[﷽♥️]
#داســتــاݩ_کـوتـاھـ📒🕯
مرحوم کوثری فرمود: محرم از خانه خارج شدم به قصد رفتن به مراسمات و روضه خوانی، در راه کودکانی اصرار کردند در موکب کوچکشان برایشان درحد چند بیت روضه بخوانم. اول صرف نظر کردم و پس از اصرارشان رفتم و چند بیت روی منبرِ آجری شان خواندم.
تمام که شد برای پذیرایی چای برایم آوردند که در خانه یا جای دیگری چنین چایی هرگز نمیخوردم، برای اینکه کودکان دلخور نشوند، یواشکی چای را گوشهای ریختم و تشکر کردم و رفتم به مراسمات سنگینی که داشتم برسم.
شب که آمدم خانه از خستگی به خواب رفتم.
در خواب مادرسادات را دیدم. فرمود: فلانی، تنها روضه ای که از تو قبول شد همان چند بیتی بود که برای آن کودکان خواندی، و اینکه آن چای را که ریختی در کناری، من آن چای را با دستِ خودم برایت ریخته بودم...
در این حال از خواب بیدار شدم و فهمیدم روضه هایی که ما تحویلشان نمیگیریم، اهل بیت حواسشان هست!
🏴کانال به سوی نور؛
https://eitaa.com/besoyehnor
[﷽♥️]
#داســتــاݩ_کـوتـاھـ 📒🕯
•
•
.
هرثمه بن سليم میگوید:
در سفر شام همراه امیرالمومنین بودم
که به #کربلا رسیدیم.
نماز به جماعت خوانده شد و پس از نماز،
امیرالمومنین مقداری از خاک کربلا را
برداشت و بویید و فرمود:
" آه ای زمین کربلا؛
مردانی از تو در روز محشر میآیند
که بدون حسابرسی وارد بهشت میگردند "
پس از جنگ صفین، خبر غیبی امام را
با شگفتی به همسرم گفتم؛
همسرم گفت : امیرالمومنین جز "حق"
سخن نمیگوید.
روزگار سپری شد تا زمانی که
لشکرهای ابن زیاد به سوی کربلا میرفت.
من هم با آنان به کربلا رسیدم
که سخن امام به یادم آمد!
فوراً خود را به امامحسینعلیهالسلام رساندم،
و خبر غیبی امیرالمومنین را به امام گفتم.
اباعبدالله فرمود:
به یاری ما آمدی یا جنگ با ما؟!
گفتم: هیچ کدام!
فرمود: پس دور شو!
زیرا هرکسی کشته شدن ما را بنگرد
و یاری ندهد؛ در جهنّم خواهد بود...
| شرحابنابیالحدید،ج۳،ص ۱۶۹
🏴کانال به سوی نور؛
https://eitaa.com/besoyehnor