eitaa logo
به وقت ظهور
47 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
3.4هزار ویدیو
122 فایل
به نام او ! ساعتمان را کوک کرده ایم به وقت ظهور⏰؛ مبادا خواب بمانیم !' حرفی،سخنی در خدمتیم☕️ https://harfeto.timefriend.net/16770455360125 کپی با ذکر صلوات🌿'
مشاهده در ایتا
دانلود
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 قسمت 1⃣ نگاه من به آسمانِ پر ستاره دوخته شده است، نمى دانم فردا چه خواهد شد. با خود فكر مى كنم، كاش الآن در مدينه بودم! خدايا! آيا خواهم توانست بار ديگر پيامبر را ببينم؟ امروز خبردار شدم كه بيمارى پيامبر، بسيار شديد شده است، ديگر اميدى به بهبودى او نيست. من خيلى نگران هستم. فردا صبح زود به سوى مدينه خواهم رفت، من مى خواهم بار ديگر پيامبر را ببينم. اكنون، خورشيد روز سه شنبه، بيست و نهم ماه صَفَر طلوع مى كند و من آماده رفتن مى شوم. دستى به يالِ اسب سفيد و زيبايم مى كشم، پا در ركاب مى نهم، من مى خواهم به سوى مدينه بروم. آيا تو نيز همراه من مى آيى؟ تو بايد با عجله همراه من بيايى، از اينجا تا مدينه، دو ساعت راه داريم. عشق ديدن پيامبر مرا بى قرار كرده است، يادم مى آيد آخرين بارى كه پيامبر را ديدم، خبر از رفتن خود مى داد، او ديگر از ماندن در اين قفس تنگ دنيا خسته شده بود و دوست ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه2) داشت كه به اوج آسمان‌ها پر بكشد و همنشين فرشتگان گردد. آيا من موفّق خواهم شد بار ديگر پيامبر را ببينم؟ 1 آنجا را نگاه كن، آيا ديوارهاى شهر مدينه را مى بينى؟ اكنون ما به مدينه رسيده ايم، بيا جلوتر برويم، به مركز شهر، مسجد پيامبر. آيا تو هم صداى گريه‌ها را مى شنوى؟ براى چه صداى گريه از خانه‌ها بلند است؟ چه خبر شده است؟ خداى من! پيامبر از دنيا رفته است. 2 اينجا خانه پيامبر است، صداى گريه فاطمه (س)، دختر پيامبر به گوش مى رسد. آرى، پيامبر دنيا را وداع گفته است، اكنون على (ع) دارد بدن مطهر آن حضرت را غسل مى دهد. پيامبر خودش وصيّت كرده است كه فقط على (ع) بدن او را غسل دهد، فرشتگان آسمانى او را يارى مى كنند. 3 پینوشت ها:👇 1. الاحتجاج على أهل اللجاج، أبو منصور أحمد بن علي بن أبي طالب الطبرسي (ت 620 ه) تحقيق: إبراهيم البهادري ومحمّد هادي به، طهران: دار الأُسوة، الطبعة الاُولى، 1413 ه. 2. الاختصاص، المنسوب إلى أبي عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العكبري البغدادي المعروف بالشيخ المفيد (ت 413 ه)، تحقيق: علي أكبر الغفّاري، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامي، الطبعة الرابعة، 1414 ه. 3. اختيار معرفة الرجال (رجال الكشّي)، أبو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشيخ الطوسي (ت 460 ه)، تحقيق: السيّد مهدي الرجائي، قمّ: مؤسّسة آل البيت، الطبعة الاُولى، 1404 ه. 👈 .... 📚🖊نویسنده 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 ⏳|@bevaghtezohor
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 قسمت 2⃣ من با خود مى گويم خوب است به داخل مسجد پيامبر بروم، مسجدى كه پيامبر در آنجا براى ما بالاى منبر مى رفت و سخن مى گفت، هنوز طنينِ صداى مهربان او در گوش من است. خداى من! در اين شهر چه خبر است؟ چرا در اين لحظه، مسجد اين قدر خلوت است؟ پس مردم كجا هستند؟ آيا كسى از راز خلوتى مسجد خبر دارد؟ * از مسجد بيرون مى آيم، درِ خانه چند نفر از دوستان خود را مى زنم، امّا كسى جواب نمى دهد. يك نفر دارد به سوى من مى آيد: سلام، آيا مى دانى مردم كجا رفته اند؟ چرا شهر اين قدر خلوت است. مگر خبر ندارى كه همه مردم به سقيفه رفته اند؟ سقيفه ديگر كجاست؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه3) آنجا چه خبر است؟ همراه من بيا، آنجا خبر مهمّى است. من همراه او حركت مى كنم، تو نيز همراه من بيا. او مرا به سوى غرب مدينه مى برد، ما از شهر خارج مى شويم. آنجا را نگاه كن، آنجا سايبانى است كه به آن سقيفه مى گويند. چه جمعيّتى در آنجا جمع شده است! چه سر و صدايى بلند است! به راستى اينجا چه خبر است؟ جمعيّت زيادى در سقيفه جمع جمع شده است، من جمعيّت را مى شكافم و جلو مى روم: آقا چه مى كنى، كجا مى خواهى بروى؟ مگر نمى بينى كه راه بسته است؟ امّا من بايد جلو بروم، مى خواهم براى دوستانم كه كتابِ مرا مى خوانند گزارش بدهم و سخن بگويم، آنها حق دارند بفهمند امروز اينجا چه خبر است. هر طور كه هست وارد سقيفه مى شوم، تختى را مى بينم كه پيرمردى بر روى آن خوابيده است. 👇 الإرشاد في معرفة حجج اللّه على العباد، أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العكبري البغدادي المعروف بالشيخ المفيد (ت 413 ه) تحقيق: مؤسّسة آل البيت، قم: مؤسّسة آل البيت، الطبعة الاُولى، 1413 ه. 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 قسمت 3⃣ جلو مى روم، گويا پيرمرد مريض است، رنگ زردى به چهره دارد. يك جوان كنار او ايستاده است، پيرمرد يك جمله مى گويد و جوان سخن او را با صداى بلند تكرار مى كند تا همه بشنوند. 7 آيا اين پيرمرد را مى شناسى؟ او سَعد است، رئيس قبيله خَزْرَج، آن جوان هم، قيس، پسر اوست كه در كنار او ايستاده است. حتما مى دانى كه مدينه از دو طايفه بزرگ اَوْس و خَزْرَج تشكيل شده است، اين دو طايفه قبل از اسلام، همواره در حال جنگ بودند، امّا به بركت اسلام، صلح و آرامش به ميان آنها برگشته است. اكنون، بزرگان اين دو طايفه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه4) در كنار هم جمع شده اند تا براى آينده اين شهر تصميم بگيرند. سعد، بزرگ قبيله خزرج چنين سخن مى گويد: «اى مردم مدينه! شما بايد قدر خود را بدانيد، شما بوديد كه پيامبر را يارى كرديد و اگر شما نبوديد، اسلام به اين شكوه و عظمت نمى رسيد. آرى، مردم شهر مكّه، نه تنها پيامبر را يارى نكردند، بلكه همواره باعث اذيّت و آزار او شدند، امّا خداوند به ما اين توفيق را داد كه يارى پيامبر را بنماييم و ما تا پاى جان او را يارى كرديم. اى مردم مدينه، با شمشيرهاى شما بود كه دين اسلام، قدرت پيدا كرد، آگاه باشيد كه پيامبر از دنيا رفت در حالى كه از شما راضى بود و شما نور چشم او بوديد. اكنون پيامبر به ديدار خدا شتافته است و بعد از او حكومت و خلافت، حقّ شما مى باشد». 8 همه مردم يك صدا فرياد مى زنند: «اى سعد! چه زيبا و خوب سخن گفتى، ما فقط به سخن تو عمل مى كنيم، تو بايد خليفه مسلمانان باشى». مردم، حسابى به شور افتاده اند! نگاه كن! چگونه دور سعد مى چرخند و فرياد مى زنند: «اى سعد! تو مايه اميد ما هستى، مرگ بر دشمن تو! ». 9 اين همان شعارى است كه آنها در روزگار جاهليّت مى خواندند، چه شده است كه اين مسلمانان، به ياد آن روزها افتاده اند؟ هنوز بدن پيامبر دفن نشده است، آيا بايد اين گونه به جاهليّت برگردند؟ گوش كن! گويا سخن از خلافت است، بحث ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه5) خيلى جدّى است، اين مردم اينجا جمع شده اند تا جانشين پيامبر را معيّن كنند. مگر پيامبر در روز غدير خُمّ، على (ع) را به عنوان خليفه و جانشين خود معيّن نكرده است؟ مگر همين مردم با على (ع) بيعت نكردند؟ چرا به اين زودى، همه چيز را فراموش كردند؟ از روز غدير خُمّ، حدود دو ماه گذشته است. آيا آنها سخن پيامبر را فراموش كرده اند كه در ميان هزاران نفر، فرياد زد: «مَن كنتُ مَولاه فَهذا عليٌّ مولاه: هر كه من مولا و رهبر او هستم ؛ اين على مولا و رهبر اوست ». 10 من در همين فكرها هستم كه صدايى به گوشم مى رسد، يكى از عقب جمعيّت مى گويد: «مهاجران، سخن ما را قبول نخواهند كرد، آنها با سعد بيعت نخواهند كرد، براى اين كه آنها زودتر از ما مسلمان شده اند و پيامبر از طايفه آنهاست». همه به فكر فرو مى روند، آرى، مهاجران كسانى هستند كه در شهر مكّه به پيامبر ايمان آوردند و همراه آن حضرت به مدينه هجرت كردند. آنها اوّلين كسانى هستند كه به پيامبر ايمان آوردند و خيلى از آنها از طايفه پيامبر (قريش) هستند. يكى جواب مى دهد: «ما به آنها خواهيم گفت: دو خليفه معيّن مى كنيم، يكى از شما، ديگرى از ما». سعد اين سخن را مى شنود رو به او مى كند و مى گويد: «اين سخن را نگوييد كه اين آغاز شكست شما خواهد بود، شما بايد بر حرف خود ثابت بمانيد، شما تأكيد كنيد كه خليفه بايد از ميان مردم مدينه باشد، آنها مجبور مى شوند قبول كنند» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، يوسف بن عبد اللّه القُرطُبي المالكي (ت 363 ه)، تحقيق: علي محمّد معوّض وعادل أحمد عبد الموجود، بيروت: دار الكتب العلميّة، الطبعة الاُولى، 1415 ه. 7. أُسد الغابة في معرفة الصحابة، أبو الحسن عزّ الدين علي بن أبي الكرم محمّد بن محمّد بن عبد الكريم الشيبانيالمعروف ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه165) 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 قسمت 3⃣ جلو مى روم، گويا پيرمرد مريض است، رنگ زردى به چهره دارد. يك جوان كنار او ايستاده است، پيرمرد يك جمله مى گويد و جوان سخن او را با صداى بلند تكرار مى كند تا همه بشنوند. 7 آيا اين پيرمرد را مى شناسى؟ او سَعد است، رئيس قبيله خَزْرَج، آن جوان هم، قيس، پسر اوست كه در كنار او ايستاده است. حتما مى دانى كه مدينه از دو طايفه بزرگ اَوْس و خَزْرَج تشكيل شده است، اين دو طايفه قبل از اسلام، همواره در حال جنگ بودند، امّا به بركت اسلام، صلح و آرامش به ميان آنها برگشته است. اكنون، بزرگان اين دو طايفه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه4) در كنار هم جمع شده اند تا براى آينده اين شهر تصميم بگيرند. سعد، بزرگ قبيله خزرج چنين سخن مى گويد: «اى مردم مدينه! شما بايد قدر خود را بدانيد، شما بوديد كه پيامبر را يارى كرديد و اگر شما نبوديد، اسلام به اين شكوه و عظمت نمى رسيد. آرى، مردم شهر مكّه، نه تنها پيامبر را يارى نكردند، بلكه همواره باعث اذيّت و آزار او شدند، امّا خداوند به ما اين توفيق را داد كه يارى پيامبر را بنماييم و ما تا پاى جان او را يارى كرديم. اى مردم مدينه، با شمشيرهاى شما بود كه دين اسلام، قدرت پيدا كرد، آگاه باشيد كه پيامبر از دنيا رفت در حالى كه از شما راضى بود و شما نور چشم او بوديد. اكنون پيامبر به ديدار خدا شتافته است و بعد از او حكومت و خلافت، حقّ شما مى باشد». 8 همه مردم يك صدا فرياد مى زنند: «اى سعد! چه زيبا و خوب سخن گفتى، ما فقط به سخن تو عمل مى كنيم، تو بايد خليفه مسلمانان باشى». مردم، حسابى به شور افتاده اند! نگاه كن! چگونه دور سعد مى چرخند و فرياد مى زنند: «اى سعد! تو مايه اميد ما هستى، مرگ بر دشمن تو! ». 9 اين همان شعارى است كه آنها در روزگار جاهليّت مى خواندند، چه شده است كه اين مسلمانان، به ياد آن روزها افتاده اند؟ هنوز بدن پيامبر دفن نشده است، آيا بايد اين گونه به جاهليّت برگردند؟ گوش كن! گويا سخن از خلافت است، بحث ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه5) خيلى جدّى است، اين مردم اينجا جمع شده اند تا جانشين پيامبر را معيّن كنند. مگر پيامبر در روز غدير خُمّ، على (ع) را به عنوان خليفه و جانشين خود معيّن نكرده است؟ مگر همين مردم با على (ع) بيعت نكردند؟ چرا به اين زودى، همه چيز را فراموش كردند؟ از روز غدير خُمّ، حدود دو ماه گذشته است. آيا آنها سخن پيامبر را فراموش كرده اند كه در ميان هزاران نفر، فرياد زد: «مَن كنتُ مَولاه فَهذا عليٌّ مولاه: هر كه من مولا و رهبر او هستم ؛ اين على مولا و رهبر اوست ». 10 من در همين فكرها هستم كه صدايى به گوشم مى رسد، يكى از عقب جمعيّت مى گويد: «مهاجران، سخن ما را قبول نخواهند كرد، آنها با سعد بيعت نخواهند كرد، براى اين كه آنها زودتر از ما مسلمان شده اند و پيامبر از طايفه آنهاست». همه به فكر فرو مى روند، آرى، مهاجران كسانى هستند كه در شهر مكّه به پيامبر ايمان آوردند و همراه آن حضرت به مدينه هجرت كردند. آنها اوّلين كسانى هستند كه به پيامبر ايمان آوردند و خيلى از آنها از طايفه پيامبر (قريش) هستند. يكى جواب مى دهد: «ما به آنها خواهيم گفت: دو خليفه معيّن مى كنيم، يكى از شما، ديگرى از ما». سعد اين سخن را مى شنود رو به او مى كند و مى گويد: «اين سخن را نگوييد كه اين آغاز شكست شما خواهد بود، شما بايد بر حرف خود ثابت بمانيد، شما تأكيد كنيد كه خليفه بايد از ميان مردم مدينه باشد، آنها مجبور مى شوند قبول كنند» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، يوسف بن عبد اللّه القُرطُبي المالكي (ت 363 ه)، تحقيق: علي محمّد معوّض وعادل أحمد عبد الموجود، بيروت: دار الكتب العلميّة، الطبعة الاُولى، 1415 ه. 7. أُسد الغابة في معرفة الصحابة، أبو الحسن عزّ الدين علي بن أبي الكرم محمّد بن محمّد بن عبد الكريم الشيبانيالمعروف ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه165) 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 قسمت 5⃣ نگاه كن، على (ع) از خانه پيامبر بيرون مى آيد و از مردم مى خواهد تا بيايند و بر پيكر پيامبر نماز بخوانند. مردم ده نفر، ده نفر، وارد خانه مى شوند و بر آن حضرت، نماز مى خوانند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه8) . على (ع) تصميم دارد وقتى نماز مسلمانان تمام شود، بدن پيامبر را در خانه خودش دفن كند. البتّه عدّه اى مى گويند كه پيامبر را در قبرستان بقيع دفن كنيم، عدّه اى هم مى گويند كه بدن پيامبر را در كنار منبر، در داخل مسجد به خاك بسپاريم. امّا نظر على (ع) اين است كه پيامبر در همان مكانى كه جان داده است، دفن شود. 16 خانه پيامبر، خانه كوچكى است، مساحت آن، حدود نُه متر مربع است، براى همين، بايد صبر كرد تا مردم ده نفر ده نفر، وارد خانه شوند و نماز بخوانند و اين زمان زيادى مى گيرد. 17 نگاه كن، عدّه اى كه نماز خوانده اند، به سوى سقيفه حركت مى كنند تا ببينند آنجا چه خبر است. آرى، تعداد كمى هم كه در اينجا بودند به سوى سقيفه مى روند، ديگر اينجا خيلى خلوت شده است، در مقابل، سقيفه خيلى شلوغ است. * * * آنجا را نگاه كن! آن دو نفر را مى گويم كه سراسيمه به اين سو مى آيند. گويا آنها از سقيفه مى آيند. 18 نمى دانم چرا آنها خيلى ناراحت هستند، آيا موافقى با آنها سخنى بگوييم؟ صبر كنيد، آخر با اين عجله به كجا مى رويد؟ ما هر چه سريع تر بايد نزد بزرگان خود برويم، ما هرگز اجازه نخواهيم داد خليفه از ميان مردم مدينه انتخاب شود. آنها اين را مى گويند و به سرعت به سوى خانه پيامبر مى روند. يكى از آنها وارد خانه مى شود و در كنار عُمَر (پسر خطّاب) مى نشيند، او دست عُمَر را مى گيرد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه9) و به او مى گويد: هر چه زودتر بلند شو! مگر نمى بينى من اينجا كار دارم؟ پيكر پيامبر هنوز دفن نشده است. چاره اى نيست، من با تو كار مهمّى دارم. خوب، حرف تو چيست؟ اينجا كه نمى شود، بايد برويم بيرون. عُمَر از جاى خود بلند مى شود و همراه او به بيرون خانه مى رود: حرفت را زود بزن! ببينم چه خبرى دارى. اى عُمَر، چرا نشسته اى؟ مردم مدينه در سقيفه جمع شده اند و مى خواهند با سعد، بزرگ قبيله خزرج، بيعت كنند. ما بايد زود به آنجا برويم وگرنه همه نقشه هاى ما خراب خواهد شد. عُمَر لحظه اى با خود فكر مى كند، او به ياد مى آورد كه مدّتى قبل با مهاجران سخن گفته بود و نقشه خود را به آنان خبر داده بود، اكنون عُمَر باور نمى كند كه انصار اين قدر سريع براى خلافت، دست به كار شده باشند! عُمَر با عجله به خانه پيامبر مى رود، شايد خيال كنى او مى خواهد به على (ع) خبر بدهد، امّا اين طور نيست، عمر قبلاً فكرهايى را در سر داشته است، او براى مقام خلافت نقشه هايى كشيده است!! خوب است ما هم داخل خانه شويم، نگاه كن، عُمَر دست ابوبكر را گرفته است و از او مى خواهد كه بلند شود. ابوبكر به او مى گويد: مى خواهى چه كنى؟ چرا اين قدر عجله دارى؟ بايد با هم به جايى برويم، ما زود برمى گرديم. كجا برويم؟ ما تا پيامبر را دفن نكنيم نبايد جايى برويم. فتنه اى بزرگ در سقيفه روشن شده است، ما بايد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه10) خود را به آنجا برسانيم. 19 نگاه كن، عُمَر و ابوبكر همراه با عدّه اى به سوى سقيفه مى روند. 16. أمالي المفيد، أبو عبد اللّه محمّد بن النعمان العكبري البغدادي المعروف بالشيخ المفيد (ت 413 ه)، تحقيق: حسين أُستاد ولي وعلي أكبر الغفّاري، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامي، الطبعة الثانية، 1404 ه. 17. الأمالي للطوسي، أبو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشيخ الطوسي (ت 460 ه)، تحقيق: مؤسّسة البعثة، قمّ: دارالثقافة، الطبعة الاُولى، 1414 ه. 18. الإمامة والتبصرة من الحيرة، أبو الحسن علي بن الحسين بن بابويه القمّي (ت 329 ه)، تحقيق: محمّد رضا الحسيني، قمّ: مؤسّسة آل البيت، الطبعة الاُولى، 1407 ه. 19. الإمامة والسياسة (تاريخ الخلفاء)، أبو محمّد عبد اللّه بن مسلم بن قتيبة الدينوري (ت 276 ه)، تحقيق: علي شيري، مكتبة الشريف الرضي قمّ، الطبعة الاُولى، 1413 ه. 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 قسمت 6⃣ شب تاريك و بيم موج در سقيفه چه شورى بر پا شده است، همه انصار به توافق رسيده اند كه با سعد بيعت كنند. آنها دور سعد مى چرخند و شعار مى دهند، ظاهرا هيچ كس با خلافت سعد مخالف نيست. سعد بسيار خوشحال است، او تا خلافت و حكومت بر سرزمين حجاز بيش از چند قدم، فاصله ندارد. در اين ميان ابوبكر و عُمَر و همراهان او از راه مى رسند، آنها از ديدن اين همه جمعيّت كه در آنجا جمع شده اند تعجّب مى كنند. نگاه كن! ابوبكر جلو مى رود، او سنّش از همه بيشتر است و ريش سفيد مهاجران مى باشد. او رو به مردم مى كند و چنين مى گويد: «اى مردم مدينه! شما بوديد كه دين خدا را يارى كرديد، ما هيچ كس را به اندازه شما دوست نداريم، شما براداران ما هستيد. مگر نمى دانيد كه ما اوّلين كسانى بوديم كه به پيامبر ايمان آورديم. ما از نزديكان پيامبر هستيم. بياييد خلافت ما را قبول كنيد، ما قول مى دهيم كه هيچ كارى را بدون مشورت شما انجام ندهيم ». 20 مردم مدينه با سخنان ابوبكر به فكر فرو مى روند! آرى، در آن سال هاى اوّل كه حضرت محمد (ص) به پيامبرى مبعوث شد، اين مهاجران بودند كه به پيامبر ايمان آوردند! گويا دليل هايى كه ابوبكر آورده است همه را قانع كرده است، همه سكوت كرده اند، آرى، خليفه پيامبر كسى است كه زودتر از همه به پيامبر ايمان آورده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه11) و از خاندان پيامبر است. فقط او شايستگى خلافت دارد. به راستى منظور ابوبكر از اين سخنان چه كسى است؟ نگاه كن، همه مردم، سكوت كرده اند و حق را به ابوبكر داده اند. ابوبكر، چه ماهرانه سخن گفت و فتنه را خاموش كرد. آرى، بعد از سخنان ابوبكر، ديگر حناىِ سعد هيچ رنگى ندارد، نگاه كن كه چگونه او و طرفدارانش شكست خوردند. مردم مدينه مى دانند كه همه آنها، ده سال بعد از بعثت پيامبر به او ايمان آورده اند، امّا مهاجران، در اوّل بعثت پيامبر به اسلام ايمان آوردند. اى ابوبكر! چه دليل هاى خوبى آوردى و فتنه را خاموش كردى! امّا من از تو يك سؤل دارم، تو براى پيروزى مهاجران بر انصار به دو دليل اشاره كردى: اوّل: مهاجران به پيامبر زودتر ايمان آوردند. دوّم: مهاجران فاميل پيامبر هستند. با تو هستم، اى ابوبكر! به همين دليل هايى كه گفتى، فقط على (ع) شايستگى خلافت را دارد. مگر شما قبول نداريد اوّلين كسى كه به پيامبر ايمان آورد على (ع) بود؟ اگر شايستگى خلافت به فاميل بودن با پيامبر است على (ع) كه پسر عموى پيامبر است، به راستى كدام يك از شما مهاجران، پسر عموى پيامبر هستيد؟ مگر پيامبر با على (ع) پيمان برادرى نبست؟ اى ابوبكر! بارها پيامبر فرمود: «على، برادر من در دنيا و آخرت است»؟ 21 به خدا قسم، امروز مى فهمم كه چرا پيامبر اين جمله را اين همه براى شما تكرار مى كرد. او مى دانست كه تو يك روز اينجا مى ايستى و براى خلافت، به اين ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه12) دو دليل اشاره مى كنى! اكنون كه ابوبكر فتنه را خاموش كرده است آيا مردم را به سوى على (ع) دعوت خواهد كرد؟ به فرض كه ما اصلاً كار به روز غدير خُمّ نداشته باشيم، اكنون با سخنان ابوبكر، خلافت و حقانيّت على (ع) ثابت شده است. امّا وقتى من نگاه به چهره ابوبكر مى كنم، مى فهمم او برنامه ديگرى در سر دارد. شايد بگويى چه برنامه اى؟ با من همراه باش. * * * آنجا را نگاه كن! يكى از بزرگان قبيله خزرج جلو مى آيد و با صداى بلند مى گويد: «به اين سخنان ابوبكر گوش نكنيد و فريب او را نخوريد. ما بوديم كه وقتى مردم مكّه، پيامبر را از آن شهر راندند به آن حضرت پناه داديم و ما با تمام وجود، او را يارى كرديم، براى همين، امروز، خلافت، حقّ ما مى باشد. اگر مهاجران سخن شما را قبول نكنند آنها را از اين شهر بيرون مى كنيم ». آنگاه، نگاهى به ابوبكر، عُمَر و ديگر مهاجرانى مى كند كه در اينجا هستند و مى گويد: «به خدا قسم، هر كس با ما مخالفت كند با شمشيرهاى ما روبرو خواهد بود». 22 👇 20. إمتاع الأسماع، أحمد بن علي المَقريزي (ت 745 ه)، تحقيق وتعليق: محمّد عبد الحميد النميسي، منشورات محمّد علي بيضون، بيروت: دار الكتب العلمية، الطبعة الاُولى، 1420 ه. 21. أنساب الأشراف، أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (ت 279 ه)، إعداد: محمّد باقر المحمودي، بيروت: دار المعارف، الطبعة الثالثة. 22. الأنوار البهيّة في تواريخ الحجج 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 ⏳|@bevaghtezohor
🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼 @zohoreshgh ❣﷽❣ (عج) ♦️به راستی چرا ما با دل خود کاری می‌کنیم که دیگر جای آن حضرت نباشد؟ چرا با چشمان خود کاری می‌کنیم که دیگر او را نبیند؟ 💢«علی بن مهزیار» انسان شگفت‌آوری است. بیست سفر حج رفت تا حضرت ولی‌عصر(ارواحنافداه) را زیارت کند. سفر حجّ در قدیم به آسانی اکنون نبود. اگر چه امروزه نیز بیست سفر به مکّه رفتن آسان نیست. برخی از ما حتّی همّت آن را نداریم که به جمکران برویم. علی بن مهزیار در آخرین سفر حجّ خود، در حالی که از دیدار امام ناامید شده بود با سفیر آقا ملاقات کرد. فرستاده حضرت پرسید: «دنبال کسی می‌گردی؟» علی بن مهزیار گفت: «به دنبال امام محجوب هستم؛ امامی که پشت پرده است(3) ». امام محجوب نیست. این ماییم که محجوبیم. علی بن مهزیار می‌گوید که وقتی خدمت امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) رسیدم و سلام کردم، سخن آن حضرت به من این بود: «یا أَبَالحَسَنِ، قَد کُنّا نَتَوَقَّعُکَ لَیلاً وَ نَهاراً»(5) ؛ 👈ما شب و روز منتظر دیدارت بودیم! 👉😔 ♨️شگفتا! علی بن مهزیار پس از بیست سفر حجّ به عشق زیارت مولایش، هم‌اکنون خود را بدهکار او می‌بیند. او در پاسخ می‌گوید: «آقا! من نمی‌دانستم شما کجایید» و آن حضرت می‌فرمایند: «واقعاً نمی‌دانستی ما کجاییم؟ جای ما برای شما معلوم نیست؟😭»♦️ ⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜ ♦️همه ما می‌دانیم آن حضرت کجاست؛ امّا باز به جای دیگر می‌رویم. آن حضرت را بارها در حرم حضرت معصومه(علیها السلام) و مسجد جمکران دیده‌اند. 💢 آن حضرت در مسجد امام حسن(علیه السلام) در قم، عدّه‌ای از خوبان را دعوت کردند و با آنها نماز ظهر خواندند. آن حضرت در حرم امام هشتم(علیه السلام) رفت و آمد دارند. پرواضح است که جای امام عصر –عجّل الله تعالی فرجه الشریف- در مکان‌های پر و مجالس نیست. ما خود خوب می‌دانیم که وقتی می‌شویم و می‌کنیم، دیدارمان با امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به تأخیر می‌افتد.♦️ ... ⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜ 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 ⏳|@bevaghtezohor