♦️سبک زندگی مهدوی♦️
رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «اَفْضَلُ العِبادَةِ اِنْتِظارُ الفَرَجِ»؛ برترین عبادات، انتظار ظهور و فرج است.
👈وظیفه منتظر امام زمان علیه السلام این است كه مانند یك منتظر واقعى زندگى كند. وقتى انسان حقیقتا منتظر كسى باشد، تمام رفتار و سكناتش نشان از منتظر بودن او دارد.
✍ به عنوان مثال اگر منتظر میهمان باشد، حتما خانه را تمیز و مرتب و وسایل پذیرایى را آماده مینماید و با لباس مرتب و چهرهاى شاداب در انتظار میماند. چنین كسى میتواند ادعا كند كه منتظر میهمان است. اما كسى كه نه خانه را مرتب كرده و نه وسایل پذیرایى را آماده نموده و نه لباس مرتب و تمیزى پوشیده و نه اصلاً به فكر میهمان است؛ اگر ادعا كند كه در انتظار میهمان بوده، همه او را ریشخند خواهند كرد و بر گزافه گویى او خواهند خندید!
📣 بنابراین اولین شرط انتظار، ایجاد معرفت در مورد امام زمان(عج) است و طبیعى است كه هر مقدار معرفت انسان نسبت به آن حضرت بیشتر باشد، ارزش او را بیشتر درك كرده و به عظمت او بیش از پیش پى خواهد برد و بیشتر تشنه وجود آن حضرت خواهد شد
"لاف عشق و گله از یار زهى لاف دروغ
عشق بازان چنین مستحق هجرانند"
📌بنابراین، انتظار قبل از آنكه از ادعاى انسان فهمیده شود، از رفتار و كردار او فهمیده میشود.
📌 نمیتوان هر كسى را كه ادعاى دوستى و ولایت امام زمان را دارد، در شمار دوستان و منتظران او قلمداد نمود! آرى
«مشك آن است كه خود ببوید نه آنكه عطاربگوید».
#سبک #زندگی #مهدوی
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
🔺🔸🔹
⇝ پرسمان اعتقادی
https://eitaa.com/joinchat/3397320738C0c4c71fad0
🔺فقط #بالینک به اشتراک بذارید👌
࿐🌸❒○🌼○❒🌸࿐
࿐🌸❒○🌼○❒🌸࿐
پرسمان #مهدوی
🔴آیه لااکراه و قتل مرتد 🔴
خداوند متعال مى فرمايد:
لا إِكْراهَ فِى الدِّينِ
در دين، اكراهى نيست.
(البقره: 256)
1 معنى آيه ى شريفه اين است كه امور اعتقادى اساساً قابل اجبار نيستند، نه اينكه اجبار ممكن است ولى اسلام حكم به اجبار نمى كند. چون اعتقاد، امر قلبى است و امر قلبى را نمى توان با اجبار پديد آورد. نمى توان با تهديد و كتك زدن كسى را وادار كرد كه كسى را دوست داشته باشد يا از كسى متنفر شود. چون اين امور، مربوط به قلبند.
بلى مى توان كسى را با زور و تهديد واردار نمود كه در زبان اظهار محبّت به كسى كند يا به وجود خدا اقرار نمايد يا به ظاهر نماز بخواند ولى هيچگاه نمى توان او را به زور وادار نمود كه در قلب نيز به آن شخص محبّت داشته باشد يا وجود خدا را بپذيرد يا به نيّت قربهالى الله نماز بخواند.
بلكه بر عكس، هر چه كسى را به اين گونه امور بيشتر اجبار نمايند خود به خود نتيجه ى معكوس مى دهد و انزجار شخص زيادتر مى شود. لذا نمى توان يك شخص غير مسلمان را با زور واداشت كه مسلمان شود يا كسى را كه قلب او از اعتقاد و يقين به اسلام برگشته نمى توان با زور وادار نمود كه دوباره به اسلام معتقد گردد. تنها كارى كه براى او مى توان نمود اين است كه با استدلال، يقين او را نسبت به حقّانيّت اسلام بازسازى نمود.
2 امّا اگر كسى از اعتقاد به اسلام برگشت، هيچگاه اسلام حكم به اعدام او نمى دهد. حكم اعدام مرتدّ به خاطر امر ديگرى است نه به خاطر برگشتن او از اعتقاد به اسلام.
اگر كسى از اعتقاد به اسلام برگشت و كفر خود را هم علنى نساخت و به تبليغ بر ضدّ اسلام قيام نكرد، هيچگاه اسلام او را محكوم به اعدام نمى داند.
لذا تا اينجا «لا اكراه فى الدّين» امّا اگر كسى بعد از ارتداد، كفر خود را اعلام عمومى نمود و به اين وسيله دست به تخريب اعتقادات ديگران زد، و خواست ابّهت دين را بشكند و اسلام را دينى سست جلوه دهد، در اين هنگام است كه اعدام او لازم مى شود.
و اين حكمى است عقلانى كه در تمام ممالك جهان مشابه آن اجراء مى شود.
براى مثال اگر كسى مبتلا به مرض ايدز شد آيا جامعه به او اين اجازه را مى دهد كه آزادانه به اشاعه ى ويروس ايدز بپردازد؟
يا اگر كسى به اين اعتقاد رسيد كه دروغ گويى و فريب و خيانت براى رسيدن به هدف جايز است، آيا جامعه به او اجازه مى دهد كه او اين اعتقاد خود را علنى ساخته اين اعتقاد را تبليغ كند؟
اگر كسى به اين باور معتقد شد كه عالم پوچ و زندگى فاقد ارزش است پس بايد خودكشى نمود، آيا عقلاى يك جامعه به چنين كسى اجازه مى دهند كه باورهاى خود را علنى ساخته افراد جامعه را تحريك به خودكشى نمايد؟
پس اگر در چنين مواردى كه پاى سلامتى جسمى يا روانى جامعه در ميان است، قشر غالب جامعه از آرمانهاى منطقى خود دفاع مى كند و عامل مخرّب را محدود مى سازد، چگونه اسلام به كسى اجازه دهد كه نه سلامت جسمى يا روانى كه فراتر از آن سعادت ابدى ديگران را به خطر اندازد؟
3 همچنين اگر يك مسلمان كه قلباً اعتقادات اسلامى را قبول دارد، عملى دينى را همراه با اعتقاد به وجوب آن علناً نه در حوزه ى شخصى ترك نمود، باز گفته نمى شود «لا اكراه فى الدّين» بلكه اينجا اسلام حكم مى كند كه بايد او را نهى از منكر نمود و اگر مقاومت كرد، مى توان او را مجازات كرد. چون اينجا ديگر سخن از حيطه ى باور قلبى نيست كه اكراه ممكن نباشد، بلكه شخص در عين داشتن باور قلبى در عمل سستى مى ورزد. بر همين اساس است كه اگر مسلمانى علناً روزه خورد يا شرب خمر نمود مجازات مى شود.
البته اين مجازاتها براى كسى است كه مرحله ى قلبى را پشت سر گذاشته باشد، و الّا در اسلام هيچگاه يك مسيحى به خاطر خوردن روزه مجازات نمى شود مگر اينكه حكمى از احكام اسلام تبديل به قرارداد اجتماعى شده جزء قوانين مملكتى شود كه در اين صورت در مورد همه يكسان اجراء خواهد شد
همانگونه كه قوانين راهنمايى و رانندگى عمومى است و مسلمان و غير مسلمان نمى شناسد. اكثريّت هر جامعه اى براى خود قراردادهايى را پذيرفته و بر اساس آن زندگى مى كند و اخلال به آن را موجب به هم خوردن نظم عمومى جامعه ى خود مى داند. لذا حتّى اگر كسى از خارج وارد آن كشور شود بايد طبق قوانين آن كشور رفتار نمايد.
براى مثال در كشور هند كشتن گاو ممنوع است لذا اگر كسى وارد اين كشور شد حقّ ندارد علناً دست به كشتن گاو بزند. و اگر دست به اين كار زد طبق قوانين آن مملكت مجازات خواهد شد.