eitaa logo
بتلیجه( مهدعلم،ایثارو شهادت)ثامن
764 دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
228 فایل
ارتباط با ادمین کانال @omranzadeh2018 @Omranzadeh2017
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🌸🌷🌸🕊🌹 بچه ها تا فهمیدند به مدینه الزهرا (س) می آید، برای خیر مقدم و محافظت از او رفتند و اتوبان را بستند! تا از دور متوجه این موضوع شد، پیاده شد و از بچه ها پرسید برای چی راه را بسته اید؟ گفتند:"به احترام شما! " دکتر دو دستی بر سرش کوبید و گفت :"وای بر من ! به بچه ها بگویید :" وای بر ما اگر حلالمان نکنند! دکتر با خودش می گفت : وای بر تو ! باید بروی از تک تکشان حلالیت بطلبی! دکتر سرش را توی ماشین ها می کرد و می گفت: آقا مرا حلال کنید! بچه‌های مرا حلال کنید ! نفهمیدند ! اشتباه کردند! بچگی کردند! برای همین رفتار هاست که ره در باره اش گفتند : در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آن دنیا هم رحمت خدا را بیمه کرد. 🌹🕊🌸🌷🌸🕊🌹 پایگاه مقاومت بسیج شهدای بتلیجه 🌹🕊🌸🌷🌸🕊🌹
🥀🕊🌹💐🌹🕊🥀 وسط که مصطفی برای نماز شب بیدار میشد، طاقت نمی آوردم و میگفتم : "بسه دیگه ! استراحت کن شدی " او می گفت : " اگر از سرمایه اش خرج کند بالاخره ورشکست میشود باید سود در که زندگیش بگذرد ، ما قرار باشد نماز شب نخوانیم ، ورشکست میشویم. " اما من که خیلی ها با گریه مصطفی بیدار می شدم کوتاه نمی آمدم و می گفتم : " اگر اینها که اینقدر از شما بفهمند این طور گریه میکنید... شما چه معصیت دارید ؟ چه گناهی دارید ؟ خدا همه چیز به داده، همین که شب بلند می شوید خود یک توفیق است " آن وقت گریه اش هق هق می شد و میگ فت : " آیا به خاطر این که خدا داده او را شکر نکنم ؟ راوی : همسر 🥀🕊🌹💐🌹🕊🥀 🥀🕊🌹💐🌹🕊🥀
🌸💐🌹🍀🌹💐🌸 رفقایم توی بسیج شنیده بودند ازم خواستگاری کرده. از این طرف و آن طرف به گوشم می‌رساندند که «قبول نکن، متعصبه». با خانم‌ها که حرف می‌زد، سرش را بالا نمی‌گرفت. سر برنامه‌های بسیج اگر فکر می‌کرد حرفش درست است، کوتاه نمی‌آمد. به قول بچه‌ها حرف، حرف خودش بود، معذرت خواهی در کارش نبود. بعد از ، محبتش به من آنقدر زیاد بود که رفقام باور نمی‌کردند این همان باشد که قبل از می‌شناختند. طاقت نداشت سردرد من را ببیند. که آمد، نه سربازی رفته بود، نه کار داشت. خانواده‌ام قبول نکردند. گفتند «سربازیت را که رفتی و کار پیدا کردی، بیا حرف بزنیم». دو سال طول کشید. آنقدر رفت و آمد و با پدر و مادرم صحبت کرد تا راضیشان کرد. کمی بعد از ، با قانون قد و وزن معاف شد، بس که لاغر بود و قد بلند. توی سازمان هم مشغول شد. مهریه را خانواده‌ها گذاشتند، پانصد تا سکه؛ ولی قرار بین من و چهارده ‌تا سکه بود. بعد از هم همه سکه‌ها را به من داد. مراسم عقد و عروسی را خودمان گرفتیم، خیلی . روای : 🍀 🌸 🌺 💐🌸 مبارک باد 🌸💐 🌸💐🌹🍀🌹💐🌸 🌸💐🌹🍀🌹💐🌸
🌷🌴🌹🕊🌹🌴🌷 خواهر زاده ام ، ، در سن نوجوانی مرا امین و سنگ صبور خودش می دانست . یکبار آمد و گفت : دایی جون ، من خواب عمو رو دیدم . عموی بود که سال 1360 به رسید . گفتم خیره ان شاالله ، خب تعریف کن برام ببینم . خواب دیدم عمو اومده پیشم و داره باهام حرف می زنه... بعد از مقداری سکوت ادامه داد ، عمو گفت : «ان شاالله تو هم می شی» 🌷🌴🌹🕊🌹🌴🌷 @betlijeh1 🌷🌴🌹🕊🌹🌴🌷
🌹🕊🌸🌷🌸🕊🌹 بچه ها تا فهمیدند به مدینه الزهرا (س) می آید، برای خیر مقدم و محافظت از او رفتند و اتوبان را بستند! تا از دور متوجه این موضوع شد، پیاده شد و از بچه ها پرسید برای چی راه را بسته اید؟ گفتند: به احترام شما! دو دستی بر سرش کوبید و گفت : وای بر من ! به بچه ها بگویید : وای بر ما اگر حلالمان نکنند! با خودش می گفت : وای بر تو ! باید بروی از تک تکشان حلالیت بطلبی! سرش را توی ماشین ها می کرد و می گفت: آقا مرا حلال کنید! بچه‌های مرا حلال کنید! نفهمیدند! اشتباه کردند! بچگی کردند! برای همین رفتار هاست که ره در باره اش فرمودند : در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آن دنیا هم رحمت خدا را بیمه کرد. 🌹 🕊 شادی روح و 🌹 https://eitaa.com/betlijeh1 🕊🌹
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 عکس المل امام خمینی (ره) زمانی که خبر فرزند ارشد خود را شنیدند . امام وقتی متوجه قضيه شد ، سه بار پشت سر هم فرمودند : انّا لله و انّا اليه راجعون و بعد بدون اينکه گريه‌اى بکنند و اشکى از چشمشان سرازير شود، طى جملات کوتاهى اظهار داشتند : بنده خيلى دوست داشتم که براى خدمت به اسلام و مسلمين باقى بماند و اى کاش ايشان زنده مى‌ماند . فرزند ارشد 🌹 🕊 🌴 https://eitaa.com/betlijeh1🕊🌹
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 ماه رمضان سال ۷۷ هنوز بہ سن تڪلیف نرسیده بود براےسحرےبلند شدیم اما را بیدار نڪردم . خودش موقع اذان بیدار شد ، وقتي دید اذان مے گویند . بغض ڪرد و با ناراحتے گفت : « چرا منو بیدار نڪردید؟ » دستے روے موهایش ڪشیدم و گفتم: « عزیزم شما هنوز به سن تڪلیف نرسیدے » ‌اخم هایش را درهم ڪشید و با دلخورےگفت : « از این بہ بعد هر ڪسے بہ سن تڪلیف رسیده بره نون بخره ، آشغال ها رو بذاره دم در ، من بچہ ام و هنور بہ سن تڪلیف نرسیدم » ناگفتہ نماند ڪہ آن روز، بدون سحرے گرفت، براے من هم درس شد ڪہ تمام براےسحر بیدارش ڪنم . 🌷 https://eitaa.com/betlijeh1 🍀🌷
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 می گفت بسیجی که بسیجی هست و حلقه به گوش امام و انقلاب، باید بریم سراغ اونایی که کاری به انقلاب ندارند. اگه دست دو نفر آدمی که شبیه ما فکر نمی کنند رو گرفتی و آوردی هنر کردی. یک وقت می‌دیدی با افرادی دمخور شده که یکبار هم رأی نداده اند، از لات و خلافکار بگیر یا آدمی که اصلا با نظام و انقلاب مخالف بود. می‌رفت چهره به چهره باهاشان حرف می‌زد و آخر سر طرف را می آورد توی راه. خیلی ها با همین صحبتهای برای اولین بار توی عمرشان رفتند پای صندوق رأی 🌹 https://eitaa.com/betlijeh1🕊🥀
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 عکس المل امام خمینی (ره) زمانی که خبر فرزند ارشد خود را شنیدند . امام وقتی متوجه قضيه شد ، سه بار پشت سر هم فرمودند : انّا لله و انّا اليه راجعون و بعد بدون اينکه گريه‌اى بکنند و اشکى از چشمشان سرازير شود، طى جملات کوتاهى اظهار داشتند : بنده خيلى دوست داشتم که براى خدمت به اسلام و مسلمين باقى بماند و اى کاش ايشان زنده مى‌ماند . فرزند ارشد 🌹 🕊 🌴 https://eitaa.com/betlijeh1 🕊🌹