🔴 به دو چیز #اعتماد_نکن ...
💠 امام علی علیه السلام:🔻
🍃 لا يَنبَغي لِلعَبدِ أن يَثِقَ بِخَصلَتَينِ: العافِيَةِ و الغِنى، بَينا تَراهُ مُعافى إذ سَقِمَ، و بَينا تَراهُ غَنِيّا إذ افتَقَرَ .
🔹 بنده را سزاوار نیست كه به دو چيز اعتماد كند:
🔸 عافيت و توانگرى، زيرا در حالى كه او را سالم مى بينى، ناگهان بيمار مى شود و در حالى كه توانگرش مى بينى ناگهان به فقر دچار مى گردد.
📚 نهج البلاغة : الحكمة ٤٢٦.
@besooyenour
روز حسابدار رو به اونایی که وقتی از مطب دکتر میان بیرون حساب کتاب میکنن دکتره روزی چقدر درآمد داره هم تبریک میگم😁😂
@besooyenour
#دانستنیها
این بزرگوار مخترع یکی از خطرناکترین و مرگبارترین سلاحهای تاریخ بشر هستند!
هیرام ماکسیم، مخترع مسلسل خودکار در سال ۱۸۸۴ بود، مسلسل ماکسیم ۶۰۰ تیر در دقیقه شلیک میکرد. بعد از این اختراع تعداد کشتهها در جنگهای اون زمان به شدت بالا رفت!
نکته جالب درباره زندگی ماکسیم اینه که چون زمان زیادی رو صرف آزمایش اسلحه خودش کرد، دیگه کاملاً ناشنوا شده بود!
البته چند سال بعد، پسرش صدا خفه کن رو اختراع کرد، اما دیگه برای کمک به شنوایی پدرش خیلی دیر شده بود.
@besooyenour
#داستان روزگار من (۱۷)
من تو اتاقم تمام مانتوهامو ریخته بودم زمین وای حالا کدومو بپوشم کاش سحر زود میومد
در اتاقم به صدا در اومد تق...تق
بله
سحر داخل اتاق شد
سلام سحر کی اومدی اصلا انقدر حواسم پرت بود که متوجه اومدنت نشدم
عه دختر تو که هنوز آماده نشدی ؟؟؟
اخه نمیدونم چی بپوشم ☹️☹️☹️
سحر- بذار ببینم
اینا نه ...اینم خوب نیست ...
این یکیم که مدلش جالب نیست ...
فقط همینارو داری اینا همش یا بلنده یا گشاده ...
یکی دارم اما برام کوچیک شده...
خب بیار ببینمش ...
ایناهاش سحر اینه ... بذار بپوشم
خب این از همش بهتره فقط مشکل استیناشه که مهم نیست تاش میزنی
چی میگی این خیلی کوتاه و تنگه ...
تازه مامانمم عمرن بذار من اینو بپوشم
حالا زود باش آماده شو شاید گذاشت فقط بدووو
من آماده شدمو با سحر اومدیم از اتاق بیرون دلشوره داشتم مامانمم تو پذیرایی مشغول تماشای فیلم بود
ما اروم داشتیم به سمت در ورودی میرفتیم که مامانم گفت ...
فرزاااانه اینجوری میخوای بری
با این سرو وضع
منم که حسابی هول کرده بودم یهو چشم به آینه قدیه کنار در افتاد با استرس گفتم نه مامان ...😰😰
اومدم ببینم مانتو تن خورش چه جوریه ...
سحر وایسا من چادرما بیارم ...
چادرما سرم کردمو راهی شدیم
سحر تو راه گفت یعنی تو با چادر میخوای بیای 😒😳😳😳
اره ن پس بدون چادر ؟؟!! چه حرفایی میزنی سحر
اینجوری نمیشه خیلی ضایعه خواهشن در بیار چادرتو اینجوری مثل اون دختره زینب میشی خیلی خوشم میاد ازش
بالاخره هرجوری که بود سحر متقاعدم کرد
تو پارک با اون سرو وضع منتظر پسرا بودیم خدایی اصلا ظاهرمون خوب نبود چرا من داشتم این کارارو میکردم اصلا چم شده بود
اقایی از کنارمون رد میشد همین جور خیره به ما دونفر شد سحرم سریع گفت چیه خوشگل ندیدی
مرده هم با خم کردن لباش به حالت تاسف گفت چرا خوشگل دیدم تا دلتون بخواد اما ولگرد ندیدم
سحر میخواست جواب بده که دستشو گرفتمو با خودم بردم
سحر من واقعا مردم از خجالت یعنی همه به چشم ولگرد به ما نگاه میکنن
ادامه دارد....
نویسنده 📝 انارگل🌹 📝
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
@besooyenour
🌻🌺🌻🌸🌻🌼🌻🌺🌻🌸🌻🌼
🌻
🌻
#سلام_امام_زمانم
بی تو من چیستم؟
ابر اندوه
بی تو سرگردان تر از پژواکم در کوه
بی تو اشکم
دردم
آهم
آشیان برده ز یاد
نتپد دیگر در سینه من دل با شوق
🤲#اللهم_عجِّل_لِوَلیک_الفَرَج 🌸
سلام رفقا🤚✋
#صبحتون_بخیر🌿🍃🌿
@besooyenour
#مناسبتی
16 آذر ماه روز دانشجو
روز دانشجو را خدمت تک تک دانشجویان گرامی به ویژه خدمت دانشجویان کانال به سوی نورتبریک عرض می نماییم.
@besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حجاب
احترام به زن این است که به او فرصت داده شود تا استعدادهای واقعی خود را در زمینه علم، معرفت، تحقیق، تربیت و سازندگی به نمایش بگذارد.
@besooyenour
#داستان روزگار من (۱۸)
بالاخره پسرا سروکلشون پیدا شد بعد سلام و علیک
شاهین گفت خیلی منتظر موندین ؟؟
من سریع از کوره در رفتمو با عصبانیت گفتم بله که خیلی وقته منتظریم که شما افتخار بدین و بیاید اینجا ما داشتیم بی ابرو میشدیم 😡😡😡
شاهینم با عصبانیت گفت هی تند نرو خب نمیومدی ... سحر رفیقت چی میگه اصلا چرا اینو اوردی تو مخیه چقدر ؟؟😒😒
بهنام پرید وسط و گفت بس کن شاهین خواهشن درست حرف بزن با خانما
بهنام رو به من کردو گفت خانم شرمنده من از طرف دوستم بخاطر بی ادبیش معذرت میخوام ...
حالا اگه اجازه بدین بریم کافی شاپی جایی راحت حرف بزنیم
ماهم قبول کردیمو رفتیم
تو کافی شاپ همش نگاهم به ساعتم بود اما متاسفانه ساعت خوابیده بود بهنام خیلی مزه میریخت و همش ازم تعریف میکرد منم داشتم گوش میدادم خیلی محو حرفاش شده بودم
برای بار دوم که به ساعتم نگاه کردم متوجه توقفش شدم از جام بلند شدمو بیرون و نگاه انداختم واااای هوا تاریک شده بود 😱😱😱
سحرپاشو دیرمون شده هوا تاریکه خدایااا😰😰
بدو سحر ...
بدونه خداحافظی زدم بیرون سحر پشت سرم اومد
عجله نکن دیر نشده که
چرا دیر نشده به مامانم قول داده بودم که قبل تاریک شدن هوا برگردم
بغضم گرفته بود با همون حالت به سحر گفتم یه کاری بکن توروخدا مامانم عصبانی میشه 😢😢😢😢
سحر یه ماشین دربستی گرفت و سوار شدیم هی به راننده میگفتم اقا عجله کن ... اقا یه خرده تندتر ...😰😰
راننده گفت خانوم میشه هولم نکنید حواسم پرت میشه من دارم مسیرمو میرم خب
جلو در رسیدیم
من زود رفتم خونه از روی عجله یادم رفت چادرما سر کنم
درو باز کردمو وارد خونه شدم عموم اینا اومده بودن
یهو با دیدنشون خشکم زد
با زبونم بند اومد به هر زوری که بود سلام دادم
سلام عمو جون خوش اومدید
سلام فرزانه جون عمو جان کجا بودی ؟.
هیچی عمو کتابخونه بودم الان میام پیشتون
دوییدمو رفتم تو اتاقم
وااای خدا چیکار کنم عموم منو با این سرو وضع دید ابروم رفت
ابرویه مامانمم رفت
قلبم تند تند میزدو دستام میلرزید.
ادامه دارد...
نویسنده 📝 انارگل🌹 📝
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
@besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
🤚سلام امام رضا جان🌺
ای پسر فاطمه، نور هدیٰ
سبزترین باغ بهار خدا💞
با تو دل از غصه رها می شود
پاکتر از آینهها می شود💞
ای گل گلزار خدا، یا رضا
آینهی قبله نما یا رضا💞
سلام عزیزان
#صبحتون_منوربه_نورامام_رضاعلیه_السلام
@besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چقدر باید یک نفر اینقدر بی شرف باشد که از بردن نام حضرت زهرا سلام الله علیها ناراحت شود و اهانت نماید
@besooyenour