ارسالی از هانی حسنی
#حضرت_زهرا_س_شهادت
صدای گریه از عرش معلّی میرود بالا
همین که نیمهشبها دست زهرا میرود بالا
یکی از پلکهای زخمیأش با دیدن حیدر
به زحمت _تا کند او را تماشا_ میرود بالا
گمانم مرکز ثقل زمین را شعلهها سوزاند
که آتش از در و دیوار دنیا میرود بالا
هنوز از ماجرای کوچهها شرمندهاش هستند
اگر دیوارها کج تا ثریا میرود بالا
تمام هستی خود را گرفته روی دست، انگار
که روی شانهها تابوت مولا میرود بالا
سوال این است؛ قاتل کیست؟ اما در جواب آن
فقط هر آینه دیوار حاشا میرود بالا
شفیع محشر خود را در اوج کینه سوزاندند
که دود آتشِ امروز، فردا میرود بالا
به لب در هر قنوت آوای "أَینَالمُنتَقِم؟" داریم
که دست لطف مادر نیز با ما میرود بالا
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
سقف این حجره آسمانش بود..
چادر پاره سایبانش بود
گرچه روی لبش تبسم داشت
کارد بر روی استخوانش بود
جان این چهار بچهی کوچک..
بسته بر لقمههای نانش بود
آنچه از درد کوچه بدتر بود
بی وفایی دوستانش بود
یاعلی یاعلی مدد گفتن..
رمق دست ناتوانش بود
سن و سالی علی نداشت ولی
برف بر روی گیسوانش بود
علی کوچه و علی اُحُد!
صبر مبهوتِ امتحانش بود
این زن سالخورده در خانه..
روزگاری زن جوانش بود
آن زنی که سرش به در خورد و
پهلوی زخمیاش نشانش بود
به بهار علی شرار زدند
بی خبر نوبت خزانش بود
"اشهد اَنَّ مرتضی مظلوم"
زیرِ در نغمه اذانش بود
سخت شد فضه را صدا بزند
لختهخون زحمت دهانش بود
#بیتالعباس احمدآباد
@beytolabasahmadabad
ارسالی از هانی حسنی
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#یلدای_فاطمی #شب_یلدا
فرق دارد با همه، دنیایِ بچه شیعه ها
صرفِِ هیئت میشود شبهایِ بچه شیعه ها
داغ مادر دیده؛ حق دارند بیتابی کنند
هق هقِ پیوسته شد آوایِ بچه شیعه ها
گریه بر زهرا حلاوت دارد آری آنچنان
میشود با اشک، شیرین چایِ بچه شیعه ها
«وای مادر» گفته و ذکر مصیبت میکنند
هست روضه؛ بهترین نجوایِ بچه شیعه ها
میشود احساس حتی در میانِ خنده ها
یک غم ِ دیرینه در سیمایِ بچه شیعه ها
میخورَد حسرت میان آه؛ این شبها مدام
میرود تا پشتِ «در» رؤیایِ بچه شیعه ها
تا کفن پیچید بر پهلویِ زخمی و کبود
ذره ذره پیر شد بابایِ بچه شیعه ها
مادر سادات شد تشییع مظلومانه و
سخت خالی بود آنجا، جایِ بچه شیعه ها
چون علی از داغ زهرا آهِ طولانی کشید
فاطمیه شد شبِ یلدایِ بچه شیعه ها!
#بیتالعباس احمدآباد
@beytolabasahmadabad
ارسالی از هانی حسنی
#حضرت_زهرا_س_شهادت
یاس ها با افتخار از بودنش دم می زدند
روی زخم غربتش با بوسه مرهم می زدند
کوچه دلگیر از غم نامردمی ها گریه کرد
لحظه هایی که لگد بر یاس خاتم می زدند
کاش باران میزد آنجا آتشی بر پا نبود
آن دمی که شعله بر جسمی مکرم میزدند
میخ شد خاری به پهلوی گلی از جنس نور
در میان ضربه هایی که دمادم می زدند
قدسیان از حجم این غم در تلاطم های درد
هم صدای نی،نوای درد و ماتم می زدند
در غروبی شیشه عطری سرش گم میشد و
عاشقان بر جان خود عطر محرم میزدند
#بیتالعباس احمدآباد
@beytolabasahmadabad
ارسالی از هانی حسنی
#حضرت_زهرا_س_شهادت
نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست
پرسید آسمان چه نوشتی که اینچنین...
گفتم که فاطمه، کمر آسمان شکست
هجده بهار دیدی و در سوگ تو دلم
بعد از هزار و سیصد و چندین خزان شکست
ای دل بسوز و بشکن! تا باورت شود
حتماً دری که سوخته را، میتوان شکست
بانوی نور در دلتان رنگی از خداست
زیباتر است بر قد رنگین کمان، شکست
با هر دری که بعد نگاه تو باز شد
انگار در گلوی علی استخوان شکست
✍ #مهدی_مردانی
#بیتالعباس احمدآباد
@beytolabasahmadabad