🌟دهم دیماه، سالروز #اعدام_صدام یزید کافر است، که ما به اختصار قسمتی از جناباتی که به دستور این ملعون انجام شده برای شما بیان می کنیم👇
♥️علی شیمیایی که بود؟... علی حسن المجید پسر عموی صدام و مسئول استفاده از بمب های شیمیایی علیه کردهای عراق و رزمندگان ایرانی در دهه هشتاد میلادی بود که به همین دلیل به لقب علی شیمیایی معروف شد... او در کشتار و آواره کردن و سرکوب خونین قیام شیعیان عراق در پی حمله ارتش بعثی به کویت, دست داشتن در قتل آیت الله محمد صادق الصدر و دو پسرش, کشتار صدها نفر از شیعیان معترض به این جنایت و جنایت وحشیانه 5000 هزار کرد در حلبچه, او را به سنگدل ترین همدست صدام معدوم تبدیل کرده بود... او حاضر بود برای بقای رژیم دست به هر جنایتی بزند... او نخستین بار به عنوان مسئول حمله شیمیایی به روستای کردنشین حلبچه که به کشته شدن پنج هزار نفر انجامید, به اعدام محکوم شد... سپس دو بار به اتهام سرکوب قیام شیعیان پس از حمله ی عراق به کویت و نیز به اتهام شرکت در کشتار و آواره کردن شیعیان, به اعدام محکوم شد و نهایتا" در پنجم بهمن ماه 1388 (25 ژانویه 2010) اعدام شد...
♥️بعد از جنگ برای اطلاع پیدا کردن از محل دفن شهدا در کشور عراق در این کشور حضور یافتم و در هتل شرایتون بغداد با یک ژنرال عراقی ملاقات کردم و یه خاطره برام گفت... ژنرال عراقی میگفت که در منطقه میسان(فکه) پنج نفر از نیروهای ایرانی را که یقین داشتند از نیروهای اطلاعاتی هستند به اسارت گرفتند و با این حال برای اینکه بتوانند آنها را تخلیه اطلاعاتی کنند، تصمیم گرفته بودند که پس از ناکامی در کسب اطلاعات از این اسراء یکی از آنها را که از بقیه اندام کوچکتری داشته است را شکنجه کنند تا که شاید زودتر به هدف شان برسند. این ژنرال گفت که تصور ما بر این بود، چون این اسیر از مابقی اسراء جثه کوچکتری دارد، زودتر به حرف میآید به همین دلیل او را با دستهای بسته در مقابل آن چهار نفر خواباندیم و در حالی که اسلحه را به سمت او گرفته بودیم، یک میخ را در داخل چشم او فرو میکردیم و در میآوردیم، اما تنها چیزی که این اسیر میگفت این بود که میگفت یا حسین(ع)... یا حسین(ع)... یا حسین(ع)...راوی: محمد احمدیان
♥️داخل خاک عراق مشغول جستجو بودیم؛ یکی از افسران عراقی خبر آورد که در منطقه ای جلوتر از اینجا یک گورستان دسته جمعی از شهدای ایرانی است؛ اما عراقی ها اجازه عبور نمی دادند. با تلاش بسیار وپس از مدتها پیگیری به آن منطقه رفتیم؛ آنروز تلخ ترین روز دوران تفحص من بود. ۴۶ شهداى غواص آنجا بودند، دست و پا و چشم های همگی آنها بسته شده بود؛ آنچه می دیدم باور کردنی نبود؛ بعثی ها این اسیران جنگی را زنده به گور کرده بودند. پلاک همه آنها را هم جدا کرده بودند تا شناسایی نشوند. آنها ۴۶ شهید گمنام بودند. در کنار همه پیکرها که سالم و کامل بود یک دست قطع شده قرار داشت؛ این دست متعلق به هیچ کدام از پیکرها نبود؛ انگشتر فیروزه زیبایی هم بر دست داشت؛ این دست مدتهای طولانی مونس من شده بود؛ هر وقت کار ما گره می خورد به سراغ این دست می آمدیم؛ گویی این دست آمده بود تا دستگیر همه ما باشد.
راوى: شهید تفحص, علی محمودوند
#کتاب_جنایات_ژنرال_های_صدام
#ناصرکاوه
#اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد
#انتشاراین_پست_صدقه_جاریه_میباشد.
https://eitaa.com/beytalheidar
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_بحق_الزینب
🌹هیات یاعلی کاشان🌹