مداحی_آنلاین_من_یه_نوکر_در_به_درم.mp3
4.4M
من یه نوکر در به درم
چند ساله همش منتظرم
اسمم در بیاد برم حرم
#جاماندگان💔
#واحد🔊
#18_روز تا #اربعین🏴
#مجتبی_رمضانی🎙
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
همسایہے قدیمے دلهاے ما سلام
اے عابر غریبہے این ڪوچهها سلام
وقتے عبور مےڪنے این بارچندم اسٺ
من دیدهام تو را، و نگفتم تو را سلام
【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ❀ــآن】
#امام_زمان ﷻ
#فرج_مولاصلوات🌹
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تربیت حُسینی(ع)
❤️فرزندی که کیف پدر را نامحسوس برمیدارد تا خستگی راه بر پدر کمتر شود .
🌹🌹🌹🌹
🚩 #اربعین
🚩 #امام_حسین
میگن!
چادرسرڪردن
بےڪلاسیہ،عقبافتادگیہ!
ڪےمیگهاقتداءبہحضرتزهرا'س'
بےڪلاسیہ!
اینهمهشهید
مقتداشونحضرتزهرا'س'بود
خانماشتباهرفتیراهو
اهدناصراطالمستقیماینجاست..🌱
یـٰادگارمادرمونھ
#ریحانه_خدا
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
بسوی ظهور🌱
#طوطی_و_تاول 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت بیست و چهار ✨دست هایش را قنوتی کرد و گفت: خدا را شکر. بعد انگشت هایش ر
❣قسمت بیست و پنج
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#طوطی_و_تاول
✨سرم را گذاشتم روی ریشه های از خاک بیرون مانده درختی که نخل، آن را خشکانده بود.
🍁درازکشیدم. پاهایم را انداختم روی کوله ام تا باد ملایم بخورد به کف پاهایم. با خود گفتم: دیگر نمی توانم تکان بخورم. شب هم می مانم اینجا.در صفحه گوشی ساعت را نگاه کردم. می خواستم زنگ بزنم به مادرم، بگویم در راه نجف به کربلا هستم؛ دعایم کنند. نه شارژ داشتم، نه آنتن. گوشی را انداختم توی جیبم تا اینکه به جایی برسم، اگر برق و وای فای پیدا کردم، خبری بگیرم از ایران. مخصوصا از جناب طوطی هندی که نصف پولش را هم داده ام و یکی دو روزی خبر ندارم. وقتی به فروشنده پیام دادم که چه اتفاقی افتاده، از من قول گرفت که حداقل هفت قدم در این مسیر پیاده روی کنم به نیت خودش و برادر شهیدش تا از طوطی من پذیرایی کند.
بعد گفت: اگر بتوانم این چند تا پرنده را به کسی بسپارم، خودم حتما می آیم.
بهش گفتم: با طوطی ها بیا.
گفت: نمی شود.
گفتم: چرا نمی شود؟ طرف، پیرمرد نود ساله را گذاشته روی ویلچر، آورده.
گفت: یعنی من بلند شوم قفس طوطی ها را کول کنم، بیایم پیاده روی؟
گفتم: خب چه اشکالی دارد؟ شاید در مسیر چند نفر مثل من، طوطی های قشنگ را ببینند، چند کلمه با آنها حرف بزنند، دلشان باز شود.
گفت: اتفاقا چند روز پیش در خواب دیدم با برادرم موکب پرندگان را زده ایم. آنجا فقط به پرنده ها آب و دانه می دادیم. آنجا یک طوطی آمد که خیلی شبیه دخترها بود. از ما قفس خواست؛ یکی از بهترین قفس ها را دادم بهش، رفت. بعد غش غش خندید.
گفتم: می دانی که طوطی یار تنهایان و غربت زدگان است؟
پشت تلفن کمی مکث کرد و گفت: تا به حال فکر نکرده بودم بهش. ایده خوبی است، ولی هشت طوطی را اداره کردن کمی سخت است.
گفتم: همه اش یک قفس کوچک است. دوباره تاکید کردم که فکر کند به پیشنهادم.
چند لحظه بیشتر نگذشته بود که احساس کردم چیزی روی بدنم راه می رود؛ سر و گردنم خارید. دست بردم به گردنم، دیدم چند تا مورچه سیاه افتاده اند روی تنم. سرم را بلند کردم. برگشتم. دیدم از لابه لای ریشه های کج و معوج درخت، مورچه سیاه می جوشد؛ یک ردیف، راه شان را گرفته اند از تنه نخل رو به بالا و یک ردیف هم روی زمین می روند سمت جاده. چند دقیقه زل زدم به ردیف مورچه ها. از خودم پرسیدم: اینها کی آمدند؟ من وقتی که می خواستم آنجا دراز بکشم ندیدم شان.
حرف طعمه توی گوشم مانده بود: دختر عراقی بگیر. خیلی زیبا هستند. دختر عراقی اگر بگیری کلا حالت خوب می شود. من اما زیر لب گفته بودم: خدا برکت بدهد به زیبایی ها.
به فرشته فکر کردم. از خودم پرسیدم: چقدر زیبا بود؟ مورچه ای آمد روی پیشانی ام، از ابرویم گذشت، روی پلک راستم گیرش انداختم. برداشتم، گذاشتم اش کنار مورچه های دیگر.
هم چنان کف پایم گزگز می کرد. یاد شیشه عطر افتادم. از جیب بیرونش آوردم. درش را باز کردم. بوییدم. گفتم: خدا برکت بدهد به این عطر.
ادامه دارد...
🌼السلام علیک یا اباعبدالله✋
【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ❀ــآن】
#امام_زمان ﷻ
#فرج_مولاصلوات🌹
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
عمرینگران خیره بهخورشید ظهور
ای کاش به زودی برسد عیــد ظهور
هـر هفتـه روزها دلــم پـر زد و رفت
تا مسجـد جمکـــــران به امید ظهور
【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ❀ــآن】
#امام_زمان ﷻ
#فرج_مولاصلوات🌹
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
🥀🕊
چندبار به آقامحمد گفتم
برای خودمون کفن بخریم
وببریم حرمامامحسین برایطواف ،
ولی ایشون هیطفره میرفت.
بعد چند بار که اصرار کردم
ناراحتشد و گفت:
دوتا کفن میخوای ببری
پیش بیکفن؟!
#شهید_محمد_بلباسی🌾
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
#تقوا_طرح_زیبای_زندگی
🔶 یه مقدار روی خود تقوا بیشتر فکر کنیم. چرا خدای حکیم ما، از بین هزاران مفهوم زیبا و جذاب، روی تقوا دست گذاشته؟
چرا انقدر تقوا برای خدا مهمه؟!
جوابش توی خود کلمه "تقوا" هست.
تقوا یعنی چه؟
"یعنی مراقبت از خود".
👈 یعنی در تقوا اون چیزی که برای خدا مهمه "خود تویی" ای انسان!!!
✅ تو انقدر مهم بودی که خدا تمام حرفش اینه که مراقب خودت باش عزیز دلم...
پس دعوا سر انسانه. سر تک تک من و شما.
#تقوا_طرح_زیبای_زندگی
✅ ببینید پایه اساسی و حرف اول در آموزش تقوا اینه که شما "ارزشمند بودن خود آدمها رو بهشون یاداوری کنید".
🔺 ای انسان حواست هست چرا خدا میگه تقوا داشته باش؟
👈💥 از بس تو مهمی برای خدا... از بس دوستت داره... از بس پروردگار عالم برات احترام قائله...
❇️ میفرماید من یه گنج خلق کردم به نام انسان...
👈 ای انسان مراقب باش گنج خودت رو آلوده نکنی... تقوا یعنی خودت رو خراب نکن...
انسان چیه؟
💥🪐 جهانیست بنشسته در گوشه ای....
آی آدم ها... تک تک شما هرکدومتون یک جهان هستید... یک دنیای پر از زیبایی ها و بزرگواری ها...
شما هرچی بخواید درون روح بزرگتون هست... فقط کافیه قدر خودت رو بدونی...
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
🌷💕 شما اگه خواستید به فرزندانتون و به هر کسی دین رو یاد بدید اولین چیزی که بهش یاد میدید باید این باشه که عزیزم تو خیییلی مهمی.... تو خیلی با ارزشی... 🌺
اگه با ارزش نبودی خدا کاری نداشت که بهت برنامه ای برای زندگیت بده...
🔺 "گناه نکن" ترجمه واقعیش این میشه: خودت رو کم ارزش نکن... یعنی قدر خودت رو بدون...
محبت به امام زمان
عالی ترین نوعِ محبته پیشِ خداست
مثلا هرروز دستتو بزاری رویِ سینت
بگی: سـلام پناهِ قلـبم🫀✨!
+ السلام علیك یاصاحب الزمان
#سلامبرحسینِزمان
#پاسخ_شبهه
#پرسمان_نماز
🌱 ( چرا باید نماز رو عربی بخونیم؟ )
یه نوجونی پرسید: « زبان مادری ما که عربی نیست. چرا باید عربی با خدا حرف بزنیم و نماز بخونیم؟»
ازش پرسیدم همه خلبان ها که زبان مادری شون انگلیسی نیست چرا با زبان انگلیسی با هم حرف می زنند؟
گفت: چون یه قرارداد بین المللی هست.
گفتم: ببین خلبانی چون کار جهانی هست نیاز به زبان واحد داره یعنی همه خلبان ها باید با یک زبان صحبت کنند، دین اسلام هم چون دین جهانی هست نیاز به زبان واحد دارد.
ازش پرسیدم: میلیون ها مسلمان تو مکه یا کربلا یا شهرهای مختلف کنار هم قرار میگیرند با زبانهای مختلف.
تو کدوم یکی از این دو تا رو می پسندی؟
همشون با یک زبان با خدا حرف بزنند تا قدرت و وحدت شون بیشتر بشه؟
هر کدوم بروند یه گوشه ای به زبان مادری شون با خدا حرف بزنند!
گفت: خُب اگه همه با هم باشند که بهتره، قدرت و وحدت شون بیشتر میشه.
ولی یه سؤال دارم. اون زبانِ واحد چرا باید عربی باشه؟
گفتم: ببین خدا همه زبان ها رو بلده. اهل پارتی بازی هم نیست.
خداوند برای ما انتخاب کرده که با زبان عربی با خودش صحبت کنیم.
به انتخابِ خدا حاضری احترام بذاری؟ [1]
گفت: فقط یه مشکل وجود داره! گفتم: چی؟
گفت: خُب اگه ما نمازمون رو غلط بخوانیم نمازمون باطل میشه.
گفتم: تو تلاش بکن دُرستش رو یاد بگیری، اگه نشد خدا قبول میکنه. خدا سخت گیر که نیست. [2]
مثلاً بلال حبشی شین رو سین می گفت. به جای «اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلّا الله» می گفت: «اَسهَدُ اَن لا اِلهَ اِلّا الله ». [3]
بعضی تُرک ها به جای «قُل هُوَ الله » میگن، میگن «گُل هُوَ الله» چون تلاش شون رو کردند خدا ازشون قبول میکنه.
گفت: آخه ترجمه نماز رو نمی فهمم !
گفتم: ببین نماز ۱۹ تا جمله واجب داره. خیلی از کلماتش رو هم که ترجمه ش رو بلدی مثلِ الله، رحمان، رحیم.
اگر یک ساعت وقت بذاری بقیه جملات رو هم به راحتی می تونی یاد بگیری.
گفت: اینها رو قبول کردم آخه اگر با زبان مادری ام با خدا حرف بزنم بیشتر حال می کنم.
گفتم: یک روز کامل 1440 دقیقه هست[4]. ۱۷ دقیقه از شبانه روز، ۱۷ رکعت نماز رو با زبان عربی بخون، در بقیه دقایق شبانه روز «هیچ ترتیبی و آدابی مجوی، به هر زبانی خواستی با خدا سخن بگوی».
حتی تعقیبات نماز رو می تونیم با زبان مادری با خدا حرف بزنیم. نظر همه مراجع اینه که میشه قنوت نماز ِمستحبی رو به زبان مادری بخونیم. و بعضی مراجع اجازه دادهاند قنوت نمازِ واجب با زبان مادری باشه.[5]
ازش سؤال پرسیدم از این جواب ها قانع شدی؟ گفت: بله.
[1] خدا در قرآن فرموده هرگاه خدا و رسولش دستوری بدهند و چیزی را انتخاب کنند مومنان واقعی اطاعت می کنند و غیر از آن چیزی را انتخاب نمی کنند. مثلاً اگر خدا زبان عربی را برای نماز انتخاب کند مؤمنین با کمال میل آن را قبول می کنند.
وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبينا. (الأحزاب : آیه 36)
[2] قرآن می فرماید :
خدا برای شما آسانی می خواهد نه سختی. يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ (بقره : آیه 185)
خدا نمی خواهد شما را در سختی قرار دهد. ما يُريدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَج. (مائده : آیه 6)
[3] پیامبر اکرم فرمودند: حرف «سین» بلال در نزد خدا «شین» است. إِنَّ سِينَ بِلَالٍ عِنْدَ اللَّهِ شِينٌ. (عدة الداعي ؛ ص27)
[4] یک شبانه روز 24 ساعت هست و هر ساعت 60 دقیقه دارد.
[5] برای اطلاع از نظر مرجع تقلید تون به سایت یا رساله ایشان مراجعه کنید.
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
50.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱اینتنـاقـضتـاابـدشیـࢪینتـࢪینمࢪثیهاسـت؛
سـرتـࢪینآقـایدنیـاࢪاخدابـیسـرگذاشـت💔'
کلیپ عزاداری هیئت نوجوانان شهدای گمنام (محفل دخترانه)
🌱در زیر خیمه اش همه یک خانواده ایم
#کلیپ_تولید
#گزارش_هیئت
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
#امام_زمان
هروقتمیریرختخوابٺ
یهسلامۍهمبهامامزمانٺبده
۵دقیقهباهاشحرفبزن
چهمیشودیهشبیبهیادکسیباشیمکه
هرشببهیادمانهست...
قبل از خواب زمزمه کنیم:
🌱|هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ....
اوست خدای یکتا که
معبودے جزاو نیست..:)
•|سوره حشر|•
#شبتـون_خـدایۍ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علت مقوله حجاب رو از این بچه ۵ساله بشنوید...😍👌👌👌
نشربدهید درپناه خدا 🌹
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
💚👇🏻
اعمال قبل از خواب:
🌷حضرت رسول اکرم(ص)
فرمودند هر شب پیش از خواب :
1️⃣. #قرآن_را_ختم_کنید👇🏻
با ( ٣ بار سوره توحید) خواندن
2️⃣ #پیامبران_را_شفیع_خود_گردانید:
با گفتنِ (۱ بار: اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم، اللهم صل علی جمیع الانبیاء و المرسلین)
3️⃣ #مومنین_را_ازخود_راضی_کنید:
با گفتنِ(۱بار: اللهم اغفرللمومنین والمومنات)
4️⃣ #یک_حج_و_یک_عمره_به_جا_آورید:
با گفتنِ ( ۱ بار: سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اکبر)
5️⃣ #اقامه_هزار_ركعت_نماز :
(٣ بار: «یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ»
6️⃣ #خواندن_سوره_تکاثر (از بین برنده عذاب قبر ):👇🏻
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
🌸 أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ ﴿١﴾
🌸 حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ ﴿٢﴾
🌸 کَلا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٣﴾
🌸 ثُمَّ کَلا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٤﴾
🌸 کَلا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ﴿٥﴾
🌸 لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ ﴿٦﴾
🌸 ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ ﴿٧﴾
🌸 ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ ﴿٨﴾
7⃣ #وضو_هنگام_خواب:
امام صادق: «هركس با وضو به رختخواب برود، رختخواب براى او حكم مسجد را دارد. واگر در ميان رختخواب به ياد آورد كه وضو ندارد، بر روانداز تيمّم كند كه اگر با وضو يا تيمّم بخوابد، تا زمانى كه به ياد خداست گويى نماز مىخوانَد»
(به جای تیمم وضو بگیریم تا یه خودسازی هم انجام داده باشیم )
📚مستدرك وسايل الشيعة ج١ص٣٣٩
« باب ده حديث۲۱»
🔴 آیا حیف نیست هرشب به این سادگی از چنین خیر پربرکتی محروم شویم ؟؟!!!
بسوی ظهور🌱
❣قسمت بیست و پنج 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 #طوطی_و_تاول ✨سرم را گذاشتم روی ریشه های از خاک بیرون مانده درختی که ن
قسمت بیست و شش
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#طوطی_و_تاول
✨مورچه ها را تماشا می کردم که بعد از باز شدن در شیشه عطر، جذبم شده بودند که دو تا آخوند ایرانی را دیدم با لیوان چای آمدند در فاصله یکی دو متری من، روی یک تیر برق بتونی افتاده، نشستند.
🍁پیاده روی، خسته و بی حوصله شان کرده بود.
یکی شان قد بلندی داشت و عمامه سفید سرش بود. کوله اش را که عکس شهیدی رویش پانچ شده بود، گذاشت زمین، جرعه ای چای نوشید و با صدای نسبتا بلندی گفت: سید حامد، دماغ تو تیز است. عطر را هنوز حس می کنی؟ بو کشید: از همین طرف آمد. اشاره کرد طرف من.
دوستش که با ولع بیشتر چای می خورد، گفت: نه دیگر.
من چند دقیقه پیش در عطر را بسته بودم. با شیشه نازک و کوچکش که عکس یاسی رویش نقر(کوبیده،یا حک) شده بود بازی می کردم. گذاشتم اش توی جیبم که ببرم نمونه اش را در تهران پیدا کنم. شیخ تاب نیاورد، بوکشان به من نزدیک شد و برگشت.
نچ نچ کرد و به دوستش گفت: دیگر خبری نیست. انگار باد یک لحظه آن را انداخت اینجا و رفت.
از عطر ناامید شد، نشست. کوله را به بغل گرفت. سید حامد، بلندشو حرکت کنیم. صد تا عمود دیگر برویم استراحت می کنیم. خیلی کُند می رویم. الان یک روز عقب هستیم از برنامه.
برایم عجیب بود که شیخ اینجا هم احساس عقب ماندگی داشت؛ ظاهرا امور معنوی را با معیار مادی متر می زد. سید حامد که چاق بود، آرام آرام راه می رفت. کاملا معلوم بود که عرق سوز شده اند ران هایش. گفت: من که دیگر توان ندارم شیخ. نمی دانم این یکی دو روز را چجوری آمدم. من که گفته بودم بیشتر از پنج کیلومتر نمی توانم راه بروم. به نظرم همین قدر که ما تمشّی کردیم کافی است. تازه از برنامه جلو هم هستیم.
شیخ نگاهی انداخت به ساعتش و گفت: نه، باید مقاومت کنی. تمشی تمشی نکن. باید راه بروی.
سید حامد هم بلند شد، چندبار ناامیدانه بو کشید: چشمه عطر را پیدا می کردیم، خیلی خوب می شد؛ حالم را خوب کرد.
شیخ گفت: ردّش را زدم؛ همین جاها غیب شد.
من به پیرمرد فکر کردم و متاسف شدم که ازش هیچ نشانی نگرفته بودم. گفتار و رفتارش از ایمان غلیظ سو می گرفت؛ مثل این عطر.
در این گیر و دار برق وصل شد. ناگهان صدا از موکب ها برخاست و در هم پیچید. مبدل شد به همهمه. اغلب صداها، صدای محمود کریمی بود و باسم الکربلایی. گفتم: الان حتما پنکه جهلاوی ها می چرخد و باد می زند. طعمه هم دنبال من می گردد در آن حوالی.
ادامه دارد...
🌼السلام علیک یا اباعبدالله✋
【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ❀ــآن】
#امام_زمان ﷻ
#فرج_مولاصلوات🌹
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
❣مولاجان سلام✋
✨
خوشا صبحی که خیرش را تو باشی ✨ردیف ناب شعرش را تو باشی ✨خوشا روزی که تا وقت غروبش ✨دعای خوب و ذکرش را تو باشی【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ❀ــآن】 #امام_زمان ﷻ #فرج_مولاصلوات🌹 #اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ ═━━⊰❀⊱━━═━ #بسوی_ظهور https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
🥀🕊
چندبار به آقامحمد گفتم
برای خودمون کفن بخریم
وببریم حرمامامحسین برایطواف ،
ولی ایشون هیطفره میرفت.
بعد چند بار که اصرار کردم
ناراحتشد و گفت:
دوتا کفن میخوای ببری
پیش بیکفن؟!
#شهید_محمد_بلباسی🌾
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
#خاطرات_طنز_اسارت
خوشه انگور
تازه به اردوگاه منتقل شده بودند، از سر و وضعشان پیدا بود که تازه به اسارت نیروهای عراق در آمده بودند، چون هم لباس هایشان خاکی و مندرس بود هم کتک سیری خورده بودند.
از نگاه های حیران و متعجبشان هم می شد فهمید که اولین بار است که پای شان به اردوگاهی باز شده است. بچه ها برای این که غم و اندوه آنها را کم کنند و زمینه قاطی شدنشان را به جمع فراهم نمایند دور آنها حلقه زدند و سهمیه دسر خود را جلویشان گذاشتند.
دو اسیر جدید بعد از دیدن انگور های تر و تازه نه گذاشتند و نه برداشتند یهو به جان آنها افتاده و گرسنگی دو روز پیش خود را درمان کردند.
بچه ها که هاج و واج به آن دو می نگریستند خیلی زور زدند تا توانستند جلوی خنده خود را بگیرند.
دقایقی بعد، آن دو پرسیدند: چرا برای خود انگور نمی آورید؟ ببخشید ما تعارف نکردیم و همه را خوردیم.
یکی از بچه ها که نتوانست جلوی خنده خود را بگیرد پاسخ داد: پدر آمرزیده فکر کردی خونه خاله است. این مقدار انگور سهمیه 54نفر از ما بود. این بار درحالی که همه باهم زدند زیر خنده این فقط آن دو نفر بودند که هاج و واج به هم می نگریستند و برای روزهای سخت آینده خود را آماده میکردند. 😅😅😅
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan