eitaa logo
بیت‌ العباس‌ احمدآباد
457 دنبال‌کننده
6هزار عکس
4.3هزار ویدیو
30 فایل
آموزش مداحی اطلاع رسانی مراسمات و جلسات هفتگی مجمع الذاکرین-بیت‌العباس-احمدآباد ارتباط با آدمین مدیر کانال @Mohamad3145
مشاهده در ایتا
دانلود
ارسالی از هانی حسنی دریا کشید نعره، صدا زد: مرا بنوش غیرت نهیب زد که به دریا بگو: خموش وقتی که آب را به روی آب ریختی آمد چو موج، در جگرِ بحر، خون به جوش گفتی به آب، آب! چه بی‌غیرتی برو بی‌آبرو به ریختن آبرو مکوش! آوردَمت به نزد دهان تا بگویمت بشنو که العطش رسد از خیمه‌ها به گوش... تو موج می‌زنی و علی‌اصغر از عطش گاهی به هوش آید و گاهی رود ز هوش از بس که «آب، آب» شنیدم ز تشنگان دیگر نفس به سینۀ تنگم شده خروش در آب پا نهادم و بر خود زدم نهیب گفتم بسوز از عطش و آب را ننوش بِاللَه بُوَد ز رشتۀ عمرم عزیزتر این بند مشک را که گرفتم به روی دوش... ✍️ احمدآباد @beytolabasahmadabad
ارسالی از هانی حسنی بنی اسد! متحیّر ستاده‌اید همه چرا به بحر تفکر فتاده‌اید همه؟ برای دفن شهیدان کربلا، زن و مرد ز خانه سر به بیابان نهاده‌اید همه کسی نبود که رو سوی این دیار نهد خـدا تمـام شما را جـزای خیر دهد بنی اسد! نگرید این خجسته تنها را ستارگان زمین، ماه انجمن‌ها را نصیبتان شده قدر و سعادتی امروز شما به خاک سپارید این بدن‌ها را به هـر بدن که رسیدید احترام کنید به زخم‌ نیزه و شمشیرها سلام کنید بنی اسد تن انصار رو به‌ روی شماست که دفن پیکرشان، جمله آرزوی شماست کمک کنید در این سرزمین پیمبر را نگاه مادر ما فاطمه به سوی شماست اگـر شمـا، نشناسید این بدن‌ها را معرّفی کنم، این پاره پاره تن‌ها را بنی اسد همه رو سوی قتلگاه کنید به پیکری که بُوَد غرقِ خون، نگاه کنید به مصحفی که شده آیه‌آیه گریه کنید ز آه خود، رخ خورشید را سیاه کنید تنی کـه ریخته از هم چگونه بردارید؟! کمک کنید، که یک قطعه بوریا آرید بنی اسد! تن پاک برادرم اینجاست که عضوعضو وجودش ز هم جداست، جداست هر آنکه دید ورا گفت این رسول خداست کمک کنید که این جانِ سیدالشهداست دل حسین نـه تنها گسسته از داغش پس از پدر کمر من شکسته از داغش بنی اسد نگهم بر دو شاخۀ یاس است بر آن نشانه‌‌ی لب‌های سیّدالناس است به احترام بگیرید هر دو را سردست ادب‌ کنید که این دست‌های عباس است نه دست مانده به جسم مطهرش، نه سری خــدا بـه مـادرش ام البنین کند نظری بنی اسد! گل صدپاره‌ای در این چمن است شهید بی زرهی، پاره‌پاره پیرهن است ادب کنید که این ماهِ سیزده ساله پسرعموی عزیزم، سلالۀ حسن است به تیر و نیزه تن پاره‌پاره‌اش سپر است ز حلقه‌های زره، زخم‌هاش بیشتر است بنی اسد! بدنی پشت خیمه مدفون است دل رباب و دل فاطمه بر او خون است مزار اوست همان روی سینۀ پدرش ز خون او گل روی حسین گلگون است هنوز هست به سوی حسین، دیدۀ او سـلامِ «میثم» بــر حنجـر بریـدۀ او ✍ احمدآباد @beytolabasahmadabad
ارسالی از هانی حسنی نشسته بود یکی روز خواجه‌ی دو سرا کنار تربت پاک خدیجه‌ی کبرا به یاد آن همه مهر و وفای آن بانو گرفته بود زاندوه، در بغل زانو در آن میانه ابوجهل و دار و دسته‌ی او شدند حمله‌ور از کین به جسم خسته‌ی او عبا به گردن آن شهریار پیچیدند چنان که مرگ نبی را به چشم خود دیدند رخش کبود شد و بسته شد ره نفسش که خواست طایر جان پر بگیرد از قفسش به زعم آن که نبی رفت دیگر از دنیا گریختند زاطراف آن رسول خدا خدای عزّوجل زنده خواست احمد را نگاه داشت در آن عرصه‌ها محمّد را بدون آنکه شود از ستمگران خائف گرفت با بدن خسته‌اش ره طائف خبر رسید که از مکّه احمد آمده است به سوی مردم طائف محمّد آمده است به پیشباز نبی اهل شهر، صف در صف به جای لاله گرفتند سنگ‌ها در کف زخون به آینه‌ی کردگار زنگ زدند بر آن وجود مقدس زکینه سنگ زدند شکست آینه ی وجه ذات ذوالمننش فتاد روی زمین، تاب رفت از بدنش چو گشت نقش زمین آن بزرگ آیت نور غلامی آمد و آورد بهر او انگور گشوده شد به تبسّم رسول، هر دو لبش غلام گشت مخاطب به یا اخا العربش صدای حضرتش از بس ملیح و زیبا بود به یا اخا العرب خود دل غلام ربود غلام گفت سرم باد خاک این درگاه اقولُ اشهد ان لا اله الاّ الله نبی گرفت ره مکّه با لبی خندان غلام گفت که ای جان عالمت قربان الا نگاه بد از آفتاب رویت دور چه شد که دست نبردی به جانب انگور رسول گفت که ای پای تا به سر همه شور مرا چه حاجت بر چند دانه‌ی انگور زمکّه آمده‌ام تا به طائف این همه راه که بشنوم زتو یک لا اله الاّ الله مرا به راه هدایت به دوش، دِین تو بود مراد من همه ذکر شهادتین تو بود الا کسی که به اسلام ناب پیوستی خدا گواست که مدیون این رسول استی به خاطر تو جبین نبی زسنگ شکست مباد آنکه دهی دین خویش را از دست پس از تحمّل یک عمر زحمت و محنت گذشت و اجر رسالت نخواست از امّت جواب تهمت و دشنام با متانت داد کتاب و عترت خود را به ما امانت داد :: پس از رسول به قرآن چه زجرها دادند به اهل بیت گرامیش اجرها دادند به داغدار مدینه ترحّم آوردند به جای لاله بر او بار هیزم آوردند ز باب خانه‌ی زهرا شراره گشت بلند غلاف تیغ به بازوش بست بازوبند به پاس اجر رسالت شکست پهلویش نشان غصب فدک ماند بر گُل رویش علی که جان نبی بود مثل شمع شد آب گرفت اجر رسالت به دامن محراب به سجده کرد ز زخم جبین گل افشانی گرفت رنگ خدایی زخون پیشانی گرفت اجر رسالت حسن پس از پدرش دوبار دست زجان شست و پاره شد جگرش یکی به کوچه که شد نقشِ خاک، مادر او یکی ز زهر که در کوزه ریخت همسر او چه احترام از او روی دوش یاران شد تن مقدّسش از تیر، لاله‌باران شد پس از حسن که حیاتش گذشت در غربت گرفت اجر رسالت حسین از امّت زتیر و تیغ و سنان زخم‌ها به پیکر داشت نشان اجر رسالت زپای تا سر داشت سلام ما به شهیدی که سیّد الشّهداست سلام باد به خونی که خون‌بهاش خداست سلام ما به حسین و به اشک دیده‌ی او سلام بر گلوی از قفا بریده‌ی او سلام بر تن پاک به خون نشسته‌ی او سلام باد به پیشانی شکسته‌ی او سلام باد به غم‌های ناشمرده‌ی او سلام بر لب و دندان چوب خورده‌ی او سلام بر جگری کز عطش چو آتش تافت سلام باد بر آن سینه‌ای که نیزه شکافت سلام بر مه افتاده زیر سمّ ستور سلام باد به خورشید روی خاک تنور سلام بر تن صد پاره‌ای که عریان ماند سلام بر سر ببریده‌ای که قرآن خواند سلام ما به قیام حسین و صبر حسن سلام «میثم» بر زائرین قبر حسن ✍ احمدآباد @beytolabasahmadabad
ارسالی از هانی حسنی تو نازنین دو عالم، فرشته یا بشری ستاره‌ای به زمین، آفتاب یا قمری به خوبی همه خوبان روزگار قسم که هر چه خوب کنم وصف تو، تو خوب‌تری رواق دیده و محراب ابرویت گویند که هم تو کعبۀ دل، هم تو قبلۀ نظری نماز نافله‌ی شب به رؤیت تو خوش است که عاشقان خدا را ستارۀ سحری به هر چمن که گذر می‌کنم تو سرو چمن به هر طرف که نظر افکنم تو جلوه‌گری چگونه وصف تو را با زبان شعر کنم که از تغّزل و از قطعه و قصیده سری تو را مقایسه با دلبران روا نبُوَد که دلبران جهان دیگرند و تو دگری به لاله‌زار نبوّت که باغ سبز خداست تو اوّلین شجر استیّ و آخرین ثمری تو پیشتر ز رسولان، رسول حق بودی تو تا خداست خدا، همچنان پیامبری منم که با تو و پیوسته از تو بی خبرم تویی که از دل «میثم» هماره با خبری ✍ احمدآباد @beytolabasahmadabad
ارسالی از هانی حسنی کعبۀ اهل ولاست، صحن و سرای رضا شهر خراسان بُوَد، کرب‌وبلای رضا در صف محشر خدا مشتری اشک اوست هر که در اینجا کند، گریه برای رضا کیست پناه همه جز پسر فاطمه؟ چیست رضای خدا غیر رضای رضا؟ بر سر دستش برند هدیه برای خدا ریزد اگر دُرّ اشک، دیده به پای رضا.. نغمۀ قدّوسیان بود به آمین بلند حیف که خاموش شد صوت دعای رضا یاد کند گر دَمی، زآن جگرِ چاک چاک خون جگر جوشد از، خشت طلای رضا از در باب الجواد، می‌شنوم دم به دم یا ابتای پسر، وا ولدای رضا بوسه به قبرش زدم، تازه ز طوس آمدم باز دلم در وطن، کرده هوای رضا گر برود در جنان، یا برود در جحیم بر لبِ میثم بُوَد، مدح و ثنای رضا ✍ احمدآباد @beytolabasahmadabad
ارسالی از هانی حسنی غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود پشت در جانِ علیِ مرتضی افتاده بود دست مولا بسته و بیت ولایت سوخته آیه‌ای از سوره‌ی کوثر جدا افتاده بود دست قنفذ رفت بالا بازوی زهرا شکست پای دشمن باز شد، زهرا ز پا افتاده بود مجتبی در آن میانه رنگ خود را باخته لرزه بر جان شهید کربلا افتاده بود فاتح خیبر برای حفظ قرآن در سکوت کل قرآن در میان کوچه‌ها افتاده بود کاش ای آتش! بسوزی در شرار قهر حق هُرم تو بر صورت زهرا چرا افتاده بود؟! مادر مظلومه می‌پیچید پشت در به خود دختر معصومه زیر دست و پا افتاده بود فاطمه نقش زمین گردید «میثم» آه آه فاطمه نه، بلکه ختم‌الانبیا افتاده بود ✍ احمدآباد @beytolabasahmadabad
ارسالی از هانی حسنی سلام ما به تو، ای هاجر چهار ذبیح درود ما به تو، ای مریم چهار مسیح... ادب به قامت زهرایی‌ات قیام کند وفا به غیرت عباس تو سلام کند... اگر چه با همه گفتی کنیز زهرایی به چشم آل محمّد عزیز زهرایی تو بعد فاطمه در بیت وحی فاطمه‌ای تو آسمان ادب را همیشه قائمه‌ای به نفس پاک محمّد تو همدمی مادر مسیح عشق و ادب را تو مریمی مادر بهشت شیفتۀ چار لالۀ یاست کلید باب حوائج به دست عبّاست مزار توست کنار مزار چار امام که چار ماهِ تمامت به خون نشست تمام... مگر به گوش، پیام خدا ز غیب شنفت که مادر اسم تو را از نخست فاطمه گفت هزار قافله دل پای‌بست فرزندت نشان بوسهٔ مولا به دست فرزندت... اگر تو نام نبردی ز شاخۀ یاست گریست دیدۀ زهرا برای عبّاست الا تمام وجودت پر از نوای حسین به گریه نایبة‌الزینبی برای حسین روایتِ عطشِ کربلاست در اشکت سلامِ گریه‌کنان حسین، بر اشکت سرودِ زخم گلوی حسین، ورد لبت خلوص زینب و عبّاس در نماز شبت... تو مادر شهدا، همسر علی هستی هزار حیف، غریبانه چشم خود بستی خزان رسید چو بر برگ لالۀ یاست نبود، جعفر و عثمان و عون و عبّاست سپهر و مهر و مه و کوکبت کجا بودند علی، حسین، حسن، زینبت کجا بودند هماره ریخت به رخ از دو دیده، یاقوتت اگر به دوش غریبانه رفت تابوتت دگر به پیکرت آثار تازیانه نبود دگر مراسم تشییع تو شبانه نبود... ✍ احمدآباد @beytolabasahmadabad
ارسالی از هانی حسنی ای دانش و کمال و فضیلت سه بنده‌ات دشمن گشاده‌رو، ز گلستان خنده‌ات آرندۀ کمال و شکافندۀ علوم پاینده عمر هر دو ز گفتار زنده‌ات ای متّکی هماره کلام خدا به تو یا باقرالعلوم! سلام خدا به تو مولای کلّ خلقتی و خلق را ولی انوار انبیا ز جبین تو منجلی دریای هفت دُرّ و دُرِ چار بحر نور نجل دو فاطمه، خلفِ پاکِ دو علی تفسیر حسن لم یزلی نقش صورتت گل‌بوسه‌های یوسف زهرا به طلعتت تو کیستی محمّد آل محمّدی خورشید آسمان کمال محمّدی قرآن نور در بغل زین العابدین آیات سوره‌های جمال محمّدی دانش نیازمند دم روح‌پرورت جابر سلام گفته ز قول پیمبرت... آیینۀ جمال خداوند اکبری نامت محمّد است و سراپا پیمبری دُردانۀ حسینی و ریحانۀ حسن نسل امام، هم ز پدر هم ز مادری شیرین هماره کام دل از ذکر خیر توست وز قصّۀ لطیف عزیز و عُزیر توست آب حیات جرعه‌ای از آب جوی تو روح مسیح می‌دمد از گفتگوی تو پایان گرفت شهر جمادی در انتظار تابید در هلال رجب ماه روی تو این ماه را به فیض تو رحمت فزوده شد دست عطا و باب اجابت گشوده شد علم تو گر نبود شهادت اثر نداشت نخل امید سیّد سجّاد بَر نداشت مولای ساجدین و امام المجاهدین مثل تو ای محمّد ثانی، پسر نداشت زهد پدر، کرامت مادر مبارکت در کودکی شهامت حیدر مبارکت در مجلس یزید که بودت چهار سال گفتی سخن چنانکه خداوند ذوالجلال خواندی حرامزاده سپاه یزید را با منطقی که پور معاویّه گشت لال یک طفل چار ساله و این نطق آتشین تو لب گشودی و پدرت گفت آفرین حُبّ تو نخل پر بر شیرین باغ دل مِهر تو همچو مُهر جبین است داغ دل از وادی بقیع تو در سینه، بقعه‌ها وز قبر بی‌چراغ تو روشن چراغ دل ای ماورای وهم، مقام رفیع تو تا حشر در مدینۀ دل‌ها بقیع تو ای مکتب تو روح تمام پیام‌ها در هر پیام روح‌فزایت قیام‌ها تا گردش مداوم لیل و نهار هست از خلق و از خدات دمادم سلام‌ها پیوسته ریخت گوهر توحید از لبت کار قیام کرب‌وبلا کرد مکتبت... ✍ احمدآباد @beytolabasahmadabad
دامن آلوده و بار گناه آورده‌ام گر چه آهی در بساطم نیست، آه آورده‌ام هر که بودم، هر که هستم، با کسی مربوط نیست بر امام مهربان خود پناه آورده‌ام هر که آرد تحفه‌ای در محضر مولای خود من دو دست خالی و کوه گناه آورده‌ام بر کبوترهای صحنت هدیه‌ی ناقابلی‌ست گندم اشکی که در این بارگاه آورده‌ام ناله‌ام در سینه، اشکم در بصر، سوزم به دل نامه‌ای چون دودِ آه خود، سیاه آورده‌ام ذرّه بودم، زائر شمس الشّموسم کرده‌اند قطره‌ای بودم به این دریا پناه آورده‌ام گر چه هستم قطره‌ای ناچیز، یک دریای اشک، هدیه بر مولای خود روحی فداه آورده‌ام هر فقیری هست دستِ خالی‌اش سرمایه‌اش من فقیرم، دست خالی را گواه آورده‌ام «میثما» مولا اگر پُرسد چه آوردی بگو سر به خاک زائرت از گردِ راه آورده‌ام ✍ احمدآباد @beytolabasahmadabad
ارسالی از هانی حسنی جهان آفرینش! جانت آمد حرم! پرواز کن، جانات آمد عدالت! فخر کن، میزانت آمد محمّد! یار و هم پیمانت آمد جمال اقدس معبودِ کعبه عیان شد در رخ مولودِ کعبه خدا زیباترین اعجاز کرده زمین بر آسمان‌ها ناز کرده حَجَر دور حرم پرواز کرده حرم آغوش خود را باز کرده به هر بت بنگرم، خوش می‌سراید که امشب بت شکن در کعبه آید در آن شب ذکر عالم: یا علی بود دم اولاد آدم: یا علی بود صدای آب زمزم: یا علی بود دعای حاجیان هم: یا علی بود محمّد "یا علی" می‌گفت آن شب سخن‌ها با "علی" می‌گفت آن شب حرم! مرآت اللهُ الصّمد بین ثبوت قل هو الله احد بین خدا را چشم و گوش و وجه و ید بین اسد در دامن بنت اسد بین محمّد عاشق دیدار مولاست خدا در کعبه مهماندار مولاست بتان حمد خدا آغاز کردند زبان در مدح مولا باز کردند سرود خیر مقدم ساز کردند به دور بت شکن پرواز کردند بُوَد این ذکرشان با لحن نیکو هوالحق و هوالحی و هوالهو عدالت! دست و زنجیرت مبارک کرامت! حُسن تقدیرت مبارک ملک! تهلیل و تکبیرت مبارک محمّد! شیر و شمشیرت مبارک صفا و مستجار و حجر و زمزم همه گویند مولا خیر مقدم محمّد! جان پاکت در بر آمد تو را شمشیر و شیر از داور آمد طلایه‌دار فتح خیبر آمد مبارک، حیدر آمد، حیدر آمد بگو از لعل لب، گوهر فشاند بگو در محضرت قرآن بخواند بگو تا از وجودم جان برآید بگو صد بار زخمم بر سر آید اگر روز اُحد یا خیبر آید اگر عالم به جنگ حیدر آید علی دست از محمّد بر ندارد محمّد چون علی یاور ندارد تو را جان مجرّد آفریدند مرا عبد مؤیّد آفریدند از آن روزی که احمد آفریدند علی را بر محمّد آفریدند جهان از پرتو ما منجلی بود خدا بود و تو بودیّ و علی بود تو روح حکمت و پندی علی جان تو پیر هر خردمندی علی جان تو بی مثلّی و مانندی علی جان تو لبریز از خداوندی علی جان که جز تو قاتلش را شیر داده به دست دشمنش شمشیر داده محمّد را به جز تو جانشین نیست تمام دین توئی، دین بی تو دین نیست همین است و همین است و جز این نیست کسی جز تو امیرالمؤنین نیست تو قرآنی، تو فرقانی، تو نوری تو انجیلی، تو توراتی، زبوری شجاعت نقش تیغ ذوالفقارت عبادت پای‌بوس و خاکسارت محبّت تا قیامت دوستدارت محمّد از ولادت بیقرارت تمام میوه‌های نخل «میثم» ثنای توست ای مولای عالم ✍ احمدآباد @beytolabasahmadabad
ارسالی از هانی حسنی هر جا سخن از زینب و دروازه‌ی شام است ساکت به تماشا منشینید، حرام است دستی که به سر می‌زنی از این غم عظمی یادآور فرق سر و سنگ لب بام است یک سر به سر نیزه عیان است ببینید مانند هلال است ولی ماه تمام است هجده قمر از نوک سنان تابد و مردم پرسند زهم پس سر عباس کدام است؟ مردم نزنید از همه سو سنگ بر این سر والله امام است، امام است، امام است زوار برادر شده بر نی سر عباس هم اشک به رخ، هم به لبش عرض سلام است هر کوچه پر از هلهله و خنده و شادی‌ست از شام بپرسید مگر عید صیام است؟! با یاد سر و چوب و لب و ناله‌ی زینب انگار جهان در نظرم مجلس شام است باید همه از مرد و زن شام بپرسید ناموس الهی ز چه در محضر عام است؟ هر خانه که در سوگ حسین است سیه پوش (میثم) درِ آن خانه غلام است، غلام است ✍ احمدآباد @beytolabasahmadabad