🍲بلافاصله بعد از نماز سفره ناهار پهن شد! زمزمههایی شنیده میشد که بله دیگه اومدیم زیارت یا هتل!؟
▫️نان رویش را برداشتیم و دیدم که مرغ با دیسهای مسی یا طلایی رنگ بزرگ پر برنج که طعم شیرینی هم داشت و گوشت مرغ که به قول ما قاطی بود،
معلوم بود بعضی ذائقه ها قبول نکردند و سریع پس کشیدند اما بالاخره باید با این برکت و ذائقه چند روزی را طی کنند و خیلی ها هم مشغول خوردن...
💠متاهل هایی هم که فرزند داشتند گاها در رفت و آمد بین دو خانه خانم ها و آقایان بودند و مشغول رفع و رجوع فرزندانشان و شما بخوانید پادشاهان کاروان!
💢اقای متقی که قبل از سفر حادثه ای برای پایش اتفاق افتاده بود رو به امدادگر گروه گفت:
دکتر!!! پام درد میکنه، میشه یه مسکن به من بدی ؟؟
▫️طاقتی هم که خود باورش نمیشد کسی به او اعتماد کرده و دکتر گفته و چشمانش از ذوق تعجب در حال شوق بود سریع کوله اش را آورد تا دوایی را برای درمان پیدا کند...
🔸وقتی پای کار حسین علیه السلام وسط باشد، پای لنگ هم جان میگیرد...
💠آرام آرام آماده شدیم تا به پابوسی امامان کاظمین برویم ، با ون و مینی بوس عازم شدیم، به خیابان حرم رسیدیم و به یاد خاطره های دو سال پیش و منزلی که در آن اسکان داشتیم افتادیم...
▪️باورت میشود؟! چقدر عمر زود میگذرد و آیا سال بعد هم میتوانم بیایم؟!
▪️بعد از کلی قرارگذاشتن وارد حرم شدیم و زیارت امامان معصوم علیهمالسلام.
🔻 قرار داشتیم که در حیاط حرم روضه بخوانیم، ولی نشد! چون بسیار شلوغ بود، سرو صدای بقیه نمی گذاشت، رفتیم و بیرون حرم جایی که کفش هایمان را تحویل اقای محمودی داده بودیم نشستیم و سفره روضه همان جا پشت در وردوی حرم پهن شد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_تصویری
🎙 روایت سفر اربعین
▪️روز دوم
🔸کارواناصحاب خراسانی
هیئت بیت النبی(ص)
#اربعین
#کاروان_اصحاب_خراسانی
#هیئت_بیت_النبی
🚩"هیأتبیتالنبیصلیاللهعلیهوآلهوسلم"🚩
🔸 #محفل_بسیجیان_و_رهروان_شهدا
___
▪️ @beytonabi_ir
اربعین1441قمری
روایت روز سوم
بعد از زیارت دیشب که حال و هوای حرم امام رضا علیه السلام و دختر موسی بن جعفر علیه السلام را در دلمان زنده کرد با زاجراتی که جزء اصول دین اربعین می باشد به محل اسکان آمدیم.( اتوبوس برای جمع ما و منطقه ای که اسکان داشتیم پیدا نمی شد و از طرفی منطقه بغداد در آن ساعات شب به سمت نا امنی می رفت و ما هم که خانواده ها همراهمان بودند نگرانی داشتیم و در آن لحظات که عده ای جوان عرب غریب که سر و وضع درستی هم نداشتند و نزدیک ما بودند کمی رعب در دل ما انداخته بودند به یاد حضرت زینب سلام الله علیها و کاروان آن بانو افتادم که چه کشیده حبیبه خدا در حفظ ناموس اهلبیت علیهم السلام و امانت داری اش.
به هر طریقی بود اتوبوسی پیدا شد و راهی محل اسکان شدیم
▫️
💠صاحبخانه سفارش روضه کرده بود و کاروان هم رسم داشت در هنگام رفتن، حتما روضه ای را در آنجا بخواند، سفره روضه پهن شد ...
همه اشک می ریختند و میزبانان نیز کوچک و بزرگشان آمده بودند و با این که شاید فقط قسمت هایی از روضه را که روضه خوان به عربی میخواند میفهمیدند اشک می ریختند و سینه میزدند!
▪️(جا مناسب نبود تا خواهران هم بیایند پای روضه، لذا روضه خوان کاروان را بردند و روضهای را هم برای آنها خواند...)
🔻شاید خیلی ها نمیفهمند این کار ما را ؟!
چرا که وقتی یک بچه هیئتی را می بینید کوچک، بزرگ، مجرد، متاهل یک نشانه ای را در زندگی اش از وابستگی اش به کربلا می بینید، ما حتی شعار روی و پشت لباس هایمان هم رنگ اربابمان را می دهد، مگر نه این است که لباس نشانی از شخصیت آدمی است؟!
▫️ همه امید این کاروان و شعار این کاروان این است که "و نصرتی لکم معده..."
و آمده اند بگویند که آماده یاری امامی هستند که منتقم خون شهیدان کربلاست...
▫️ما منتظریم در روز رجعت صدای حجت خدا را که خود را با حضرت حسین علیه السلام معرفی میکند بشونیم و با سر به سمت حضرتش برویم...
▫️این الطالب بدم المقتول بکربلا...