#ارسالی از هانی حسنی
#حضرت_معصومه_س_مدح_و_شهادت
قرار بود بیایی کبوترش باشی
دوباره آینهای در برابرش باشی
نه اینکه پر بکشی و به شهر او نرسی
میان راه، پرستوی پرپرش باشی
مدینه، شهر غریبی برای فاطمههاست
نخواست گم شده، چون قبر مادرش باشی
به قم رسیدی و گم کرد دست و پایش را
چو دید، آمدهای سایۀ سرش باشی
اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد
که تا همیشه، تو یاس معطرش باشی
خدا، تو را به دل تشنۀ زمین بخشید
که تا بهار بیاید، تو کوثرش باشی
که تا طلوع قیامت، شفاعت از تو رسد
که تا رسیدن محشر، تو محشرش باشی...
کرامتت، همه را یاد او میاندازد
به تو چقدر میآید، که خواهرش باشی
رسول گفت: که در طوس، پارۀ تن اوست
نشد رسولِ سلام پیمبرش باشی
خدا نخواست، تو هم با جوادِ او، آن شب
گواه رنج نفسهای آخرش باشی
نخواست باز امامی، کنار خواهر خود...
نخواست زینبِ یک شام دیگرش باشی
شاعر: #قاسم_صرافان
#بیتالعباس_احمدآباد
@beytolabasahmadabad
ارسالی از هانی حسنی
خورشیدهای خاکنشین، یادشان به خیر
پلهای آسمان به زمین، یادشان به خیر
آن روزهای روشن و آن قلبهای صاف
شبهای شور و رزم و کمین، یادشان به خیر
مردان عاشقی که سبکبار رد شدند
از خاکریز شکّ و یقین، یادشان به خیر
دستانِ رو به علقمهی مانده روی خاک
پاهای بوسه داده به مین، یادشان به خیر
شبهای حمله، شور و مناجات عاشقان
آن یاحسینهای حزین، یادشان به خیر
آنان که از تلاوتشان در میان شب
میریخت اشکِ روح الامین، یادشان به خیر
اینجا هنوز رو به خدا، ردّ پایشان
پیداست روی خاک، ببین! ... یادشان به خیر
✍ #قاسم_صرافان
#بیتالعباس احمدآباد
@beytolabasahmadabad
ارسالی از هانی حسنی
#امیرالمومنین_ع_مدح
شانه میزد تا به گیسوی علی، بنت اسد
میشنید از هر سرِ مو: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد»
مست شد از عطر جاری در هوای خانهاش
به! چه عطری! خوش به حال شانه و دندانهاش
شانه میزد حلقه حلقه، شانه میزد مو به مو
مو به مو، توحید حق و حلقه حلقه، سِرّ هو
میرسند عشاق حق و حلقه بر در میزنند
حلقه بر این در، فقط با عشق حیدر میزنند
عالمی چون کعبه، از حیرت، دهانش باز شد
با محمد، «یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد»
مانده سر در آوریم از کار این گیسو، هنوز
از هزاران نکتهی باریک تر از مو، هنوز
عاشق تیغ تو را، با هر خم ابرو چه کار؟
مست را با نکتهی باریکتر از مو، چه کار؟
پیچ و تاب راه عشق ، از پیچ و تاب زلف توست
ﻟﻴﻠﺔ القدر، آن هزارش، با حسابِ زلف توست
یا علی! دستان تو، کاری خدایی کرده است
عالمی را ﻟﻴﻠﺔ الزلفت، هوایی کرده است
آن صراطی را که گفت احمد، زِ مو نازکتر است
در معاد عاشقان، یک تار موی حیدر است
سِرّ «سُبْحانَ الَّذِی أَسْری»، شبِ گیسوی توست
آیهی «اِنّا فَتَحْنا»، نقش بر بازوی توست
تیغِ کج، شد عاشقانت را «صِراطَ المُسْتَقیم»
یک دعا ما را ست، آن هم: «يَا عَلِيُّ يَا عَظِيم»
من نه آن اللهیام، مولا! نه این اللهیام
جای من، امن است در ایمان، «امین اللهی»ام
عاقلان در مکه، گرمِ علم و آگاهی شدند
عاشقانِ وجه رب، سوی نجف راهی شدند
ساقیِ بزمِ «سَقاهُم رَبُّهُم» هستی، علی!
از همان روزی که پیمان، پایِ خُم بستی، علی!
میکِشاند باز ما را عاشقی، سوی جنون
در هوایت، میشویم «السّابقونَ السّابقون»
میشویم السابقون، در عشقِ تو مولا! به صف
میشویم السابقون، از شوقِ ایوان نجف
✍ #قاسم_صرافان
#بیتالعباس احمدآباد
@beytolabasahmadabad
#روز_مباهله
این پنج نور، علت زیبای خلقتند
اسرار پنج حرفِ حروف «کرامت»ند
این خانواده اشرف اولاد آدمند
اینها طبیب درد طبیبان عالمند
این پنج تن خلاصهی احساس خالقند
اندازهی دل همهی خلق، عاشقند
خاکی شدند تا ره افلاک وا کنند
«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»
زیباترین سپاه به میدان رسیده بود
پای ابوتراب به نجران رسیده بود
آنان که لاف، پیش شه لافتی زدند
تا چشمشان به هیبتش افتاد، جا زدند
یک اخم مرتضی علی و ختم غائله
اینگونه شد خلاصهی روز مباهله
✍ #قاسم_صرافان
#بیتالعباس احمدآباد
@beytolabasahmadabad
ارسالی از هانی حسنی
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
کاش بنویسی مرا هم جزو این دلدادهها
با شفقها، با مؤیدها و اکبرزادهها
هر کسی بیادعاتر بود، بالاتر نشست
آبرومندند در درگاه تو، افتادهها
آب سقاخانه و عطر ضریح و گَرد صحن
مست کردی شاعرانت را تو با این بادهها
این غزلها، این نفسها، پر شد از عطر حسین
بی رگِ غیرت نمیخوانند شعر، آزادهها
با قلمها، با علمها، رو به میدان میروند
همدل یاران مهدی، در صف آمادهها
راه قم - مشهد، پس از آن: راه مشهد - کربلا
با نگاه تو غزل هستند، حتی جادهها
کاش بنویسی رضا جان! اسم ما را هم به لطف
با شفقها، با مؤیدها و اکبرزادهها
✍ #قاسم_صرافان
#بیتالعباس احمدآباد
@beytolabasahmadabad