حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 روایت روز هفتم_۴
حدود ۲۰۰ عمود مانده به کربلا🚩🚩
بالآخره به موکبی(چادر بزرگ) رسیدیم که به اندازه کاروان ما جا داشت، خیلی هم تمیز و مرتب با موکت نو و نرم..😍
حساس به تمیزی بودن طوری که سه چهار تا سطل زباله کوچیک تو موکب بود
#فرمانده خوشش اومده بود از این موکب..
از شدت آفتاب،تا واجب نشده کسی بیرون نمیرفت😊
دم نماز ظهر شد و برا وضو و اعمال قبل وضو راهی موکبهای اطراف شدیم🚶♂
♨️بعد از نماز جماعت، طعام آمد..
هر کی به کاری مشغول بود،مثلاً پدرخانم محترم محمد یوسفی یعنی آقای محمد یوسفی مشغول نقاشی زیبا و حرفه ای رو کارتن بود ☺️😄 بله اسم و فامیل داماد و پدرخانم یکی بود دقیقاً 👌 انگار پدر خانم رسماً دامادو بنام خودشون زده حتی اسمشو😅😅 پدر و برادر خود محمد یوسفی خودمونم بودن تو کاروان..
حفظهمُ الله تعالی 🤲
آقا سعید مرادی(نمایندهپوشاک معراج در عراق 😂) هم مشغول تلاوت قرآن کریم بود احسننتت✅✅😍😍🌺
عمو صمدم کنارش همینطور..🌺🌺
شیخ مرتضی هم با فشار افکار عمومی داشت دوباره عمامه منو بهتر میبست..😍😍
راستی یه چیز تو عراق آروم و قرار نداره هی میره و میاد! هر چی براش میخوندیم بابا نرووووو تو هم مثل من نمیتونی دووم بیاری نه_رووووو😉 آدم نمیشد که نمیشد☺️
اونی که میرفت و میومد #برق بود😊
تو اون جمعیت و دمکردن هوا،گرمای چند برابری رو تجربه میکردیم وقتی برق میرفت و کولرها هم قطع میشد😰😩😩
🔺حاج محمد آقا زارعی گفت بچه هارو باد بزنیم خوابیدن برق رفته الان از گرمای زیاد بیدار میشن..👌 دمش گرم با کارتن باد زد همه رو چه ایرانی چه عراقی..🌺❤️
#سفرنامهاربعین۲
▪️@beytonabi_ir
🔸 روایت روز هفتم_۵
تو این موکب علی رغم ظاهر تمیز و خوبش اما گیرکرده بین رفتن و اومدن #برق🤷♂
طوری که بچه ها،خصوصاً بچه های حلقه تربیتی مثلاً آقا ابوالفضل میرزایی😉 آقای یوسفیان و علمدار گرامی جناب منصفی برای آقای برق که عربی بهش میگن #کَهْرُبا، شعر سراییده بودن با سبک زیبا..😅😅
⬅️به سبک همه جا کربلا...☺️
کهربا کهربا کهربا کهربا(۲بار)
کهربا زود بیا دیر نیا دیر نیا..
♨️سینه میزدنا از گرمای بی برقی 😂😂
صاحب موکب هم آدم باحال و خوشرویی بود😍 با حالتی اذیت شده از گرما،به من گفت👇
شیخنا دعا😩 منم با دلی شکسته گفتم اللهم
ارزقنا کهربائاً قویّا🤓😁😂👷♂
آمین جانانهای گرفتم از جمع 😁 به حدی که صدا به آسمان رفت و وقتی به زمین رسید دید علی آقا یوسفیان و آقا منصفی تو موکب بغلی جلو کولر دارن حال میکنن😜
ببخشید دیگه علی آقا تاریخ باید کامل روایت بشه 😁😘
اما حاج محمد همچنان داشت با کارتن باد میزد بچه ها رو😍🌺🌺
میگفت به من آب بدید بخورم وقتی باد میزنم بچه ها رو باد خُنَک بیاد😜😂😂
عازم مسیر شدیم،از سفره حضرت ام البنین_س که جلو در این موکب براه بود بهره برداری کرده و حرکت کردیم🚶♂🚩🚶♂🚩
بین راه،داخل موکبی رو دیدم که روضهعربی برپا بود،یاد حرف یکی از رفقا افتادم که گفته بود عربها سینه زنی و نوحه فقط دارن چرا روضه نمیخونن زیاد🤷♂ ولی اینی که من دیدم عین یه مجلس روضه خانگی خودمون بود✅
مجلس #روضه جانسوز و دلنشین عربی..
به کربلا وادی عشق و صفا نزدیک شده بودیم و با دیدن این مجلس روضه،بوی حرم یار رو بیشتر استشمام کردیم..🌺❤️😭
#سفرنامهاربعین۲
▪️@beytonabi_ir