eitaa logo
به سوی ظهور
270 دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
3.4هزار ویدیو
56 فایل
ان شاءالله بتوانیم در کنار هم گامی در جهت هموار شدن ظهور مولامون حضرت مهدی فاطمه عجل الله فرجه برداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
💎 پدرم اسم حمید را خط میزد! 🎙 گفتگوی ریحانه با همسر بخش دوم ⁉️ نگاه سیاسی شهید چگونه بود؟ 🌼 اهل جناح‌های سیاسی نبود و نگاهش تماماً به آقا بود. سعی می‌کرد نه از ایشان جلو بزند، نه عقب بماند؛ در یک کلام، انقلابی بود. در وصیت‌نامه‌اش هم نوشت: «مادامی که پشت‌سر ولی‌فقیه باشیم و مطیع ولایت باشیم و در راه و مسیر همیشه سرافراز حضرت ولی‌عصر (عج) قرار بگیریم، پیروز خواهیم بود، چرا که نقطه‌ی قوت ما ولایت است.» ⁉️ چگونه به سوریه رفتند؟ 🔰 ایشان پاسدار بود، اما به‌صورت داوطلبانه به سوریه رفت. در محل کارشان قرعه‌کشی می‌کردند، اما اسمش درنمی‌آمد. خیلی ناراحت بود که از این قافله جا مانده‌. متوجه شدم پدرم - که ایشان هم پاسدار هستند - اسم آقا حمید را از قرعه‌کشی‌ها خط می‌زنند. 🔸به منزل پدرم رفتم و به ایشان گفتم «اگر آقا حمید همسر من است و من از علایقش خبر دارم و اگر حقی دارم، می‌گویم اجازه بدهید برود، من از حقم می‌گذرم.» والدینم ابتدا ممانعت کردند و گفتند خطرناک است، شهید می‌شود و...؛ ولی گفتم: «به نظرم راه اصیل و درست این است که بگذاریم برود...» همان‌جا به پدرم قول دادم که اگر اتفاقی برای آقا حمید افتاد، پیش پدرم هرگز گریه نکنم. دوره‌ی بعد قرعه‌کشی، اسم آقا حمید درآمد و ایشان طلبیده شد. ⁉️ چرا این‌قدر اصرار داشتند به سوریه بروند؟ ✅ چندین دلیل داشت؛ اول، فرمایش حضرت امیر (ع) بود که می‌فرمایند اگر مسلمانی فریاد دادخواهی مسلمانی را بشنود و کمکش نکند، مسلمان نیست. دلیل دیگر، جلوگیری از تحریف اسلام و قرآن، توسط تکفیری‌ها بود. حفظ حرم خانم زینب کبری (س) نیز دلیل مهم دیگر بود. 🌐 منطقی‌تر هم این است که دفاع از ایران، در فاصله‌ای دورتر از مرزهای کشور انجام شود، نه در خود مرز، تا حتی امنیت شهرهای مرزی هم تهدید نشود؛ این هم دلیل دیگر اصرار ایشان بود. 🌺 رهبر انقلاب اخیرا در دیدار اعضای مجلس خبرگان به این شهید مدافع حرم و سبک‌زندگی این زوج جوان اشاره کردند. ❣️ @Khamenei_Reyhaneh
💗 دلم را لرزاندی؛ اما ایمانم را نمیتوانی! 🎙 گفتگوی ریحانه با همسر بخش چهارم ⁉️ در روز خداحافظی چه اتفاقی افتاد؟ 🌷 برای خداحافظی به منزل مادرش رفت. وقتی به خانه برگشت پرسیدم «عمه خیلی گریه کرد؟»، گفتند «گریه کرد، ولی هیچی نگفت.» ناخواسته اشکم سرازیر شد. آقا حمید گفتند «دلم را لرزاندی، ولی ایمانم را نمی‌توانی بلرزانی.» خیلی زود از گریه‌ام پشیمان شدم و گفتم «نمی‌خواهم جزو زنان نفرین‌شده‌ی تاریخ باشم؛ کسانی که نگذاشتند همسرانشان به اهل‌بیت (ع) کمک کنند. نمی‌خواهم فردای قیامت، شرمنده‌ی حضرت زهرا (س) باشم.» 🌸موقع رفتن، گفت «وقتی به حرم حضرت زینب (س) بروم، به ایشان می‌گویم وقتی به خانه می‌آمدم، می‌دیدم چشم‌های همسرم قرمز است و گریه کرده، اما دلیلش را به من نمی‌گفت و در حضورم گریه نمی‌کرد تا دل من نلرزد و پای اعتقادم بایستم.» واقعاً هیچ‌وقت در حضور ایشان گریه نمی‌کردم. ❣️ @Khamenei_Reyhaneh