eitaa logo
#به سوی نور(۷)
73 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
104 فایل
› اخلاقی، فرهنگی، سیاسی و مسائلِ روز🍃 ‌ •ارتباط با ادمین : @ZAHRASH93
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 ماجرای بوسه زدن همسر امام خمینی بر پای امام بعد از فوت ایشان از زبان آیت الله محمدرضا رحمت 🔹️امام (ره) ۶۵ سال عاشقانه با همسرش زندگی کرد؛ این یک درس برای جوانان امروزی است. @besooyenour
دانلود+زیارت+عاشورا+علی+فانی+++متن.mp3
8.41M
چله زیارت عاشورا به نیت؛ ✅سلامتی وتعجیل در فرج آقا امام زمان(عجل الله و تعالی فرجه الشریف) ✅ برآورده شدن حاجات ✅رفع گرفتاریها به مدت چهل روز هر روز به نیابت از یک شهید❤ روز چهارم به نیابت از شهید دکتر سید حسن آیت @besooyenour
💢به فرزندان‌تان اجازه دهید به شما کمک کنند. 💢بچه‌ها از این که مفید واقع شوند، لذت می‌برند. بنابراین هنگامی که شما انجام کاری را به آنها واگذار می‌کنید یا مسئولیتی برعهده‌ی آنها می‌گذارید، می‌توانید حس اعتماد به نفس را در فرزند خود تقویت کنید و باعث می‌شوید که او خود را فردی مفید و مؤثر بداند. 💢به‌ آنها یادآور شوید که چقدر بابت کمکی که به شما می‌کنند، از آنها ممنون هستید و از کارشان تعریف کنید. 💢این تکنیک علاوه بر ایجاد روابط صمیمی بین شما و فرزندتان، باعث می‌شود که کودک مسئولیت پذیری داشته باشید و او از کمک به دیگران لذت ببرد. @besooyenour
5.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبر انقلاب اسلامی: مراقب «هویت‌زدایی» از حقیقت انقلاب باشید. جوان‌های «هوشمند» و فرزانه روی این مسأله فکر کنند. ۱۴۰۱/۰۳/۱۴ @besooyenour
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞 🇮🇷رمــــــــان شهدایی و 🇮🇶 💣قسمت انگار حیدر منتظر همین رخصت بود، ڪه اول دست عمو را بوسید، سپس زن عمو را همانطور ڪه روی زمین نشسته بود، در آغوش ڪشید. سر و صورت خیس از اشڪش را میبوسید و با مهربانی دلداری‌اش میداد _مامان غصه نخور! ان‌شاءالله تا فردا با فاطمه و بچه‌هاش برمیگردم! حالا نوبت زینب و زهرا بود، ڪه مظلومانه در آغوشش گریه ڪنند و قول بگیرند تا زودتر با فاطمه برگردد. عباس قدمی جلو آمد و با حالتی مصمم رو به حیدر ڪرد -منم باهات میام. و حیدر نگران ما هم بود، ڪه آمرانه پاسخ داد -بابا دست تنهاس، تو اینجا بمونی بهتره. نمیتوانستم رفتنش را ببینم، ڪه زیر آواری از گریه، قدم‌هایم را روی زمین ڪشیدم و به اتاق برگشتم. ڪنج اتاق در خودم فرو رفته و در دریای اشڪ دست و پا میزدم ڪه تا عروسیمان فقط سه روز مانده و دامادم به جای حجله به قتلگاه میرفت. تا میتوانستم سرم را، در حلقه دستانم فرو می‌بردم تا ڪسی گریه‌ام را نشنود ڪه گرمای دستان مهربانش را روی شانه‌هایم حس ڪردم. سرم را بالا آوردم، اما نفسم بالا نمی‌آمد تا حرفی بزنم. با هر دو دستش شڪوفه‌های اشڪ را از صورتم چید و عاشقانه تمنا ڪرد -قربون اشڪات بشم عزیزدلم! خیلی زود برمیگردم! تلعفر تا آمرلی سه چهار ساعت بیشتر راه نیس، قول میدم تا فردا برگردم! شیشه بغض در گلویم شڪسته و صدای زخمی‌ام بریده بالا می‌آمد -تو رو خدا مواظب خودت باش... و دیگر نتوانستم حرفی بزنم، ڪه با چشم خودم میدیدم جانم میرود. مردمڪ چشمانش از نگرانی برای فاطمه میلرزید و میخواست اضطرابش را پنھان ڪند ڪه به رویم خندید و عاشقانه نجوا ڪرد: -تا برگردم دلم برا دیدنت یه‌ذره میشه! فردا همین موقع پیشتم! و دیگر فرصتی نداشت، ڪه با نگاهی ڪه از صورتم دل نمیڪَند، از ڪنارم بلند شد. همین ڪه از اتاق بیرون رفت، دلم طوری شڪست ڪه سراسیمه دنبالش دویدم و دیدم کنار حیاط وضو میگیرد. حال جلاد جدایی به جانم افتاده و به خدا التماس میڪردم حیدر چند لحظه بیشتر ڪنارم بماند. به اتاق ڪه آمد، صورت زیبایش از طراوت وضو میدرخشید و همین ماه درخشان صورتش، بیتاب‌ترم میڪرد. با هر رڪوع و سجودش دلم را با خودش میبرد و نمیدانستم با این دل چگونه او را راهی مقتل تلعفر ڪنم ڪه دوباره گریه‌ام گرفت. نماز مغرب و عشاء را، به سرعت و بدون مستحبات تمام ڪرد، با دستپاچگی اشڪ‌هایم را پاڪ ڪردم تا پای رفتنش نلرزد و هنوز قلب نگاهش پیش چشمانم بود ڪه مرا به خدا سپرد و رفت. صدای اتومبیلش را ڪه شنیدم، پابرهنه تا روی ایوان دویدم و آخرین سھمم از دیدارش، نور چراغ اتومبیلش بود ڪه در تاریڪی شب گم شد و دلم را با خودش برد. ظاهراً گمان کرده بود علت وحشتم، هنگام ورودش به خانه هم، خبر سقوط موصل بوده ڪه دیگر پیگیر موضوع نشد. و خبر نداشت، آن نانجیب دوباره به جانم افتاده است. شاید اگر میماند برایش میگفتم تا..... ادامه دارد.... 💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد ☘ 🌹🍃🌹🍃 @besooyenour
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞 🇮🇷رمــــــــان شهدایی و 🇮🇶 💣قسمت شاید اگر میماند، برایش میگفتم تا این بار طوری عدنان را ادب ڪند ڪه دیگر مزاحم ناموسش نشود. اما رفت تا من در ترس تنھایی و تعرض دوباره عدنان، غصه نبودن حیدر و دلشوره بازگشتش را یڪ تنه تحمل ڪنم و از همه بدتر وحشت اسارت فاطمه به دست داعشی‌ها بود. با رفتن حیدر، دیگر جانی به تنم نمانده بود ونماز مغربم را با گریه‌ای ڪه دست از سر چشمانم برنمیداشت، به سختی خواندم. میان نماز پرده گوشم هر لحظه از مویه‌های مظلومانه زن عمو و دختر عموها میلرزید و ناگھان صدای عمو را شنیدم ڪه به عباس دستور داد : _برو زن و بچه‌ات رو بیار اینجا،از امشب همه باید ڪنار هم باشیم. و خبری ڪه دلم را خالی ڪرد: _فرمانداری اعلام ڪرده داعش داره میاد سمت آمرلی! مردان و به بردن زنان، تنها معنی داعش برای من بود و سقوط آمرلی یعنی همین ڪه قامتم شڪست و ڪنار دیوار روی زمین زانو زدم. دستم به دیوار مانده و تنم درگرمای شب آمرلی، از سرمای ترس میلرزید و صدای عباس را شنیدم ڪه به عمو میگفت : _وقتی موصل با اون عظمتش یه روزم نتونست مقاومت ڪنه، تڪلیف آمرلی معلومه! تازه اونا بودن ڪه به بیعتشون راضی شدن، اما دستشون به آمرلی برسه، همه رو قتل عام میڪنن! تا لحظاتی پیش، دلشوره زنده ماندن حیدر به دلم چنگ میزد و حالا دیگر نمیدانستم تا برگشتن حیدر، خودم زنده میمانم و اگر قرار بود زنده به دست داعش بیفتم، همان بهتر ڪه میمُردم! حیدر رفت تا فاطمه، به دست داعش نیفتد و فڪرش را هم نمیڪرد داعش به این سرعت به سمت آمرلی سرازیر شود و همسر و دو خواهر جوانش اسیر داعش شوند. اصلا با این ولعی ڪه دیو داعش عراق را میبلعید و جلو می‌آمد، حیدر زنده به تلعفر میرسید و حتی اگر فاطمه را نجات میداد، میتوانست زنده به آمرلی برگردد و تا آن لحظه، چه بر سر ما آمده بود؟ آوار وحشت طوری بر سرم خراب شد، ڪه ڪاسه صبرم شڪست و ضجه گریه‌هایم همه را به هم ریخت. درِ اتاق به ضرب باز شد، و اولین نفر عباس بود ڪه بدن لرزانم را در آغوش ڪشید، صورتم را نوازش میڪرد و با مهربانی همیشگی‌اش دلداری‌ام میداد : _نترس خواهرجون! موصل تا اینجا خیلی فاصله داره، هنوز به تڪریت و ڪرڪوڪ هم نرسیدن. ڪه زن عمو جلو آمد و با نگرانی به عباس توصیه ڪرد : _برو زودتر زن و بچه‌ات رو بیار اینجا! عباس سرم را بوسید و رفت و حالا نوبت زن عمو بود تا آرامم ڪند : _دخترم! این شهر صاحب داره! اینجا شهر امام حسنِ﴿؏﴾! و رشته سخن را به خوبی دست عمو داد ڪه او هم ڪنار جمع ما زنها نشست و دنبال حڪایت را گرفت : _ما تو این شهر مقام امام حسن ‌﴿؏﴾رو داریم؛ جایی ڪه حضرت ۱۴۰۰سال پیش توقف ڪردن و نماز خوندن! چشم‌هایش هنوز خیس بود و حالا از نور ایمان میدرخشید ڪه به نگاه نگران ما آرامش داد و زمزمه ڪرد : _فڪر میڪنید اون روز.... ادامه دارد.... 💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد ☘ 🌹🍃🌹🍃 @besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤚 🌸 🤚 صبح باور عشق است در لبخند آسمانۍ تـو وقتۍ چشمـ‌هایت را باز مۍکنی و عطر نگاهت را برخورشید می پاشۍ تا غزل، غزل روشنۍ بسراید ! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌤اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌤 💐🌸🌼💐🌸🌼💐🌸🌼💐🌸🌼 سلام رفقای گلم 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 @besooyenour
🇮🇷 📝 | این سلاح زمین گذاردنی نیست! 🍃🌹🍃 🔻 اخیرا عده‌ای تحت عنوان هنرمند - که اغلب خود را نخود هر آش می کنند و در هر موضوعی از پزشکی و نجوم گرفته تا سیاست و روانشناسی و.... اظهار نظر می کنند!- بیانیه‌ای داده‌اند و از نظامیان خواسته‌اند سلاح بر زمین بگذارند.! 1⃣ شایدعجیب باشد که در میانه شرایط خاص سیاسی امنیتی پیرامون ایران؛ چنین خواسته ای مطرح می‌شود. هنوز از داعش در اطراف ایران و تروریسم کور آنان، مصونیت کامل ایجاد نشده و غرب آسیا صحنه ترور و خشونت است. اضافه کنید رژیم که در بکارگیری زور و خشونت همتا ندارد و فقط هم زبان زور میفهمد آیا می‌توان بدون سلاح به مصاف آنان رفت؟ و توصیه به نظامیان مبنی بر گذاردن سلاح بر زمین؛ کدام طرف را قوی‌تر می کند؟ 2⃣ در طول سالیان بعد از انقلاب، سلاح نیروهای نظامی ایران همیشه در دست آنان و نشانه رفته به قلب دشمنان ایران بوده، همین سلاح، هزار و یک توطئه علیه مردم را خنثی کرد. آیا باور کنیم که این هنر برای دفاع از مردم، تقاضای خلع سلاح نظامیان را می نمایند؟؟ 3⃣ حالا تصور کنید که اگر بر فرض محال قوه عاقله نظامیان خود را خام فرمایش اینان سازند و سلاح بر زمین بگذارند _که فرض محال اینجا بشدت محال است_ آیا قول می دهند که هنگام بروز خطر برای جامعه؛ خود سلاح بر گرفته و از کشور دفاع کنند؟؟ 4⃣ تصور خام آنان براین مبنا شکل گرفته که سلاح نظامیان ؛به سوی مردم نشانه رفته و غافلند که این سلاح، امانت مردم است برای دفاع از ایران و اوج جهالت است که تصور می کنند این سلاح، بر زمین گذاشتنی است. 5⃣ شاید جریانی که به رهبری رژیم کش در صدد حذف موشک از صحنه اقتدار ایران عزیز است؛ ساده لوحان در لباس پیشه را فریفته باشد تا از درون، بر این طبل رسوایی بکوبند که اگر این گونه باشد باید به حال این _وطن تاسف خورد و برای بهبود حالشان دست به دعا برد. و کمی برایشان دوستی آرزو کرد. ✍ علی عباس‌زاده | | @besooyenour
🇮🇷 📝 | بازرسان آژانس یا چشم و ؟ 🍃🌹🍃 🔻 آژانس باید توضیح بدهد که طرف مقابل ایران در چالش هسته‌ای، رژیم جعلی و کودک‌کش صهیونیستی است یا آژانس انرژی اتمی؟ 🔹 چند نوبت خرابکاری در تاسیسات ایران و ترور دانشمندان هسته‌ای با استفاده از اطلاعاتی صورت گرفته که جاسوسان «موساد» و «سیا» در پوشش بازرسان آژانس جمع‌آوری کرده‌اند. 🔸 سخنگوی وقت کاخ سفید در سال ۲۰۱۲ گفت: ما چشم داریم و می‌توانیم برنامه ایران را مشاهده کنیم. وقتی پرسیدند منظور شما از چشم چیست؟ او گفت: بازرسان آژانس انرژی اتمی. 🔹 آژانس بیش از ۱۰ بار اعلام کرده که ایران به تعهدات برجامی خود کاملاً پایبند بوده اما حالا با استناد به اطلاعات صهیونیست‌ها اصرار دارد از برخی مراکز اطلاعاتی و نظامی ایران بازرسی کند. مسئولان باید با جلوگیری از این کار چشم‌های موساد و سیا را کور کنند. 🔺 قطعنامه شورای حکام آژانس علیه ایران اگر صادر هم بشود هیچ ارزشی نخواهد داشت و این نکته از نگاه آمریکا و سه کشور اروپایی که پیشنهاد آن را داده‌اند نیز پنهان نیست. ✍حسین شریعتمداری | | @besooyenour
🔶️🔹️ ملت ایران نگذارند شخصیت امام را تحریف کنند @besooyenour
آیت الله جوادی آملی.mp3
1.4M
🎙آیت الله العظمی جوادی آملی: «در یکی از سفرها، آن وقت عملیات نبود.اين عزيزان جهرمی، سميناری در جبهه به نام سمينار تهذيب داشتند که در همان ايام بعثت وجود مبارك رسول خدا(صلّی الله عليه و آله و سلّم) در ماه رجب بود که با مرحوم آيت الله فاضل با هم به آنجا رفتيم، در همان شن‌ها می خوابيديم و در برنامه‌های آنها هم يك سخنرانی به مناسبت ايام بعثت به نام همايش تهذيب داشتند؛ پيرمردی بود كه راتِب اينها از نظر بيدار كردن و اذان گفتن بود که اينها را سحر بيدار می كرد؛ اينها نماز شب می خواندند، نافله صبح می خواندند، نماز صبح را به جماعت می خواندند، زيارت عاشورا را بعد از نماز می خواندند و بعد هم روی همان شن‌ها می خوابيدند. ما همان حالی كه در مشعر و عرفات داشتيم، همان حال را در شنزارها داشتيم. اينها كسانی بودند كه به به اين بارگاه راه يافتند» @besooyenour