Shab08Moharram1399[08].mp3
8.56M
.
.
عاقبت ، روزی ، ذبحِ اسماعیل اتفاق افتاد..
#وفدیناهبذبحعظیم..
هرسال شب تاسوعا همین طورم..
یک طوری که هیچ موقع از سال نیستم..
انگار که رگهای قلبم مضطرب باشند،
نبضم تند بزند.. یا سنگی بزرگ روی قفسه سینهام نهاده باشند..
ناگزیر از مرگِ عزیزِ از دست دادهای، بغض میکنم، اشک میریزم.. آب میخورم..آب میشوم..
مرگ نبود اما..مرگ آن رفتنی ست که همهی ما روزی باید بچشیمش..
مرگ نبود..
خود خدا بود ایستاده به استقبالش..
مرگ آن است که بروی و فراموش کنند که روزی بود و کسی و فرزندِ فلان کسی..
اگر او مُرده پس کیست که هر زمان صدایش میکنم پاسخم میدهد؟
مگر نمیگویید اینگونه مردن هم یکجور مرگ است؟ خب پس این دستانِ حیدریِ کیست که هروقت میخوانمش به یاریام بلند میشود؟
او هست، صدایم را میشنود، مرا میبیند، واسطهام میشود، شفاعتم میکند..
او به من قول داده..
همهی بنیهاشم سر قولِ او جور دیگری حساب باز میکردند.. حالا بعد از هزار و چهارصدسال هم وقتی میخواهند کسی را از حرف و وعدهی خود مطمئن کنند میگویند« به ابالفضل قسم»..
قول او قول است..
مرا میبرد حرمش.. میان دو حرم میایستم، متحیر، بهتزده..همهی دلتنگیام را زار میزنم..
قول او قول است..
میآید بالای سرم، در آن سیاهیِ عمیق و هولناک؛ میگوید میشنوی؟ عباسم، همو که از پدرش مردانگی را خوب آموخته..
باز هم دستم را میگیرد.. من باز اشک میریزم و شکوه میکنم؛
اصلا چنین کسی را چگونه میتوان کشت؟
لعنت به کسی که کمر حسین را شکست..
بیتالاسرار
درون خیمهی زینب، کنارِ جانماز او، وقتی که عباس و علیاکبر و اصحاب، بیرونِ خیمهها را مراقباند و علیاصغر و کودکان به خواب رفتهاند؛
حسین، خواهر را آمادهی صبر و حلم میکند.. خصیصهای که زینب، میان اولاد علی به آن شهره است..
برویم؟ کجا جانم به قربانتان؟
که را داریم پناهمان باشد جز شما؟
برگردیم کجا؟ کنار مردمی که وحوش پیششان کم میآورند؟
ما را به دنیا برنگردان آقا.. ما را به اسارت حواله نکن، ما را کنار خودت جای بده ..
اصلا کفشها را مرتب میکنیم.. شمشیر صیقل میدهیم..خار بیابان را میکَنیم.. ولی سخن را به رفتن نکشان..
دورتان بگردم بدون شما با این دنیا چه کنیم؟
پایتان را میبوسم، التماستان میکنم به خاک همین بیابان، بگذار بمانیم و کنارت بمیریم... سخن را به رفتن نکشان..