ترک موتور. به بقیه گفت: ما میریم منطقه رو می بینیم و برمی گردیم... از رفتن ما حدود یک ساعت گذشته بود و همه نگران شده بودند؛ چون معمولا رفت و برگشت برای شناسایی کمتر از یک ربع طول می کشد. وقتی برگشتیم دیدیم همه، به خصوص ابومهدی، نگران و مضطرب، توی مسیر ایستاده و منتظر بودند. و می گفتند: از چرا این قدر طولانی رفتید؟... چرا تماس نگرفتید؟... نگفتید اگر شما رو زنده بگیرن، چه بر سر ما می آد؟! اگه شهید می شدید، کی می خواست جوابگو باشه؟! ابومهدی همیشه نگران حاج قاسم بود. راوی: حاج رضا داوری 🌷 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✍️ زنده یاد سردار محمدعلی حق بین: یکی از فرماندهان برجسته دوران دفاع مقدس بود و بعد جنگ هم با این شهید نشست‌وبرخاست‌هایی داشتم، اما اوج همکاری من حاج قاسم سلیمانی پیرامون ماجرای سوریه و عراق بود.بعد از شکل‌گیری داعش، یگان‎‌هایی از نیروی زمینی سپاه و قرارگاه امام حسین (ع) به عراق و سوریه اعزام شدند و فرماندهی مستقیم یا غیرمستقیم نبرد در جبهه مقاومت با سردار سلیمانی بود 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞استوری 🔹️ و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردندتا مانند مادرشان گمنام و بی مزاربمانند مدیونیم … ۱ اردیبهشت،سالروز تولد شهید جاویدالاثر 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 🎥 شهید حسین بادپا، از روزی تعریف می کند که کنار اروند،خوابش می برد... تو شهید نمی شوی!!! 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
اهل ورزش بود. با ورزش پهلوانی یعنی شروع کرد. در و بی نظیر بود. هرگز در هیچ میدانی پا پس نکشید ومردانه می ایستاد. مردانگی اورا می توان در ارتفاعات سر به فلک کشیده و تا دشت های سوزان جنوب مشاهده کرد. حماسه های او در این مناطق هنوز در اذهان یاران قدیمی جنگ تداعی می کند... و سرانجام ابراهیم، در والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچه‌های گردان کمیل و حنظله در کانال‌های فکه مقاومت کرد اما تسلیم نشد و در ۲۲ بهمن سال ۶۱ بعد از فرستادن بچه‌های باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد و دیگر کسی او را ندید و این هم آخرین تصویر از پیکر پهلوان بسیجی شهید «ابراهیم هادی» در کانال قتلگاه فکه گرفته شده توسط تلویزیون عراق، که در نشریه پلاک هشت منتشر شده است ابراهیم همیشه از خدا می‌خواست گمنام بماند؛ چرا که گمنامی صفت یاران خداست... 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
حاج عباس رفتار و کردارش با پذیرفتن فرماندهی لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص) تغییر نکرد و او کسی نبود که این القاب را افتخاری برای خود بداند، به همین خاطر هیچ وقت نخواست عنوان کند که فرمانده لشگر است. حاج عباس، بسیجیان را فرماندهان واقعی جنگ می‌دانست... اموالی را که در اختیار داشت متعلق به خداوند و تمامی‌ مردم می‌دانست و معتقد بود که او وظیفه نگهبانی از آنها را بر عهده دارد و اجازه نمی‌داد بیت‌المال حتی یک سر سوزن جابجا شود. تواضع و فروتنی عباس باورنکردنی بود... 🌷 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
بسم الله القاصم الجبارین
#خاطرات_شهید حاج عباس رفتار و کردارش با پذیرفتن فرماندهی لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص) تغییر نکرد و ا
در جبهه دلم می‌خواست فرمانده لشگرم، حاج عباس کریمی را از نزدیک ببینم. روزی در سنگر نشسته بودم، سفره کوچکی جلویم باز بود و نان و پنیر می‌خوردم. برادری را دیدم که از کنار سنگر می‌گذشت. گفتم؛ بسم‌الله، بفرمایید، او هم آمد کنار من نشست و نان خورد. گفتم؛ برادر، فرمانده لشگر را می‌شناسی؟ گفت؛ چه کارش داری؟ گفتم؛ می‌خواهم او راببینم. گفت؛ اگر کاری داری بگو، من او را می‌شناسم. گفتم؛ نه،می‌خواهم از نزدیک ببینمش. گفت؛باشد. هر وقت او را دیدم، نشانت می‌دهم. این برادر بلند شد و رفت و چند لحظه بعد دیدم یکی ازبچه‌های لشگربه سوی من می‌دود و می‌گوید؛ آن برادر که سر سفره بود، فامیلت بود؟ گفتم؛ نه، چطور؟ گفت: مگر او را نمی‌شناختی؟  گفتم : نه! گفت: او فرمانده لشگر، حاج عباس کریمی است!  📎چهارمین فرماندهٔ لشگر ۲۷ محمدرسول‌الله(ص) 🌷 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
❤️ دلم ؛ نه برای با تو بودن که برای چون تو شدن بی‌قرار است ... خنده اش انگار فرق دارد...! نه با دهان ،که از عمق چشمانش می خندد .. با تمام وجود و از ته قلبش .. از عمق چشمانی که پر از مهربانیست و از ته قلبی که خدا در آن خانه کرده .. 🌷 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
بسم الله القاصم الجبارین
#رفیق_شهیدم❤️ دلم ؛ نه برای با تو بودن که برای چون تو شدن بی‌قرار است ... خنده اش انگار فرق دارد.
عصر یکی از روزها بود. ابراهیم از سرکار به خانه می‌آمد. وقتی وارد کوچه شد برای یک لحظه نگاهش به پسر همسایه افتاد. با دختری جوان مشغول صحبت بود. پسر، تا ابراهیم را دید بلافاصله از دختر خداحافظی کرد و رفت! می‌خواست نگاهش به نگاه ابراهیم نیافتد. چند روز بعد دوباره این ماجرا تکرار شد. این بار تا می‌خواست از دختر خداحافظی کند، متوجه شد که ابراهیم در حال نزدیک شدن به آن‌هاست. دختر سریع به طرف دیگر کوچه رفت و ابراهیم در مقابل آن پسر قرار گرفت. ابراهیم شروع کرد به سلام و علیک کردن و دست دادن. پسر ترسیده بود، اما ابراهیم مثل همیشه لبخندی بر لب داشت. قبل از اینکه دستش را از دست او جدا کند با آرامش خاصی شروع به صحبت کرد و گفت: ببین، تو کوچه و محله ما این چیزها سابقه نداشته. من، تو و خانواده‌ات را کامل می‌شناسم، تو اگه واقعا این دختر رو می‌خوای من با پدرت صحبت می‌کنم که... جوان پرید تو حرف ابراهیم و گفت: نه، توروخدا به بابام چیزی نگو، من اشتباه کردم، غلط کردم، ببخشید. ابراهیم گفت: نه! منظورم رو نفهمیدی! ببین، پدرت خونه بزرگی داره، تو هم که تو مغازه او مشغول کار هستی، من امشب تو مسجد با پدرت صحبت می‌کنم. ان‌شاالله بتونی با این دختر ازدواج کنی، دیگه چی می‌خوای؟ جوان که سرش را پایین انداخته بود خیلی خجالت‌زده گفت: بابام اگه بفهمه خیلی عصبانی میشه. ابراهیم جواب داد: پدرت با من، حاجی رو من می‌شناسم، آدم منطقی و خوبیه. جوان گفت: نمی‌دونم چی بگم، هرچی شما بگی. بعد هم خداحافظی کرد و رفت. شب بعد از نماز، ابراهیم در مسجد با پدر آن جوان شروع به صحبت کرد؛ اول از ازدواج گفت و اینکه اگر کسی شرایط ازدواج را داشته باشد و همسر مناسبی پیدا کند، باید ازدواج کند. در غیر این‌صورت اگر به حرام بیفتد باید پیش خدا جواب‌گو باشد؛ و حالا این بزرگترها هستند که باید جوان‌ها را در این زمینه کمک کنند. حاجی حرف‌های ابراهیم را تایید کرد. اما وقتی حرف از پسرش زده شد اخم‌هایش رفت تو هم! ابراهیم پرسید: حاجی اگه پسرت بخواد خودش رو حفظ کنه و تو گناه نیفته، اون هم تو این شرایط جامعه، کار بدی کرده؟ حاجی بعد از چند لحظه سکوت گفت: نه! فردای آن روز مادر ابراهیم با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد یک ماه از آن قضیه گذشت. ابراهیم وقتی از بازار برمی‌گشت شب بود. آخر کوچه چراغانی شده بود. لبخند رضایت بر لبان ابراهیم نقش بست. رضایت، بخاطر اینکه یک دوستیِ شیطانی را به یک پیوند الهی تبدیل کرده، این ازدواج هنوز هم پابرجاست و این زوج زندگی‌شان را مدیون برخورد خوب ابراهیم، با این ماجرا می‌دانند. 📎علمدار کانال کمیل 🌷 ●ولادت : ۱۳۳۶/۲/۱ تهران ●شهادت : ۱۳۶۱/۱۱/۲۲ فکه ، عملیات والفجرمقدماتی 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡أَلسَّلامُ‌عَلَیکَ‌یاعَلۍاِبنِ‌موسَۍأَلࢪّضآ♡ ‍‎‌‌‎‎‎‎👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا