📓📕📗📘📙📔📒📕
#داستان روزگار من (۴۵)
محسن اومد جلو عباس و گرفت بغلش ...سلام داداشم خوش اومدی
بابا این عباس رفیق جون جونیه منه😄😄
مامان ـ چقدر خوب محسن جان...
اره زن عمو من همه جوره رفیقمو ضمانت میکنم ...
مهمونا اومدن سر جاشون نشستن مراسم خاستگاری شروع شد حرفا زده شد قول و قرارو گذاشته شد اخرایه مراسم بود که عباس از محسن خواست که یه لحظه برن حیاط
تو حیاط عباس دستشو رو شونه محسن گذاشت و گفت داداش هنوز دیر نشده من میتونم کنار بکشم خیلی شرمندم اصلا نمیدونم چی بگم
محسن ـ اخه تو که تقصیر نداری هردومون بی خبر بودیم شاید قسمت نبوده ...
نه محسن من نمیتونم این کارو بکنم الان میرمو همه چیزو میگم ...
نه عباس مرگ من این کارو نکن
اگه جای تو یه غریبه بود ناراحت میشدم ...
اما حالا بهترین دوستمه خیلی خوشحال شدم اصلاهم ناراحت نیستم تازه این جوری فامیلم میشیم پسر 😉😉
عباس ـ اخهههه داداش
اخه نداره
بریم خونه بیشتر از این منتظرشون نزاریم
انگشتر نشونو دستم انداختن و مهمونی تموم شد
💍💍💍💍💍
تا صبح نخوابیدم اصلا نمیتونستم باور کنم کی فکرشو
میکرد عباس که جواب منفی داده بود اما با خاستگاری غافل گیرم کرد
😍😍😍😍😍😍
فردا بعد از ظهر وقت عقد گرفته بودیم چون اونا صلاح میدونستن که بهتره زودتر محرم بشیم
مامان برام یه لباس بلند و شال و کفش سفید خریده بود
لباس و که پوشیدم مامان گریه اش گرفت 😭😭وااای فرزانه شبیه فرشته ها شدی نادر کجایی که این روزو ببینی
دختر کوچولومون داره ازدواج میکنه
منم گریم گرفت 😭😭😢
مامان اشکامو پاک کرد گریه نکن عزیزم من از خوشحالی گریه کردم
😄😄😄😄
صدای زنگ خونه اومد مامان درو بازکرد زینب اینا بودن
معصومه خانم از توی پاکت چادرو در اورد یه چادر سفید با گلای طلا کوب شده سرم انداخت و گفت فدای عروسم بشم که مثل یه تیکه جواهر میدرخشه 😘😘😘
رفتیم سوار ماشین شدیم
تو محضرم که نشسته بودیم بازم باورم نمیشد اخهه همه چیز یه دفعه ای شد
عاقد شروع کرد به خوندن خطبه منو عباس یه صفحه از قران و باز کرده بودیم بار اول جوابی ندادم مامان و معصومه خانم گفتن عروس رفته گل بچینه
بار دومم از روی استرس جوابی ندادم زینب به دادم رسید گفت عروس رفته گلاب بیاره
اما بار سوم که اومدم جواب بدم زینب گفت عروس و به جرم گل چیدن باز داشت کردن
که من این دفعه به داده زینب رسیدم. گفتم با اجازه ی بزرگترهای مجلس ...
مادرم و عموم که جای پدرم هستن
بللللللللللله
گل و نقل رنگی روی سرمون پاشیده میشد و من و عباس در حالی که لبخند به لبامون بود هم دیگرو نگاه میکردیم
دیگه محرم شده بودیم
وارد عشقی شدم که هیچ گناهی توش نبود وجود هیچ نامحرمی نبود
تازه اون لحظه بود که متوجه جواب منفی عباس شدم اون از روی غیرت و حیا خودشو نامحرم میدونست و نمیخواست در اون شرایط ابراز علاقه کنه شاید میخواست پاکی عشق و با یه غفلت و از روی احساس الوده نکنه
همه در حال تبریک و رو بوسی بودن
من رو به عباس گفتم ازت ممنونم تو بزرگترین و بهترین هدیه زندگیمو بهم دادی که اونم عشق پاک بود
💞💞💞💞💞💞
عباس گفت :قابل شمارو نداره بانووو
😉😉😉😉
ادامه دارد ....
نویسنده 📝 انارگل
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🌹🍃🌹🍃
@besooyenour
#سلام_امام_زمانم ❤️
روزی دیگر از روز ها🗓شروع شد 🌹
این روز را میخوام با یاد و نام شما شروع کنم💐
چون نام شما زیبا ترین نام#جهان است🎉
#یا_صاحب_الزمان_(عج)
🌹🍃🌹🍃
@besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬
گزیدهی کوتاهی از سخنرانی لوییس فراخان، رهبر دینی و اجتماعی سیاهپوستان آمریکا؛ در کلیسایی در شیکاگو؛
پیرامون حضرت مهدی علیهالسلام، و استقامت ایرانیان در فداکاری برای ایشان ...
💥و خطابِ تکاندهندهی ایشان به دونالد ترامپ!
#ما_و_امام_زمان علیهالسلام
#آخرالزمان
@besooyenour
🌸حدیث روز شنبه🌸
#مواسات
عن الامام الصادق علیه السلام:
《ويَحِقُّ عَلَى المُسلِمينَ الاِجتِهادُ فِي التَّواصُلِ وَالتَّعاوُنُ عَلَى التَّعاطُفِ وَالمُواساةُ لِأَهلِ الحاجَةِ وتَعاطُفُ بَعضِهِم عَلى بَعضٍ》
بر مسلمانان است كه در راه همبستگى بكوشند و با هم همدلى كنند و نسبت به نيازمندان مواسات (از خود گذشتگى) داشته باشند و به يكديگر مهرورزى كنند🌺
الكافي،ج ٢ص١٧٤
@besooyenour
تازه عروسه زنگ زده به مامانش گفته خب مامان دو لیوان اب گذاشتم جوش بیاد بعدش چی؟😂😂
@besooyenour
📓📕📗📘📙📔📒📕
#داستان روزگار من (۴۶)
خانواده ی عباس مخالف بودن
که مدت نامزدی زیاد باشه
برای ما هم فرقی نداشت و
به نظرشون احترام گذاشتیم
مدت نامزدی نهایتش ٤ماه
قرار شد و ماهم تو این مدت
مشغول خرید جهیزیه شدیم
هردو خانواده بهم سخت نگرفتیم خوب همدیگرو درک میکردیم مثلا خانواده عباس از ما خواستن که تو خرید جهیزیه خیلی خودمون رو تو زحمت نندازیم و فقط گرفتن لوازم ضروری کافی بود ماهم در مقابل از تجملات خرید عروسی خود داری کردیم همه چیز خوب پیش میرفت
هدف دو طرف خوشبختی من و عباس بود
خدارو شکر از نظر خونه هم مشکلی نداشتیم به کمک دوستان بنگاهی عمو تونستیم یه خونه پیدا کنیم
خونه یه خرده نیاز به تعمیر داشت اما در عوض خیلی بزرگ بود یه حیاط بزرگ با گل و درخت ....
یه روز همگی دست به دست هم دادیمو رفتیم برای تمیز کاریه خونه ..ـ
خانواده ما و عباس اینا و عمو اینا بودیم
محسن و عباس دیوارارو رنگ میکردن
من و زینبم پنجره هارو
مامان و زن عمو و معصومه خانمم تو اشپزخونه مشغول تمیز کاری بودن ، عمو و احمد اقا بابای عباس هم کار حیاط و جاهایی که نیاز به تعمیر داشتن و به دست گرفته بودن ،
مثل یه خانواده ی خوشبخت و بزرگ شده بودیم همه با هم همکاری میکردیم
بالاخره کارا تموم شد
واقعا هم خدا قوت داشت چون از یه خونه قدیمی یه خونه رویایی ساخته بودیم
مامان به کمک عمو و زن عمو در عرض یک هفته تمام جهیزیه رو خریدن کارهای عروسیم انجام شد👍👍👍👍
این چهار ماه مثله برق و باد گذشت 💨💨💨💨⚡️⚡️
چون خانواده زینب مذهبی بودن قرار شد مراسم عروسی کاملا مختصرو ساده همراه با مولودی بر گزار بشه
انقدر از رسیدن به عباس خوشحال بودم که برام تجملات اصلا مهم نبود
لباس عروسم در عین پوشیدگی خیلی شیک و خوشگل بود
عباس بادیدن من گفت :
چقدر خوشگل شدی خانمیی
ممنون عزیزم تو هم عالی شدی
👌👌👌👌
پیشونیمو بوسید دوتا دستامو گرفت و روبروم ایستاد با لبخندی که رو لباش بود و عشقی که تو نگاهش بود بهم اروم گفت فرزانه قول میدم خوشبختت کنم عزیز دلم
تو زیباترین هدیه الهی من هستی😍😘😍😘😍
منم در جواب گفتم زیباترین مجنون من خوشبختی لیلی در کنار تو معنی میگیره 😍😘
مراسم عالی پیش رفت
برای ماه عسلمون هم یه سفره ۵روزه به مشهد ترتیب دادیم
شونه به شونه هم قدم به قدم هم هر روز چند بار برای پابوسی به حرم میرفتیم چقدر عشق واقعی لذت بخش بود به شیرینی عسل . ما خیلی هم دیگرو درک میکردیم و عباس هم تو زمینه های مختلف مذهبی کمکم میکرد
بعد از برگشت از مشهدو گذشت چند روز همش دچاره دلشوره میشدم ... یه دفعه دلم میگرفت .. احساس خفگی میکردم استرس میگرفتم
می ترسیدم که نکنه همه چیز تموم بشه و یه رویا باشه ...
تا اینکه یه روز عباس ازم خواست که مامان و مامانش اینا رو برای شام دعوت کنم
قبول کردم و تدارکات مهمونی رو دیدم....
هم جمع بودیم شام و خوردیم و مشغول حرف زدن شدیم
زینب کمکم کرد تا برای مهمونا میوه و چایی بیارم
عباس گفت امشب میخوام یه چیزی بهتون بگم که حتی فرزانه هم بی خبره
ادامه دارد...
نویسنده 📝 انارگل
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
📗📘📙📔📕📓📒📘
🌹🍃🌹🍃
@besooyenour
#سلام_امام_زمانم✋
توصیف#قشنگے سٺ در این عالم هستے 💐
تـو عـرش بَـرینے و من از#فـرش زمینم😍
آواره نہ! در حسرٺ دیـدار تـو بےشک👌
ویـرانہ ی#ویـرانہ ی ویـرانہ تریـنم
🌹تعجیل در ظهور و سلامتی مولا عج پنج #صلوات🌹
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
🌹🍃🌹🍃
@besooyenour
#طب_سنتی
🐟توضیحات مصرف ماهی:
🚨⬇️
🔸۱. طبیعت ماهی سرد است. بعضی ماهیها نسبت به دیگر ماهیها سردتر یا گرمتر هستند. معمولا ماهیهای آب_شور نسبت به ماهیهای آب شیرین و با دمای سرد، گرمتر هستند.
👈۲. ماهی را حتما با مصلح استفاده کنید. مصلح ماهی مصرف خرما یا عسل بعد از غذا است. همچنين می توانید ماهی را با ادویه های گرم مثل زیره، زنیان، دارچین، فلفل، خردل، آویشن و... طبخ و مصرف کنید
🔹۳. ترجیحا ماهی را شب استفاده نکنید. شب اثر سردی را بیشتر میکند.
🔺۴. افرادی که طبع و غلبه بلغم یا سودا دارند یا دارای سوء مزاج معده هستند، در مصرف ماهی بیشتر احتیاط کنند. کمتر مصرف کنند و مصلحات بیشتری میل کنند
🔸۵. ماهی یک غذای کامل است، همراه با برنج میل نکنید. برنج سردی غذا را بیشتر میکند
➕۶. کباب کردن ماهی راه خوبی برای افزایش گرمی آن است. سرخ کردن ماهی ممنوع است.
🔹۷. در فصل پاییز و زمستان بخاطر سردی این دو فصل، ماهی کم مصرف کنید.
▪️۸. کسانی که در مناطق سردسیر کوهستانی یا مناطق سرد و مرطوب زندگی میکنند نباید زیاد ماهی مصرف کنند.
@besooyenour
#حدیث
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله و سلم):
هرکس در حال خوردن غذا باشد و جانداری به او بنگرد و وی او را شریک غذای خود نکند به دردی بی درمان گرفتار شود.
تنبیه الخواطر، ج 1
@besooyenour
شهید آیت الله دستغیب:
روز اول ماه که خواستم شهریه (طلاب) را بپردازم و تقریبا مبلغ هنگفتی می شد، پولها را شمردم، متوجه گشتم یازده هزار و پانصد تومان کم است و من در بازار افراد ثروتمند آشنا نداشتم و بنا هم نداشتم از کسی تقاضا کنم .
در اتاق تنها نشسته بودم، عرض کردم: خدایا! خودت می دانی که بنا ندارم به سوی غیر تو دست دراز کنم و حال هم امید و اطمینانم به تو است .
لحظاتی بیش نگذشت که درب منزل را زدند . یک نفر برای حساب وجوهاتش آمد و بیست هزار تومان مدیون شد . دست در جیبش کرد و مقداری پول بیرون آورد و گفت: آقا معذرت می خواهم، بیش از این میسر نشد . وجه را شمردم، یازده هزار و پانصد تومان بود .
ایشان می فرمودند: بدانید که اگر برای خدا گام بردارید، خداوند درهای رزق و مرحمتش را به روی شما می گشاید .
@besooyenour
📓📕📗📘📙📔📒📕
#داستان روزگار من (۴۷)
چند روزی بود که درخواست رفتن به سوریه داده بودم وبا
اعزامم موافقت شده
امروز برگه اش به دستم رسید
📄📄📄📄📄
با شنیدن خبر جا خوردم بلند شدم رفتم تو حیاط ...
نشستم رو پله ، چادرمو کشیدم رو صورتم و گریه کردم
😭😭😭😭😭
عباس اومد کنارم نشست
خانمی...عه عه عه نگاه کن منوو
داری گریه میکنی ؟؟؟
پس داری خودتو لوس میکنی
که نازتو بکشم ..
اخه عشقم من که همه جوره
ناز کشتم گریه نکن دیگه ...
سرمو بلند کردم با چشای گریون بهش خیره شدم 😢😢😢
عباس چرا قبلا بهم نگفتی 😭
منم باید امروز خبردار می شدم
چه جوری دلت میاد تنها بزاری
فقط ۴ ماهه که ازدواج کردیم
بعد تو میخوای از اول زندگی منو تنها بزاری 😭😭😭
میگم چرا چند روزه دلم شور میزنه پس عباس تمام این خوشی ها خواب بود یه رویا که داره تموم میشه ...اره ...اره
😭😭😭😭
این چه حرفیه من نمیخوام تنهات بزارم هی میرمو میام
تازه تو تنها نیستی زینب و مامان و مامانتم هستن
عباس من نمیخواااام بری
اصلا نمیزارم 😩😩😩😭
پا شدم صورتمو شستم رفتم پیشه مهمونا
همه سکوت کرده بودن
احمد اقا ـ پسرم چرا قبلا چیزی نگفتی؟؟؟
اخه فکرشو نمی کردم که قطعی بشه
مامان ـ عباس اقااا پس تکلیف فرزانه چی میشه ؟؟ میخوای تنهاش بزاری
نه مامان جان به فرزانه هم گفتم
میام بهش سر میزنم یا در تماس میشم
شماها هم کنارشید دیگه مگه نه ؟؟؟
من از ناراحتی چیزی نمیگفتم 😔
مهمونا رفتن ...
من رو مبل نشسته بودمو چشام خیره به یه نقطه...
عباس اومد مقابلم رو زمین نشست
دستمو گرفت ..
فرزانه جان خانمم اونجوری نکن دیگه
ناراحت میشم ...
اشک چشام سرازیر شد
عباس این رسمش نبود که تنهام بزاری
بخدا حلالت نمیکنم 😭😭
اگه بری تنهایی بدون تو دق میکنم
بخدا حلالت نمیکنم تا اینو گفتم
عباس دستشو گذاشت جلو دهنم
با بغض گفت نگوو جان من نگووو
این حرفوو
اونم چشماش پره اشک شد 😢😢
فرزانه من ارزومه که برم
می خوام از حرم بی بی زینب دفاع کنم
می خوام از خواهر امام حسین از یادگارای علی و فاطمه دفاع کنم
بخدا دارم اتیش می گیرم که اینجا نشستم و کاری نمیکنم 😭😭
اجازه بده برم بر میگردم ...
انقدر حرفاش سوزناک بود که قلبمو
به رحم اورد
باشه ... باشه برو ولی قول بده که بر میگردی
عباس ـ ان شاالله...
برای نماز صبح که بیدار شدم
عباسو دیدم که سرنماز به سجده رفته و گریه میکنه ...😭😭 همش از خدا طلب شهادت میکنه
خدایا😭 شهادت ... شهادت نصیبم کن
رفتم کنارش نشستم عباس تو که گفتی بر میگردی 😢 چرا شهادت میخوای؟؟
فرزانه اگه من به ارزوهام برسم تو خوشحال میشی ؟؟
اره عشقم چرا که نه..
پس خانمم ارزوی منم شهادته
تو هم برام دعا کن بغلش کردم
اگه ارزوت اینه .. اگه قراره بری شهید بشی .😭😭 پس از خدا بخواه که من زودتر از تو بمیرم من نمیخوام بمونم شاهد مرگت باشم ...
هردو زدیم زیر گریه😭😭😭
ادامه دارد...
نویسنده 📝 انارگل🌹 📝
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
@besooyenour
سلام صبحت بخیرامیددلها✋
اے صاحب دنیا ڪـجایـے...🌸
گل نرگس بگو مولا...🌸
ڪـجایـے...🌸
جہان دلتنگ رویت گشتہ بنگر..🌸
تو اے روشنگر شبہا..🌸
ڪـجایـے...🌸
🤲الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌸
سلام رفقا جان🤚
#صبحتون_علوی🍃🌺🍃
@besooyenour
⚘﷽⚘
#سلام_ارباب_خوبم
#صبحم_بنامتان
باز هم روز من و عرض ادب محضر یار
باسلامی برکت یافته روز و شب ما
أَلسلامُ عَلی مَن طَهَّره الجلیل
سلام بر آن کسی که رب جلیل او را مطهر گردانید...
🌹«اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ»🌹
@besooyenour
🔴 معلّم یا قاضی؟!
در سريال معلم دهكده؛ نامزد معلم ازش میپرسه شما كه قاضی بوديد چرا رها كرديد و معلم شديد؟
ايشون جواب ميدن:
چون وقتی به مراجعينم و مجرمينی كه پيش من میآمدند دقيق میشدم
میديدم كه اونها كسانی هستند كه یا آموزش نديدهاند و يا آموزشی که دیدهاند درست نبوده و به خودم گفتم: به جای پرداختن به شاخ و برگ بايد به اصلاح ریشه بپردازیم.
👈 و ما چقدر به معلم دانا بیش از قاضی عادل نیازمندیم!!
برای فرزندانمان قصههایی بگوییم که بیدار شوند نه قصههایی که به خواب فرو روند. بیداری وجدان و خرد دلنشینتر از خواب است.
@besooyenour
🔰خبری که حاشیه ساز شد/مکتبی که خار چشم دشمنان است
✍همزمان با دومین سالگرد شهادت سرداران مقاومت دو خبر در فضای رسانه های جهان پیچید اول خبر ترند جهانی نام قاسم سلیمانی و دوم خبر گوشی آیفون زینب سلیمانی که خبر دوم در سطح برخی صفحات مجازی داخلی و شبکه های خارج نشین حاشیه آفرین شد.
❇️ گزاره های تحلیلی:
1⃣ترند نام سردار دلها حاج قاسم سلیمانی به عنوان چهره بین المللی مقاومت علیرغم سانسورهای صهیونیسیتی و آمریکایی صورت گرفت و خبر اول جهان شد.
2⃣این شکست برای موتوهای هوشمند گوگل ضربه سختی بود که برای جبران آن تنها راه حل را در انحراف اذهان از مفهوم واقعی جایگاه سردار دانستند.
3⃣خطبه قرای زینب سلیمانی و خط و نشان ضدصهیونیستی و ضد آمریکایی وی در تجمع فرودگاه بغداد، باعث وحدت هرچه بیشتر دو ملت ایران و عراق و گروههای مقاومت شد و این ضربه نیز برای طرف غربی بسیار دردناک بود.
4⃣ترس دشمن از شهید سلیمانی بیش از سردار سلیمانی است چرا که شهید سلیمانی نماینده مکتب انقلاب اسلامی در جهان است و انحراف اذهان از این شکست،حربه اصلی دشمن است.
5⃣ در صحنه فیلم حضور دختر سردار در تریبون فرودگاه بغداد،رنگ گوشی وی سیاه است ولی در عکس منتشر شده رسانه ها،رنگ گوشی سفید رنگ است.
6⃣ انتشار این تصاویر از زبان شبکه هایی است که در فتنه ۷۸،۸۸،۹۶،۹۸در صف اول دشمنی با نظام ایستاده بودند.
7⃣در جنگ روایت ها،خبر اول معمولا سلطه را ایجاد می کند و پاک کردن این مفهوم از ذهن ها بسیار مشکل است.
8⃣صحت یا سقم این خبر،خللی در جایگاه شهید و مکتب آن ایجاد نمی کند.
✍حرف آخر: پروژه همراه سازی جریان های داخلی و دوستان نظام در این جنگ شناختی برای دشمن بسیار همه تر است چرا که وقتی حواس بچه انقلابی ها از فرآیند ترند نام حاج قاسم منحرف شود و با رسانه های دشمن همراه شوند به دست خود حاج قاسم و دوستدارانش بار دیگر او را ترور می کنند.
✅پس در زمین دشمن بازی نکنیم چرا که چه ببری و چه ببازی باز هم بازنده ای و دشمن برنده است.
✍یاسر متانت
#حاج_قاسم
#قهرمان_من
#سردار_دلها
@besooyenour