eitaa logo
بتلیجه( مهدعلم،ایثارو شهادت)ثامن
774 دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
228 فایل
ارتباط با ادمین کانال @omranzadeh2018 @Omranzadeh2017
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎥 | 🍃🌹🍃 ❌ نگون بختی که با کف و سوت جمعیت، وسط میدان مو کوتاه میکرد با کمک مردم به نهادهای امنیتی، دستگیر شد... ❌ محمدرضا جلائی‌پور عامل ایجاد کمپین‌های ضدحجاب ،ظهر دیروز بازداشت شد ❌ نیلوفر حامدی روزنامه نگار روزنامه شرق بازداشت شد | |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎥 | پاسخ رئیسی به پرسش خبرنگار خارجی درباره مهسا امینی 🍃🌹🍃 🔻چه مجامع دنیا ورود کنند چه نکنند، جمهوری اسلامی برمبنای وظیفه ذاتی خودش این موارد را پیگیری می‌کند، اما آیا آمریکا و اروپا هم کشته‌های کشورش را پیگیری می‌کند؟ 🔺بین اعتراض و اغتشاش تفاوت هست و اغتشاش را هیچ‌کس قبول ندارد.
🔴دفاع مقدس و تحریف دفاع مقدس یک سرمایه بزرگ و گران سنگی است که شناخت همه ابعاد آن برای نسلهای آینده تضمین کننده امنیت، پیشرفت،استقلال کشور و هویت جامعه است در این راستا باید مواظب جریان تحریف بودنمونه های تحریف که از همان آغاز جنگ تحمیلی شروع شد ✅انقلاب اسلامی رویکرد زیاد خواهانه و تجاوز طلبانه و گشایش سرزمین دارد لذا تهدیدی برای همسایگان است ✅انقلاب اسلامی قصد صدور انقلاب خود را داشته لذا درصدد خرابکاری و براندازی در کشورهای منطقه است ✅ انقلاب اسلامی نظام های سیاسی موجود دنیا را قبول ندارد و در صدد مقابله با آنهاست ✅رسانه های دشمن باشگردهای تبلیغاتی در صدد بودند که افکار عمومی جهان از ایستادگی وفتوحات بزرگ ملت ایران آگاه نشوند ✅رسانه‌های دشمن و ستون پنجم دشمن در داخل ارتش دشمن را قوی شکست ناپذیر ولی رزمندگان اسلام را ضعیف و ضربه پذیر معرفی می کردند ✅تلاش برای القاء اینکه دفاع موفقیت آمیز نیست،جمهوری اسلامی پیروز نمی شود،مدیریت جنگ نداریم،جنگ مدبرانه هدایت نمیشود،سرمایه های کشور هدف می رودوامکان مقابله بااستکبارنیست وراهی جز شازش نیست ☸در یک کلام جریان تحریف سعی داشت و دارد که دوران درخشان دفاع را یک دوران تیره و تار نشان دهد و اجازه ندهد میراث گرانبهاوافتخارات آن دوران به نسل های بعدی برسد ودرصددتقدس زدایی از آن دوران است .
🇮🇷 📝 | عاقبت خود فروشان! 🍃🌹🍃 🔻چنگیزخان نتوانست بخارا را تسخیر کند، نامه ای نوشت که هرکس با ما باشد در امان است! 🔹اهل بخارا دو گروه شدند، یک گروه مقاومت کردند و گروه دیگر با او همراه شدند. 🔸چنگیزخان به آن ها نوشت: با همشهریان مخالف بجنگید، و هر چه غنیمت به‌دست آوردید، از آن شما باشد و حاکمیت شهر را نیز. ایشان پذیرفتند و آتش جنگ بین این دو گروه مسلمان شعله‌ور شد... 🔹و در نهایت، گروه مزدوران چنگیز خان پیروز شدند. اما شکست بزرگ آن بود که او دستور داد گروه پیروز خلع سلاح و سربریده شوند! 🔺چنگیز گفته‌ی مشهورش را گفت: اگر اینان وفا می‌داشتند، به خاطر ما بیگانگان به برادرانشان خیانت نمی‌کردند! "این عاقبت خود فروشان است" 📚الكامل في التاريخ | 👤عزالدین بن اثیرقابل توجه کسانی که آب به آسیاب دشمن می ریزند و برای آنها خوش رقصی می کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 سوختن كمال عشق است اما آنها كه سوختن پروانه در آتش شمع را كمال عشق می‌دانند كجایند كه سوختن انسان در آتش عشق را به نظاره بنشینند ؟ 🥀 🌹🕊
🇮🇷🌹🥀🇮🇷🥀🌹🇮🇷 که هیچ آمدن نداشت آمد بلند بود ولیکن بدن نداشت آمد بلند شد سر خود را به بخشید که بر تن خود خویشتن نداشت آمد . هفته و یاد و خاطره و گرامی باد . 🇮🇷 🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌹بسم رب الشهدا و الصالحین🌹 دلنوشته ای از جنس درد از غم و دردُ فراقِ پدر تقدیم به فرزندان شهدا اول مهر که می شه....خیلی هامون ذوق مدرسه رفتن بچه هامونو داریم مخصوصا اگه کلاس اولیم باشن اینقدر ذوق و شوق هست که همه چی رو فراموش می کنیم و فقط حواسمون به رفتن بچمون به مدرسه اس بد نیس یه وقتایی هم پای درد و دل بچه یتیم ها بشنیم ببینیم اونا چه حسی داشتن وقتی روز اول مدرسه رو بدون پدر شروع کردند داستانی که می خوام براتون بگم .... کمی طولانیه ولی ... پر از درد و غمه .... از کنارش بی تفاوت رد نشین ..... ... 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 فاطمه جان دخترکم عروسکم عسلکم.... نمیخوای بیدار بشی مامان بده روز اولی دیر برسی ها دخترم میخواد خوندن و نوشتن یاد بگیره وااااااااااااای خداجون.... شکرت صدای مامان رو می شنیدم.... ولی دلم نمی خواست جواب بدم... اصلا دلم نمی خواست برم مدرسه... دلم نمی خواست نوشتن یاد بگیرم.... آخه........ مریم....دختر همسایه مون می گفت فردا باباش می بردش مدرسه دختر خاله اش مبینا هم همینطور ولی.... من چی....؟!! من از پدر فقط و فقط یه قاب عکس داشتم که مامان هر روز با یه دستمال پاکش می کرد که گرد و غبار نشینه روش دخترکم عسلکم.... خوشگلم.... مامان هم چنان صدا میزد.... بیخیالم نمی شد..... چاره ای نبود.... جواب دادم بله مامانی بیدارم.... الان میام.... بر خلاف میلم صبحونه خوردم.... آماده شدم که برم مدرسه.... مامانم با هام همراه شد..... از زیر قرآن ردم کرد.... و برام صدقه داد..... چه ذوقی داشت.... همه‌ی تلاششو می کرد که احساس بی پدری نکنم..... ولی.... اینو الان که خودم مادر شدم می فهمم... اونروزا خیلی سرم نمی شد خلاصه راه افتادیم.... تو راه صحنه هایی می دیدم.... که همش واسه ی من آرزو بود.... درست حدس زدین.... بابا.... بچه های کلاس اولی یه دستشون تو دست باباشون بود و اون یکی دستشون تو دست مامانشون بیچاره مادرم.... هی سرمو بند می کرد که من نبینم و حواسم پرت بشه..... فاطمه جون.... مامان نیگا کن اون گنجشکه چقدر نازه... پروانه رو نگا چه پرای رنگارنگی داره منم بی تفاوت به حرفهای مامانم.... فقط به بچه‌ها خیره شده بودمو تو تصوراتم.... دست بابام رو گرفته بودم و می رفتم رسیدیم تو مدرسه...... جای قشنگی بود.... دیواراش رنگی بودند.... پر ازطرح و نقشهای قشنگ.... ولی نمی دونم چرا نمی تونستم.... خوشحال باشم.... جای خالیه بابا بد جوری احساس می شد چقدر بهش نیاز داشتم.... وقتی نگاه به اطرافم می کردم... دلم آتیش می گرفت دست خودم نبود.... آخه..... یه دختری خودش رو واسه باباش لوس می کرد اون یکی ژست می گرفت باباش ازش عکس بگیره یکی دیگه از بغل باباش جدا نمی شد و....و.....و.... ... 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 همش واسه من درد آور بود... نمی تونستم ببینیم..... بغض کرده بودم.... دلم حسابی گرفته بود.... احساس خواری می کردم.... احساس شرمساری..... احساس حقارت..... احساس بی کسی..... دلم می خواست از همه گله کنم دلم می خواست به هم اخم کنم دلم می خواست فریاد بزنم دلم می خواست بلند گریه کنم و بگم........ بالاخره وارد کلاس شدم.... مامانم بوسیدم و رفت.... معلم وارد کلاس شد... سلام.... صبح بخیر... همگی خوش اومدین.... بچه ها می خوایم با هم بیشتر آشنا بشیم از همین جلو.... یکی یکی خودتونو معرفی کنین شروع کردن.... نفر اول : مرجان فلاح نام پدر: ابراهیم شغل پدرتونم بگین یادداشت کنم.... وااااااااااااای....استرس کل وجودمو گرفت.... این چه سؤالی بود آخه.... عاقبت نوبت من شد..... اسمت چیه ؟ فاطمه فامیلیت؟إإإإ الان میگم!!!این هنگ کرده بودم.... زبونم قفل شده بود..... معلم فامیلیم رو از رو دفترش خوند... آب شدم از خجالت..... اسم بابات چیه ؟ تندی گفتم علی وااااااااااااای خداااااجون شغلش رو چی بگم..... الانه که بپرسه...... خب فاطمه خانوم بابات چیکارس؟! سرم رو انداختم پایین..... اشکام سرازیر شد خانوم اجازه....... خانوم اجازه...... خانوم اجازه..... بابای من شغلش..... دوست داشتم بگم بابام با خدا معامله کرده...... خانوم اجازه من که.... آخه..... چیزه..... خااااانوووووم.....بخدا....من یتیمم.... بابا نداااااارم..... خااااااانووووم اجازه..... شغل باباااااااای من باهمه ی شغلها فرق می‌کنه بخدا.... خااااااانووووم....اجازه....خانوم.... شغلِ بابای من .... خااااااانووووم.....اجازه......خانوم... بابای من جاموووووونده.... خاااانوم دست رو دلم نذار..... که من یه سنگ قبرم از بابام ندااااارم..... آخه بابای من یه و دیگه گریه امانم نداد .... شادی روح و و سلامتی 🌹 🕊🌹
🇮🇷🌹🥀🇮🇷🥀🌹🇮🇷 دلم "بهشتـی" را مے‌خواهد کہ ساکنانش "شهـدا" هستند گوشه ای کنارشان بنشینم و برای خود " فاتحه ای " بخوانم بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم الحمدلله ‌رب‌ العالمین... 🇮🇷 🕊🌹