eitaa logo
بیت‌ الغزل
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
15 ویدیو
33 فایل
🌺عکس‌ها و اشــــعار زیبا🌺 جهت دریافت عکس‌ها به صورت خام و با کیفیت اصلی پیام دهید🍁 👇👇👇 @SlmnFarsi
مشاهده در ایتا
دانلود
ای خوش‌مسیر برکه!...قرار مسافران! آغوش باز کن که رسیده‌ست کاروان پیغام بازگشت بده هر که رفته را لختی درنگ کن که بیایند ماندگان لختی درنگ کن که جهان ایستاده است بنشین نگاه کن که به رقص آمده زمان وقتش شده‌ست برکۀ کم آبِ دوردست! کم‌کم رسد تلاطم موجت به بیکران تصویر دست کیست در آیینه‌ات؟ ببین! این دست‌ها رسانده زمین را به آسمان دیگر هراس خشک شدن در دلت مباد دستی به بیعت آور و دریا شو و بمان! @beytolghazal
هر خط قرآنِ من، توصیفی از سیمای اوست هرکه من مولای اویم، این علی مولای اوست @beytolghazal
به رغم سر به هوا بودنم زمینگیرم به سر، هوای تو دارم از زمین سیرم دلم شبیه درخت آن چنان پر از مهر است که سایه از سر هیزم‌شکن نمی‌گیرم که‌ام ؟ مبارز سستی که در میانه‌ی جنگ به دست دشمنم افتاده است شمشیرم به چاره‌سازی من اعتنا مکن، من نیز یکی از آن همه بازیچه‌های تقدیرم بهار، بی تو رسیده است و من چو مشتی برف اگر چه فصل شکوفایی است، می‌میرم @beytolghazal
گفتی: چو جان دهی به عوض بوسه‌ای دهم این خون‌بهاست مزد وفا را چه میکنی؟ @beytolghazal
ماه وقتی در شبِ موهای تو گم می‌شود کاروانی بین ابروهای تو گم می‌شود ناخدا هر قدر دریا را بلد باشد شبی کشتی‌اش در موج گیسوهای تو گم می‌شود وحشتم از مرگ خیلی کمتر است از لحظه‌ای که سری بر روی زانو های تو گم می‌شود کاروان سالار من! زنگ شترهای عرب، لای آواز النگو های تو گم می‌شود مانده ام یا آسمان در چشمهایت مخفی است یا زمین در بین بازوهای تو گم می‌شود @beytolghazal
تو مهربان‌تر از آنی که گفتنی باشی چه عاجز است زِ درک تو شعر دفتر من @beytolghazal
ای ماه شب‌افروز شبستان افروز خرم تن آنکه با تو باشد شب و روز تو خود به کمال خلقت آراسته‌ای پیرایه مکن، عرق مزن، عود مسوز @beytolghazal
من ماجرای هجر تو با نوح گفتم، او کشتی درست کرد و سپس گفت: گریه کن‌! @beytolghazal
شبیه شوره به دشتم که تشنه مانده همیشه مرا لطافت باران ز خویش رانده همیشه منم که شور عطش را به کام بادیه آرم خدا به زخم درونم نمک نشانده همیشه نه قوی ناز محبت نه سینه سرخ مهاجر کسی برای کویرم غزل نخوانده همیشه تمام بی خبریها از آن من و خدایا چنانکه قاصدکان را زمن رمانده همیشه ترک ترک شدم از غم ، ز شش طرف بدریدم چروک غم به لبانم شکن کشانده همیشه @beytolghazal
عشق تو اندیشه را، سوخت که رسوا شدم ور نه کس از من نبود، عاقبت‌ اندیش‌تر @beytolghazal
آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم سردمهری بین که کس بر آتشم آبی نزد گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع لاله ام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب سوختم در پیش مه رویان و بیجا سوختم سوختم از آتش دل در میان موج اشک شوربختی بین که در آغوش دریا سوختم شمع و گل هم هر کدام از شعله‌ای در آتشند در میان پاکبازان من نه تنها سوختم جان پاک من رهی خورشید عالمتاب بود رفتم و از ماتم خود عالمی را سوختم @beytolghazal
ما را شب فراق ، امید حیات نیست شمعیم و در برابر طوفان نشسته‌ایم @beytolghazal
ناگزیر از سفرم بی سرو سامان چون باد به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد کوچ تا چند؟ مگر می شود از خویش گریخت بال، تنها غم غربت به پرستوها داد اینکه مردم نشناسند تو را غربت نیست غربت آن است که یاران ببرندت از یاد عاشقی چیست؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر؟ نه من از قهر تو غمگین، نه تو از مهرم شاد چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته‌ای اشک، آن روز که آیینه شد از چشم افتاد @beytolghazal
پرواز با رقیب اگر فرصتی گذاشت روزی به آشیانه‌ی ما هم سری بزن @beytolghazal
گل رنگ نگار ما ندارد بوی خوش یار ما ندارد ماییم و دیار بی نشانی کس میل دیار ما ندارد ما کار به کار کس نداریم کس کار به کار ما ندارد با ما سخن سمن مگویید کاو بوی بهار ما ندارد بر ما صفت چمن مخوانید کو نقش نگار ما ندارد لاله ز چه سرخ گشت گر شرم از لاله عذار ما ندارد خون بار جلال در کنارت کو میل کنار ما ندارد @beytolghazal
تا قاعده عشـــق تو شد بنده گرفتن در دایره‌ی دهر یک آزاد نمانده ست @beytolghazal
غم عشق تو ای حور پریزاد ز غم‌های جهانم کرد آزاد چه غم از خاطرت رفتم و لیکن غمت ما را نخواهد رفت از یاد به اهل درد، خوبان را سری نیست به هرزه عمر ضایع کرد فرهاد شکیبم رفت و دین و دانشم شد ز دست این دل دیوانه فریاد رضی گویا ز هجران مرده باشد که نامش از زبان خلق افتاد @beytolghazal
مگو در کوی او شب تا سحر بهر چه می‌گردی که دل گم کرده‌ام آنجا و می‌جویم نشانش را @beytolghazal
ای دل مرا دیوانه کردی،خوب کردی با عالمم بیگانه کردی،خوب کردی سر را که از باد غرور آکنده دیدی خاک در میخانه کردی،خوب کردی ای ماه من در عاشقی دیوانه بودم ترک من دیوانه کردی،خوب کردی ویران سرایی بود منزل‌گاه عشقت دوری ازین ویرانه کردی،خوب کردی چشم خمار آلودت از سر برد هوشم مستم به یک پیمانه کردی،خوب کردی @beytolghazal
در عشق و مستی داده‌ام بود و نبود خویشتن ای ساقی مستان بگو دیوانه‌ام یا عاقلم؟ @beytolghazal
بیا ز غربت دل، قصه‌ای حکایت کن به گوش مُرده‌دلان، عشق را روایت کن غمی که می‌خوری از چشم روزگار مبین بلای جان تو دل شد، از او شکایت کن ز کوی دوست چرا رو به کعبه بنهادی؟ خدای من! همهٔ گمرهان هدایت کن به من که طاقت هجران ندارم ای ساقی چو دُور باده رسد، بیشتر عنایت کن غم فراق، کمین کرده خون ما ریزد به لطفِ وصل خود از عاشقان حمایت کن هر آنچه جُور توانی، ز جان دریغ مدار ولی به دل چو رسی، حُرمتش رعایت کن کتاب عشق بخوان تا به انتها سالک و فصل آخر آن را به ما روایت کن @beytolghazal
چشم تو را به سرمه کشیدن چه حاجت است؟ کوته کن این بهانه‌ی دنباله‌دار را! @beytolghazal
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت چون آب به جویبار و چون باد به دشت هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت روزی که نیامده‌ست و روزی که گذشت @beytolghazal
نخ به پای بادبادک‌های کم طاقت نبند زندگی را هرچه آسان‌تر بگیری بهتر است @beytolghazal
اگر دهند به من آبهای عالم را نمی‌دهم نمی از گريه‌ی محرم را نماز را كه ملائك هميشه می‌خوانند براي گريه خدا آفريد آدم را گناهكارم و گر سوی دوزخم ببرند به آب ديده گلستان كنم جهنم را عجيب نيست اگر در صف جزا بخشد خدا به قطره‌ی اشكی تمام عالم را تمام عمر عزيزم اگر شود يك دم كنم نثار عزای حسين آن دم را مگو كه شمر سر از پيكر حسين بريد بگو بريد گلوی رسول اكرم را بهشت عاشق پيراهن سياه شماست كفن كنيد به تن، اين لباس ماتم را @beytolghazal