🔸روایت روز آخر_۴
قبض پارکینگو دادم به خانمی که مسئولش بود و ماشینو از زیر خاک و شنی که روش نشسته بود بعد از ۹روز درآوردم☺️
با ماشین رفتم کنار پارکینگ بقیه ماشینا تا مسافرامو سوار کنم و ماشینا همه با هم بیوفتیم تو جاده برای برگشت به قم..🙋♂🚩
۹ تا ماشین هستیم! تا ما آب و روغن ماشینا رو یه نگاه میکنیم👷♂
شما همسفرای مجازی هم بیکار نباشید و برای سلامتی مسافرای این ۹ تا ماشین، آیت الکرسی بخونید😍😍😉🌺
بقول یه بنده خدا که اشتباهی میگفت:
یه «آیتالله کرسی » بخون😅😅😅
ظاهراً ارادت خاصی به علما داشته...
آیت الکرسی درسته عموجان 😁
من میگم اصلاً آیت الکرسی رو برا سلامتی ولیعصر و زمان_عج بخونید و ما و همه مسافرا رو بفرستید زیر سایهی آقامون😍❤️
ماشینا آماده حرکت شدن پشت سر هم حرکت کردیم تا از شهر بریم بیرون🚘
چون احتمال میدادیم سمت ایلام دوباره ترافیک و شلوغی باشه
برنامه این بود که از جاده #دهلران و اندیمشک و.. راه بیوفتیم✅
بین راه بعضی ماشینا رفتن برای بنزین و ما کمی افتادیم جلو..
البته چون همه با هم هماهنگ بودیم خصوصاً تو گروه، دیگه جلوتر یا عقب تر بودن خیلی معنا نداشت
حداکثر با فاصله نیم ساعت از هم، همه تو راه بودیم🚘🚖🚘🚖
خیلی خوب بود
به فکر هم بودیم که همه تو راه باشیم..😍❤️
💠چقدر خوبه این عادت رو همیشه و بیرون جاده هم نسبت به هم داشته باشیم🤔
♻️هم خودمون #توراهباشیم هم حواسمون به دوست و رفقامون باشه #توراهبمونن
در راه حسین_ع..😍❤️
🗜بین راه دیدیم ماشین حاج محمد آقا زارعی #پنچر شده!
🔺زدیم بغل! فرمانده گفت شما برید میاییم!
#سفرنامهاربعین۲
▪️@beytonabi_ir