eitaa logo
بیت‌الاسرار
106 دنبال‌کننده
471 عکس
124 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
امان از بغض امان از بغض امان از بغض..
هربار مُصرّانه به دور غم‌تان می‌گردم..
آه از آن ساعتی..💔
🖤 کاش آن دقیقه‌های آخری که نفَست در خانه‌مان مهمان بود تا قیامت کش می‌آمد.. تصدقت‌شوم، شما که رفتی گویی رنگ ماتم را از ازل به دیوارهای خانه پاشیده‌اند.. دسداسی که هرصبح آفتاب نزده گندم را به یاری‌اش آرد می‌کردی ، تنوری که نان را در آن می‌پختی، جانمازی که بوی آخرین نمازهایِ نشسته‌ات را می‌دهد،بستری که میانش برای یک لحظه هم که شده از درد آسوده می‌شدی، برگی از کاغذ که یادگاری‌های رحمة للعالمین را روی آن به کلمات تبدیل کرده بودی، صندوقچه گوشه‌ی خانه، همان‌که لباس عروست را میانش جای داده بودی، یادت هست؟! همان‌که سهم فقیر شد.. همه‌ی این‌ها، ای همه‌ی پناهِ علی، بغض حیدر را ترکانده، قرار حیدر را گرفته.. قسمت می‌دهم به اشک‌هایت در آن لحظه‌های آخر، بلندشو فاطمه! علی با نگاه لرزانِ فرزندانت چه کند؟! ..
بیت‌الاسرار
امام حسن(ع) و امام حسین (ع) در کودکی بیمار شدند و رسول خدا (ص) همراه دو نفر از اصحاب از آن‌ها عیادت کرد. پیامبر به امام علی علیه السلام فرمود: برای شفای فرزندانت نذری کن.. حضرت علی علیه السلام فرمود: نذر می‌کنم اگر خوب شدند سه روز را روزه بگیرم، فاطمه نیز چنین گفت. حسن و حسین (ع) هم گفتند: ما نیز سه روز روزه می‌گیریم. فضه، کنیز آنان، نیز همین نذر را کرد. چندی نگذشت که امام حسن و امام حسین (ع) شفا یافتند، همه به نذر خود وفا کردند و روزه گرفتند، اما برای افطار چیزی در خانه نبود. امام علی علیه السلام نزد یکی از همسایگان یهودی اش که پشم‌باف بود و شمعون نام داشت رفت و فرمود: «آیا حاضری دختر محمد مقداری پشم برای تو بریسد و تو در برابرش کمی جو بدهی؟» شمعون گفت: بله؛ و به او کمی پشم داد. حضرت فاطمه (ع) یک‌سوم آن پشم را ریسید و یک صاع جو از شمعون گرفت. آن را آرد کرد و با آن پنج قرص نان پخت؛ برای هر نفر یک قرص نان. امام علی علیه السلام نماز مغرب را با پیامبر خدا گزارد و به منزل آمد. سفره را گستردند و هر پنج نفر سر سفره نشستند. هنگامی که امیرالمومنین اولین تکه را کند، ناگاه مسکینی در خانه را زد و گفت: السلام علیکم یا اهل بیت محمد. من مسلمان مسکینی هستم. از آنچه می‌خورید به من بخورانید. خداوند از نعمت‌های بهشت به شما بدهد!» همه اهل خانه هر پنج قرص نان را به مسکین دادند، شب را گرسنه خوابیدند و چیزی جز آب نخوردند. فردای آن روز را نیز روزه گرفتند. فاطمه (س) یک سوم دیگر از پشم را ریسید و یک صاع دیگر از جو را آرد کرد و پنج قرص نان پخت. بعد از نماز مغرب، همین که سر سفره نشستند، یتیمی به در خانه آمد و گفت: السلام علیکم اهل بیت محمد. من یتیمی مسلمان هستم. از آنچه می‌خورید به من نیز بدهید. خداوند شما را از نعمت‌های بهشتی اطعام کند. همه اهل خانه، آن شب را نیز گرسنه سپری کردند و چیزی جز آب نخوردند. فردا نیز همین اتفاق تکرار شد و این بار اسیری از مشرکین به در خانه آمد و گفت: السلام علیکم یا اهل بیت محمد ما را اسیر می‌کنید و به بند می‌کشید، اما به ما غذا نمی‌دهید؟ آن شب نیز همه نان‌های خود را به اسیر دادند و با آب افطار کردند و گرسنه خوابیدند. فردای آن روز علی، حسن و حسین را نزد رسول خدا برد. آن‌ها از فرط گرسنگی به خود می‌لرزیدند. پیامبر با دیدن آنان فرمود: «ای اباالحسن، حالت شما مرا سخت ناراحت می‌کند. نزد دخترم فاطمه برویم.» نزد فاطمه رفتند و دیدند او در محراب خود، از گرسنگی دچار ضعف شدیدی شده و چشمانش گود افتاده است. پیامبر او را به سینه چسباند و گفت: «به خدا پناه می‌برم. شما سه روز است که گرسنه‌اید!» جبرئیل نازل شد و گفت: «ای محمد، آنچه را خداوند برای تو در باره اهل بیت مهیا ساخته است، بگیر.» پیامبر فرمود: چیست؟ جبرئیل آیات آغازین سوره‌ی «هل اتی» را قرائت کرد تا رسید به آیه «إِنَّ هَٰذَا کَانَ لَکُمْ جَزَاءً وَکَانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُورًا» این بهشت به حقیقت پاداش (اعمال) شماست و سعی و اشتیاقتان (در راه طاعت حق) مشکور و مقبول است.
🖤
شبکه دو حاج آقا شهاب‌مرادی🌱
ما نغزترین معانی رو داریم و بی‌هنریم اونا هنرمندانه خزعبلات‌شون رو نشون میدن :)
هدایت شده از توییتر انقلابی
⭕️ آقای حوزه علمیه، رمان نویس تربیت کن، آقای حوزه علمیه، موسیقی بساز، آقای حوزه علمیه نمایشنامه و فیلمنامه بنویس و حمایت کن! 👤 حسین ابراهیمی 🇮🇷 @TWTenghelabi
شاید در خلوت‌های شبانه‌ات از ام‌البنین خواسته بودی تا واسطه شود که خدا یَلی مثل علمدار عطایت کند.. کسی چه می‌داند شاید.. 💔
برای همه‌ی دل‌های مضطر یه صلوات عنایت کنید :)
آه ای امتحانات، روزی از تو انتقام خواهم گرفت، آن دم که بر قله‌ی قبولی ایستاده‌ام و به تمام شدنت می‌نگرم...😐
عزیزکم! این دور گردون چیزی نیست جز رنج و رنج و رنج
تو اما باید بایستی به جنگ.. بدون وقفه، یک نفس، بی‌پروا
که آسایش جایی دقیقا میانه‌ی میدان نبرد است.. وسط هیاهو، کنار چکاچک شمشیر‌ها، میان فریاد سربازان..
برای شفای همه‌ی بیماران جسمی و روحی یه صلوات عنایت کنید..
من منتظر ناممکنت تا موعدی که امر کنی می‌مانم، عزیزِ مقتدرم!
چون شما لطف‌تون به من زیاده :)
سلام و رحمت چراکه نه؟ ولی فکر کنم دیر شده.. https://eitaa.com/joinchat/3561423008Cb815547c50
سلام علیکم، ممنونم بله باید بگم کانال‌تون چون از عطر نام مبارک حیدر کرار پر شده، روح آدم رو تازه می‌کنه خداقوت🌱 @amir_nahl
دارم اما فعالیت خاصی ندارم، شما به نیت من صلوات بفرست :)
ببین رفیق! اونی که اول حرفش رو با بی‌منطقی شروع می‌کنه، شما اصلا بحث رو باهاش ادامه نده! چون هرچی منطق به خرج بدی، فایده نداره عوضش به خودت میای می‌بینی به وادی بی‌منطقی کشونده شدی و داری کم کم عصبی می‌شی و تهش هم جز دلخوری چیزی نیست.. اصلا چرا جروبحث؟ چرا دعوا؟ پس لبخندملیح رو برای کجا خلق کرده خدا؟ لبخند بزن رزمنده ، گردو خاک رو بخوابون :)
هدایت شده از توییتر انقلابی
⭕️ من یه سوال دارم؛ چرا اساتیدی که سر کلاس درس خودتحقیری میدن و به دانشجوها میگن ایران جهنمه و جمع کنید برید، خودشون گورشون رو که گم نمی‌کنن هیچ، تازه برای هیئت علمی شدن تو این جهنم سر و دست می‌شکنن!؟ 👤 رابین شور @TWTenghelabi
عشقِ علی خوش اومدی شما کجا؟ زمین کجا؟ :) ⁦♥️⁩🌱
گاهی من مثل همه‌ی آدم‌ها احتیاج دارم کسی رو به روم بشینه و سرم رو تو دستاش بگیره، نگاه کنه تو چشمام و بگه: هرچقدر بغض داری حرف بزن.. بدون هیچ نصیحتی، هیچ راهکاری، هیچ مشورتی! بعد من براش از همه‌ی شب‌بیداری‌ها و تنهایی ها و بدحالی ها و بی‌تابی‌ها و افکار مضطرب و اشک‌های نصفه و نیمه‌ و ترس‌ها و مشکلاتم بگم و تهی بشم! شاید گاهی تهی کردن کسی، بتونه کمک بیشتری بهش بکنه تا راه حل تکراری دادن .. شاید گاهی باید نشست و شنید و گریست و رفت.. /بشنو مرا/
میشه خواهش کنم دعام کنید؟ باتشکر🌱
با تن زار و خسته‌ آمده‌ام
با دل خونین و شکسته آمده‌ام..