#احسن_القصص
☘آیتالله بروجردی (١۶)
یکی از علما نقل می کند: زمانی بیست و پنج هزار تومان قرض داشتم و سررسیدش فردای آن روز بود و می بایست کل مبلغ را یک جا پرداخت می کردم و طلبکاران هم گفته بودند که وقت را عقب نیانداز وگرنه چه می کنیم و مرا تهدید کرده بودند. من آن شب خیلی ناراحت بودم و در همان شب به پروردگار عرض کردم: خدایا من که راهی ندارم، خودت عنایتی فرما.
⚡️⚡️⚡️
صبح زود دیدم که کسی محکم در می زند، در را باز کردم، دیدم خادم آیتالله بروجردی است، متوجه شدم عجله دارند و نفس نفس می زنند، پرسیدم: چرا با اینهمه عجله؟! گفت: بس که آقا اصرار فرمودند که زود خودت را برسان، من تا اینجا دویدم. از خادم پرسیدم مگر آقا چه فرمودهاند؟ گفت: فرمود ایشان در ناراحتی عجیبی بسر می برند، برو و ناراحتی ایشان را رفع کن و این پاکت را برای شما دادند.
⚡️⚡️⚡️
پاکت را باز کردم دیدم مبلغ زیادی پول است، وقتی شمردم دیدم دقیقا بیست و پنج هزار تومان است. ناخودآگاه گفتم: الله اکبر. خادم گفت: چه شده است؟ گفتم: آقا درست بیست و پنج هزار تومان فرستاده است نه کمتر و نه بیشتر با اینکه از چیزی خبر نداشتند. خادم سرش را تکان داد و گفت: آقا فرمودند ایشان مقروض هستند و سر رسید قرضش الان فرا می رسد، آبرویش در خطر است. ما مبهوت شدیم که آقا چطور از راز نهان ما خبر یافتند و این از کرامات آقا بود که با الهامات غیبی از امور پنهان مطلع بودند.
#شرح_حال_اولیاء_خدا
📗مجله منتظران شماره 39