eitaa logo
به سوی ظهور
289 دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
3.4هزار ویدیو
56 فایل
ان شاءالله بتوانیم در کنار هم گامی در جهت هموار شدن ظهور مولامون حضرت مهدی فاطمه عجل الله فرجه برداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 خاطره‌ای از خانم محبوبه ابراهیمی(همسر پاسدار) 💦کنار رودخانه نشسته‌ایم. اطرافمان پر از خانواده‌هایی است که ناهار روز تعطیل را با خانواده در جنگل می‌خورند. 🌳تا چشم کار می‌کرد درختان بلند و تا گوش می‌شنید صدای پرندگان زیبا، 🍂اما زمین را که نگاه می‌کردی، زباله‌هایی که در گوشه و کنار جنگل ریخته شده بود، دل را می‌رنجاند. 🥤مخصوصاً زباله‌های پلاستیکی؛ از سفره یک‌بارمصرف گرفته تا بطری نوشابه و آب‌معدنی و پوست میوه و هندوانه و باقی‌مانده غذا... 💥بعضی زباله‌ها قابل‌تجزیه بودند و بعد از مدتی یا تجزیه می‌شوند و یا جذب خاک و یا خوراک حیوانات، ♦️اما درعین‌حال زمین جنگل را از زیبایی و بکر بودنش خارج کرده بودند. زباله‌های تفکیک‌نشدنی که جای خود دارد. 🍃 پدرم دوتا مشمای بزرگ از ماشین آورد و شروع کرد به جمع کردن زباله‌ها. 🍂نزدیک خانواده‌ای رسید که اطرافشان پر از زباله بود. پسر جوان خانواده بلند شد و به‌سرعت دست پدرم را گرفت که حاج‌آقا شرمنده! این زباله‌ها را ما ریخته‌ایم. خودم جمع می‌کنم. 🍃مشمایی برداشت و به‌سرعت زباله‌ها را جمع کرد. 🕐چند لحظه بعد از هر خانواده‌ای که در آن اطراف بود یک نفر، مشما به دست مشغول جمع کردن آشغال‌هایی بود که طبیعت زیبا و پاک را آلوده کرده بودند. 🍀برایم زیبا و تعجب‌برانگیز بود. پدر چه زیبایی کرد. 🌱امربه‌معروفی عملی برای معروفی فراموش شده: . 💞🍃✨💞🍃✨💞🍃✨💞🍃✨ 🆔 @besooyezohur
💢 خاطره‌ای از خانم محبوبه ابراهیمی(همسر پاسدار) 💦کنار رودخانه نشسته‌ایم. اطرافمان پر از خانواده‌هایی است که ناهار روز تعطیل را با خانواده در جنگل می‌خورند. 🌳تا چشم کار می‌کرد درختان بلند و تا گوش می‌شنید صدای پرندگان زیبا، 🍂اما زمین را که نگاه می‌کردی، زباله‌هایی که در گوشه و کنار جنگل ریخته شده بود، دل را می‌رنجاند. 🥤مخصوصاً زباله‌های پلاستیکی؛ از سفره یک‌بارمصرف گرفته تا بطری نوشابه و آب‌معدنی و پوست میوه و هندوانه و باقی‌مانده غذا... 💥بعضی زباله‌ها قابل‌تجزیه بودند و بعد از مدتی یا تجزیه می‌شوند و یا جذب خاک و یا خوراک حیوانات، ♦️اما درعین‌حال زمین جنگل را از زیبایی و بکر بودنش خارج کرده بودند. زباله‌های تفکیک‌نشدنی که جای خود دارد. 🍃 پدرم دوتا مشمای بزرگ از ماشین آورد و شروع کرد به جمع کردن زباله‌ها. 🍂نزدیک خانواده‌ای رسید که اطرافشان پر از زباله بود. پسر جوان خانواده بلند شد و به‌سرعت دست پدرم را گرفت که حاج‌آقا شرمنده! این زباله‌ها را ما ریخته‌ایم. خودم جمع می‌کنم. 🍃مشمایی برداشت و به‌سرعت زباله‌ها را جمع کرد. 🕐چند لحظه بعد از هر خانواده‌ای که در آن اطراف بود یک نفر، مشما به دست مشغول جمع کردن آشغال‌هایی بود که طبیعت زیبا و پاک را آلوده کرده بودند. 🍀برایم زیبا و تعجب‌برانگیز بود. پدر چه زیبایی کرد. 🌱امربه‌معروفی عملی برای معروفی فراموش شده: . 💞🍃✨💞🍃✨💞🍃✨💞🍃✨ 🆔 @besooyezohur