🌹🕊🌺🌷🌺🕊🌹
#دلنوشته
#آرزوی_شهادت
همه ی ما ...
روزی !
#غروب خواهیم کرد ...
کاش آن #غروب را ...
بنویسند :
🌷🕊 #شهادت 🕊🌷
🌹🕊🌺🌷🌺🕊🌹
پایگاه مقاومت بسیج شهدای بتلیجه
🌹🕊🌺🌷🌺🕊🌹
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
🌹 بسم رب الشهداء و الصالحین 🌹
سالروز #انفجار بمب در حرم مطهر #امام_رضا_علیه_السلام توسط منافقین کوردل ، در روز عاشورای حسینی ، در ۳۰ خرداد سال ۱۳۷۳ و یاد و خاطره ۲۷ #شهید مظلوم این اقدام تروریستی گرامی باد .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
پایگاه مقاومت بسیج شهدای بتلیجه
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
28.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
#السلام_علیک
#یا_علی_بن_موسی_الرضا_ع
فیلم وقایع عاشورای ۱۳۷۳
انفجار بمب به دست منافقین کور دل در حرم مطهر #آقا_علی_بن_موسی_الرضا_ع
روز #عاشورای_حسینی سال ۱۳۷۳
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
🍃🌹۰۰۰﷽۰۰۰🍃🌹
#قسمت_شانزدهم
#داستانِ_واقعی
🌕#سه_دقیقه_تاقیامت🌕
✍از دیگر اتفاقاتی که در آن بیابان مشاهده کردم این بود که برخی از آشنایان که قبلا از دنیا رفته بودند را دیدم.
☘ یکی از آنها عموی خدابیامرزم من بود، او را دیدم که در یک باغ بزرگ قرار دارد.
سوال کردم: عموجان این باغ زیبا را در نتیجه کار خاصی به شما دادند؟
☘گفت: من و پدرت در سنین کودکی یتیم شدیم. پدر ما یک باغ بزرگ را به عنوان ارث برای ما جا گذاشت
اما شخصی آمد و قرار شد در باغ ما کار کند.
اما او با چند نفر دیگر کاری کردند که باغ از دست ما خارج شد. آنها باغ را فروختند و البته هیچکدام عاقبت به خیر نشدند و در اینجا نیز همه آنها گرفتارند...
☘چون با اموال یتیم این کار را کردند، حالا این باغ را به جای باقی که در دنیا از دست دادم به من دادهاند تا با یاری خدا در قیامت به باغ اصلی برویم.
بعد اشاره به در دیگر باغ کرد و گفت:
این باغ دو در دارد که یکی از درهای باغ برای پدر شماست که به زودی باز می شود...
☘ باغ بزرگ دیگری آنجا بود که متعلق به یکی از بستگان ما بود.
به خاطر یک وقف بزرگ صاحب این باغ شده بود.
همانطور که به باغ خیره بودم یکباره تمام باغ سوخت و تبدیل به خاکستر شد!
☘ بنده خدا با حسرت به اطرافش نگاه میکرد...
شگفتزده پرسیدم: چرا باغ شما سوخت؟؟
گفت: پسرم اینها همه از بلایی است که پسرم بر سر من می آورد،او نمی گذارد ثواب خیرات این زمین به من برسد...
☘پرسیدم:
حالا چه میشود؟ چه کار باید بکنید؟!
گفت: مدتی طول میکشد تا دوباره با ثواب خیرات باغ من آباد شود به شرطی که پسرم نابودش نکند.
☘ من در جریان ماجرای زمین وقفی و پسر ناخلف اش بودم، برای همین بحث را ادامه ندادم.
آنجا می توانستیم به هر کجا که میخواهیم سر بزنیم یعنی همین که اراده می کردیم بدون لحظه ای درنگ به مقصد میرسیدیم.
☘پسر عمه ام در دوران دفاع مقدس شهید شده بود ،دوست داشتم جایگاهش را ببینم.
بلافاصله وارد باغ بسیار زیبایی شدم.
مشکلی که در بیان مطالب آنجاست عدم وجود مشابه در این دنیا است...
☘ یعنی نمی دانیم زیباییهای آنجا را چگونه توصیف کنیم؟!
کسی که تاکنون شمال ایران و دریا و سرسبزی جنگلها را ندیده و تصویر و فیلمی از آن جا ندیده هرچه برایش بگویم نمی تواند تصور درستی در ذهن خود ایجاد کند.
حکایت ما با بقیه مردم همینگونه است. ما باید به گونهای بگوییم که بتواند به ذهن نزدیک باشد.
☘ وارد باغ بزرگ شدم که انتهای آن مشخص نبود.
از روی چمن هایی رد می شدم که بسیار نرم و زیبا بودند.
بوی عطر گلهای مختلف مشام انسان را نوازش می داد.
درختان آنجا همه نوع میوهای را داشتند، میوه های زیبا و درخشان...
بر روی چمن ها دراز کشیدم. مثل یک تخت نرم و راحت و شبیه پرقو بود.
بوی عطر همه جا را گرفته بود .
☘صدای پرندگان و شرشر آب رودخانه به گوش میرسید.
اصلا نمی شد آنجا را توصیف کرد.
به بالای سرم نگاه کردم درختان میوه و میوه و یک درخت نخل پر از خرما دیدم .
☘با خودم گفتم: خرمای اینجا چه مزهای دارد؟ یک باره دیدم درخت نخل به سمت من خم شد.
❌ دستم را بلند کردم و یکی از خرماها را چیدم و داخل دهان گذاشتم.
☘ نمیتوانم شیرینی آن خرما را با چیزی در این دنیا مثال بزنم، اینجا اگر چیزی خیلی شیرین باشد باعث دلزدگی میشود. اما نمیدانید آن خرما چقدر خوشمزه بود.
☘ از جا بلند شدم به سمت رودخانه رفتم.در دنیا معمولا در کنار رودخانهها زمین گل آلود است و باید مراقب باشیم تا پای ما کثیف نشود.
☘اما همین که به کنار رودخانه رسیدم دیدم اطراف رودخانه مانند بلور زیباست... به آب نگاه کردم آنقدر زلال بود که تا انتهای رود مشخص بود دوست داشتم بپرم داخل آب.
☘ اما با خودم گفتم بهتر است سریعتر بروم سمت قصر پسر عمه.
آن طرف رود یک قصر زیبای سفید و بزرگ نمایان بود نمیدانم چطور توصیف کنم.
☘با تمام قصر های دنیا متفاوت بود. تمام دیوارهای قصر نورانی بود میخواستم به دنبال پلی برای عبور از رودخانه باشم اما متوجه شدم می توانم از روی آب عبور کنم
☘با پسر عمه صحبت می کردم، او گفت:ما در اینجا در همسایگی اهل بیت هستیم.میتوانیم به ملاقات امامان برویم و این یکی از نعمتهای بزرگ بهشت برزخی است...
ادامه دارد...
🌹🕊🌸🌷🌸🕊🌹
#مکتب_شهدا
#تلنگر
تاریخ تمام قد به احترام مردی می ایستد که گفت :
توی کوچه پیرمردی دیدم که روی
زمین سرد خوابیده بود.
سنّ و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم .
اون شب رختخواب آزارم می داد و خوابم نمی برد از فکر پیرمرد ..
رختخوابم را جمع کردم و روی زمین سرد،
خوابیدم می خواستم توی رنج پیرمرد
شریک باشم ، اون شب سرما توی بدنم
نفوذ کرد و مریض شدم..
امّا روحم #شفا پیدا کرد
چه مریضی لذّت بخشی ...
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_مصطفی_چمران
#سالروز_شهادت
┈••✾•🕊🌺🕊•✾••┈
پایگاه مقاومت بسیج شهدای بتلیجه
┈••✾•🕊🌺🕊•✾••┈
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#سردار_رشید_اسلام
#شهيد_والامقام
#دکتر_مصطفی_چمران
#طلوع :
🗓 1310/03/15 🗓
وضعیت تاهل : متاهل
#غروب :
🗓 1360/03/31 🗓
محل #شهادت : سوسنگرد
مزار #شهید :
#بهشت_زهرای_تهران
#سردار_عزیز
#آسمانی_شدنت_مبارک
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹
پایگاه مقاومت بسیج شهدای بتلیجه
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🕊🥀💐🥀🕊🌷
#مناجات_نامه
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_مصطفی_چمران
#سالروز_شهادت
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌷🕊🥀💐🥀🕊🌷
پایگاه مقاومت بسیج شهدای بتلیجه
🌷🕊🥀💐🥀🕊🌷
🌹🕊🌸🌷🌸🕊🌹
#تواضع_و_فروتنی
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_مصطفی_چمران
بچه ها تا فهمیدند #دکتر_چمران به مدینه الزهرا (س) می آید، برای خیر مقدم و محافظت از او رفتند و اتوبان را بستند! #دکتر تا از دور متوجه این موضوع شد، پیاده شد و از بچه ها پرسید برای چی راه را بسته اید؟ گفتند:"به احترام شما! " دکتر دو دستی بر سرش کوبید و گفت :"وای بر من ! به بچه ها بگویید :" وای بر ما اگر حلالمان نکنند!
دکتر با خودش می گفت : وای بر تو #مصطفی! باید بروی از تک تکشان حلالیت بطلبی! دکتر سرش را توی ماشین ها می کرد و می گفت: آقا مرا حلال کنید! بچههای مرا حلال کنید ! نفهمیدند ! اشتباه کردند! بچگی کردند!
برای همین رفتار هاست که #امام_خمینی ره در باره اش گفتند : #چمران در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آن دنیا هم رحمت خدا را بیمه کرد.
#سالروز_شهادت
🌹🕊🌸🌷🌸🕊🌹
پایگاه مقاومت بسیج شهدای بتلیجه
🌹🕊🌸🌷🌸🕊🌹
💐🕊🌷🥀🌷🕊💐
#پیام_امام_راحل
به مناسبت #شهادت
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_مصطفی_چمران
#هنر_شهید_چمران
آیا ما میتوانیم مانند #چمران باشیم؟
بسم اللّه الرحمن الرحیم
اناللّه و انا الیه راجعون
#شهادت انسان ساز سردار پر افتخار اسلام و مجاهد بیدار و متعهد راه تعالی و پیوستن به ملأ اعلی، #دکتر_مصطفی_چمران را به پیشگاه #ولی_عصر ـ ارواحنا فداه ـ تسلیت و تبریک عرض میکنم.
تسلیت از آنرو که ملت #شهیدپرور ما #سربازی را از دست داد که در جبهههای نبرد با باطل، چه در لبنان و چه در ایران #حماسه میآفرید و سرلوحۀ مرام او اسلام عزیز و پیروزی حق بر باطل بود. او #جنگجویی_پرهیزکار و #معلمی_متعهد بود که کشور اسلامی ما به او و امثال او احتیاج مبرم داشت. و تبریک از آنرو که اسلام بزرگ چنین فرزندانی تقدیم ملتها و تودههای مستضعف میکند و سردارانی همچون او در دامن تربیت خود پرورش میدهد. مگر چنین نیست که زندگی عقیده و جهاد در راه آن است.
#چمران عزیز با عقیدۀ پاک خالص غیر وابسته به دستجات و گروههای سیاسی و عقیده به هدف بزرگ الهی، جهاد را در راه آن از آغاز زندگی شروع و با آن ختم کرد. او در حیات با نور معرفت و پیوستگی به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار کرد. او با سرافرازی زیست و با سرافرازی #شهید شد و به حق رسید.
#هنر آن است که بیهیاهوهای سیاسی و #خودنماییهای_شیطانی برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند نه هوی، و این #هنر_مردان_خداست.
او در پیشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و یادش بخیر. و اما، ما میتوانیم چنین #هنری داشته باشیم؟ با خداست که دستمان را بگیرد و از ظلمات جهالت و نفسانیت برهاند. من این ضایعه را به ملت شریف ایران و لبنان، بلکه به ملتهای مسلمان و قوای مسلح و رزمندگان در راه حق و به خاندان این مجاهد عزیز تسلیت عرض میکنم و از خداوند تعالی رحمت برای او و صبر و اجر برای بازماندگان محترمش خواهانم.
روحاللّه الموسوی الخمینی
۱۳۶۰/۰۴/۰۱
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
💐🕊🌷🥀🌷🕊💐
💐🕊🌷🥀🌷🕊💐
🌹🌸🌺🕊🌺🌸🌹
فرازی از وصیت نامه
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_مصطفی_چمران
اینها را به نیت آن ننوشته ام ڪه ڪسی بخواند و بر من رحمت آورد بلڪه نوشته ام ڪه قلب آتشینم را تسڪین دهم و آتشفشان درونم را آرام ڪنم.هنگامے ڪه شدت درد و رنج طاقت فرسا مے شد و آتشے سوزان از درونم زبانه مے ڪشید و دیگر نمے توانستم آتشفشان وجود را ڪنترل ڪنم، آنگاه قلم به دست مے گرفتم و شراره هاے شکنجه و درد را ذره ذره از وجودم مے ڪندم و بر ڪاغذ سرازیر مے ڪردم ... و آرام آرام به سڪون و آرامش مے رسیدم.
آنچه در دل داشتم بر روے ڪاغذ مے نوشتم و در مقابلم مے گذاشتم و در اوج تنهایي خود با قلب خود راز و نیاز مے ڪردم آنچه را داشتم به ڪاغذ مے دادم و انعڪاس وجود خود را از صفحه مقابلم دریافت مے ڪردم و از تنهایے به در مے آمدم...
اینها را ننوشته ام ڪه بر ڪسی منت بگذارم، بلڪه ڪاغذ نوشته ها بر من منت گذاشته اند و درد و شکنجه درونم را تقبل ڪرده اند...اینجا قلب مے سوزد اشڪ مے جوشد وجود خاڪستر مے شود و احساس سخن مے گوید.
اینجا ڪسے چیزے نمے خواهد انتظارے ندارد ادعایی نمے ڪند ... فریاد ضجه ای است ڪه از سینه اے پردرد به آسمان طنین انداخته و سایه ای ڪمرنگ از آن فریادها بر این صفحات نقش بسته است.
چه زیباست راز و نیازهاے درویشے دلسوخته و ناامید در نیمه شب، فریاد خروشان یڪ انقلابے از جان گذشته در دهان اژدهاے مرگ، اعتراض خشونت بار مظلومے زیر شمشیر ستمگر، اشڪ سرد یاس و شڪست بر رخساره زرد دلشڪسته اے در میان برادران به خاڪ و خون غلتیده، فریاد پرشڪوه حق، از حلقوم از جان گذشته اے علیه ستمگران روزگار.چه خوش است دست از جان شستن و دنیا را سه طلاقه ڪردن، از همه قید و بند اسارت حیات آزاد شدن، بدون بیم و امید علیه ستمگران جنگیدن، پرچم حق را در صحنه خطر و مرگ برافراشتن، به همه طاغوتها نه گفتن، با سرور و غرور به استقبال شهادت رفتن
جایے ڪه دیگر انسان مصلحتے ندارد تا حقیقت را براے آن فدا ڪند، دیگر از ڪسی واهمه نمے ڪند تا حق را ڪتمان نماید...آنجا، حق و عدل، همچون خورشید مے تابد و همه قدرتها و حتے قداستها فرو مے ریزند و هیچڪس جز خدا - فقط خدا- سلطنت نخواهد داشت.من آن آزادے را دوست دارم و از اینڪه در دوره هاے سخت حیات آن را تجربه ڪرده ام خوشحالم و به آن اخلاص و سبڪی و ایثار و لذت روحي و معراج ڪه در آن تجربه ها به آدمے دست مے دهد حسرت مے خورم .
خوش دارم ڪه ڪوله بار هستے خود را ڪه از غم ودرد انباشته است بر دوش بگیرم و عصا زنان به سوی صحراے عدم رهسپار شوم .
#سالروز_شهادت
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹🌸🌺🕊🌺🌸🌹
🌹🌸🌺🕊🌺🌸🌹