#حدیث_روز
#امام_صادق_عليه_السلام
التَّقديرُ في لَيلَةِ تِسعَ عَشرَةَ، والإبرامُ في لَيلَةِ إحدى وعِشرينَ، وَالإِمضاءُ في لَيلَةِ ثَلاثٍ وعِشرينَ
سرنوشت (مُقَدَّر شدن)، در شب نوزدهم است
محكم ساختن، در شب بيست و يكم
امضا (حتمى سازى)، در شب بيست و سوم
📚 الكافی، جلد4، صفحه159
🏴 #شب_قدر🏴
https://eitaa.com/betlijeh1
دعای روز بیست و دوم
#ماه_مبارک_رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ افْتَحْ لی فیهِ أبوابَ فَضْلَکَ وأنـْزِل علیّ فیهِ بَرَکاتِکَ وَوَفّقْنی فیهِ لِموجِباتِ مَرْضاتِکَ واسْکِنّی فیهِ بُحْبوحاتِ جَنّاتِکَ یا مُجیبَ دَعْوَةِ المُضْطَرّین.
خدایا بگشا به رویم در این ماه درهای فضلت وفرود آر برایم در آن برکاتت را وتوفیقم ده در آن برای موجبات خوشنودیت ومسکنم ده در آن وسطهای بهشت ای اجابت کننده خواسته ها ودعاهای بیچارگان
#التماس_دعای_فرج
https://eitaa.com/betlijeh1
دعای+روز+بیست+و+دوم+رمضان.mp3
845.5K
دعای روز بیست و دوم
#ماه_مبارک_رمضان
#التماس_دعای_فرج
22.mp3
3.52M
🏴🌴🥀🏴🥀🌴🏴
#در_محضر_استاد
تفسیر دعای روز بیست و دوم
#ماه_مبارک_رمضان
#حضرت_آیت_الله
#مجتهدی_تهرانی_ره
#التماس_دعای_فرج
🏴🌴🥀🏴🥀🌴🏴
PAR22.MP3
19.89M
🥀🏴🌹🕊🌹🏴🥀
#امام_رضا_علیه_السلام
هر کس در #ماه_رمضان یک آیه از کتاب خدا را #قرائت کند، مثل این است که در ماههاى دیگر #قرآن را #ختم کرده باشد.
ترتیل خوانی
#قرآن_کریم
استاد پرهیزکار
💐 #جزء_بیست_و_دوم💐
#التماس_دعای_فرج
🥀🏴🌹🕊🌹🏴🥀
5.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🏴🕊🥀🕊🏴🌹
ای حرمت در دل و جان
یا علی
ای نفست جان جهان
یا علی
حاج محمود کریمی
#شهادت_مولی_الموحدین
#امیر_مؤمنان
#حضرت_علی_علیه_السلام
#تسلیت_باد
🏴 https://eitaa.com/betlijeh1 🏴🌹
🥀🕊🌹🏴🌹🕊🥀
#رمضان
#شبهای_قدر
#شهدا
بسیاری از #شهدا، با زبان روزه #شهید شدند.
برخی از رزمندگان ، سهمیه ناهارشان را می گرفتند، اما آن را به هم رزم هایشان می دادند و خودشان روزه می گرفتند.
اولین بار که در جبهه رفتم، نزدیک شب قدر بود.
شب قدر که رسید، به اتفاق چندین تن از هم رزم هایم، به محل برگزاری مراسم احیا رفتم.
از مجموع ۳۵۰ نفر افراد گردان، فقط بیست نفر آمده بودند.
تعجب کردم.
شب دوم هم همین طور بود. برایم سؤال شده بود که چرا بچه ها برای احیا نیامدند، نکند خبر نداشته باشند.
از محل برگزاری احیا بیرون رفتم.
پشت مقر ما صحرایی بود که شیارها و تل زیادی داشت.
به سمت صحرا حرکت کردم، وقتی نزدیک شیارها رسیدم، دیدم در بین هر شیار، رزمنده ای رو به قبله نشسته و قرآن را روی سرش گرفته و زمزمه می کند.
چون صدای مراسم احیا از بلند گو پخش می شد، بچه ها صدا را می شنیدند و در تنهایی و تاریکی حفره ها، با خدای خود راز و نیاز می کردند.
بعدها متوجه شدم آن بیست نفر هم که برای مراسم عزاداری و احیا آمده بودند، مثل من تازه وارد بودند.
این اتفاق یک بار دیگر هم افتاد.
بین دزفول و اندیمشک، منطقه ای بود که درخت های پرتقال و اکالیپتوس زیادی داشت، ما اسمش را گذاشته بودیم جنگل.
نیروهای بعثی بعد از آنکه پادگان را بمباران کرده بودند، نیروهایشان را در آن جنگل استتار کرده بودند.
آنجا دیگر تپه نداشت، اما بچه ها خودشان حفره هایی کنده بودند و داخل آن می رفتند و در تنهایی عجیبی با خدا راز و نیاز می کردند.
🏴https://eitaa.com/betlijeh1🕊🥀