eitaa logo
بیت‌الاسرار
103 دنبال‌کننده
471 عکس
124 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌔 من روایت انسان را از صفحه‌ی آقای آراسته شناختم داشتم چرخی می‌زدم میان صفحه‌های نویسنده‌ها که آقای آراسته را شناختم و همینطور که استوری‌های ایشان را می‌دیدم مدرسه مبنا را شناختم! این اولین مدرسه‌ای بود که از آشناشدن با آن خوشحال بودم و اولین دوره‌ای هم که ثبت نام کردم روایت انسان بود.. یادم هست اولین بار که صفحه‌ی مدرسه را باز کردم ثبت نام روایت انسان شروع شده بود. از بین کامنت‌هایی که زیر پست جدید مدرسه بود یکی گفته بود « آدمِ من هنوز در بهشت مانده و من ادامه‌ی صوت‌ها را نشنیده‌ام » یا کس دیگری نظر داده بود « می‌ترسم ثبت نام کنم و دوره آنقدرها که می‌گویید خفن نباشد!» من نظری نداشتم اما باید اعتراف کنم کامنت‌ها حرف دلم را می‌زدند.. دودل بودم. وقتش را دارم؟ اگر اهمال‌کاری کار دستم بدهد چه؟ اگر با دوره انس نگیرم چه؟ اصلا پولم حیف نشود؟ ما برای خیلی چیزها پول گزاف می‌دهیم اما برای رشد اندیشه‌مان تنها به تقلید بسنده می‌کنیم، اهل هزینه کردن،هرچند کم، نیستیم! شک و تردیدم را کنار گذاشتم، دلم را به دریا زدم. به مدرسه‌ی مبنا پیام دادم و ثبت نام کردم.. صوت و خلاصه و نمودار جلسه‌ی اول که به سمع و نظرم رسید آنقدر شگفت‌زده بودم که پیش خودم گفتم چطور بعضی طاقت می‌آورند این روایت ناب را دنبال نکنند و آدم‌شان هنوز هبوط نکرده! من همان دقیقه‌های اول صوت، شیفته‌ی روایتی شدم از ورای تاریخ. مستندی صحیح که همه‌ی چهارچوب‌های ذهنی‌ام را به‌هم‌ریخت و من مجبور شدم دوباره پی‌ریزی کنم و داربست ببندم و بنای جدیدی بسازم. قبلش نبی و ولیّ معصوم را فقط انسانی می‌دانستم که پاک زیسته و درمقابل ، شیطان را سرشار از ناراستی و البته ضعیف می‌دیدم! من نفس اماره را قدرتمند‌تر از ابلیس می‌دیدم. برای من، ابلیس ، مَلکی بود مثل سایر ملائکه که نمی‌دانستم چرا کارش به سرپیچی کشیده.. به داستان نوح که فکر می‌کردم همه‌چیزش برایم عجیب بود. آن کشتی عظیم، عمرِ دوهزار ساله‌اش، طوفانی که همه‌چیز را می‌بلعد. از آدم و هوا هم، مانند همه‌ی آدم‌های‌ِ روایت انسان نشنیده اعتراض داشتم، من درباره‌ی اوایل خلقت انسان مثلِ ویل دورانت و دوستانش فکر می‌کردم، مطابق آن روایتی که حتی در کتاب‌های مدرسه به خوردمان دادند! بگذارید درگوشی بگویم، من بیشتر روایت‌های قرآنی را می‌دانستم اما به آنها نداشتم! دانشم درحد دانسته‌ها مانده بود، کمی عقب تر از وادیِ اعتقاد.. بعد از شنیدن ماجرای عرش و کرسی بود که کمی از جایگاهِ چهارده معصوم برایم روشن شد بعد از شنیدن خطابِ « فإنّکَ رَجیمِ» خدا به ابلیس بود که دانستم ابلیس که بود! جنّی که قسم یاد کرده همه‌ را به ظلمت بکشاند جز مخلصین.. هم‌آنها که زورِ حیله‌هایش بهشان نمی‌رسد..فهمیدم که او همان اول هم اشتباهی بوده، از همان موقع که آسمان به آسمان اوج می‌گرفت و واعظ‌الملائکه بود! بعد از کشتی‌‌سواری بر دریایِ حاصل از طوفان نوح دانستم عجیب نیست کسی دوهزار سال عمر کند و کشتی بسازد به عظمت یک کوه یا در شهری طوفانی بیاید برایِ درهم پیچیدن همه‌ی زندگان، جز مومنینِ به خدا! این روایت، تکه‌‌تکه همه‌ی آنچه را تا به حال جَسته گریخته شنیده‌ایم کنار هم می‌چیند و انسجامی که تحویل‌مان می‌دهد بسیار فراتر از تکه‌های پراکنده‌ی قبل است. در روانشناسی به آن گشتالت می‌گویند؛ کُل، بیشتر از مجموعه‌ی اجزاست! من با روایت انسان، معتقد شدم به هرآنچه در غیب است.. این یقین، حتی فراتر از اعتقاد به محسوساتی ست که ذهن حسابگرم حسش می‌کند و علمِ مادی‌گرایانه‌ی امروز اثباتش می‌کند. من حالا که قرآن دست می‌گیرم با شور و اشتیاق صفحه به صفحه را می‌خوانم.آیه به آیه‌اش برایم آشناست، من به کلمه‌هایش مومنم! از تمامِ مزایای روایت انسان همین بس که «یومنون با‌لغیب» را به قلبم هبه کرد..
کلمه روایت رو سرچ کنید توی کانال این دوتا هشتگ رو هم سرچ کنید: باشد که ثبت نام کنید😁