🔆 روایت روز دوم ۱۱
📢ایــــــــــــــــــــــلشگریان خدا📢
بر بال ملائک🧜♂️🧜♂️ سوار شوید و گِیْت ها را یکی پس از دیگری فتح کنیـــــد😅
موکب حضرت معصومه_س بودیم که داداشم آقا مهدی اومد!
از دیدنش همه شاد شدیم
حتی بیشتر از شادی بیرانوند بعد گرفتن پنالتی رونالدو😎
از مرز مهران اومده بود،چند روزی اونجا پشت مرز بود و لیاقت داشت ثواب سختی زیارت رو از همون اول مرز بهش بدن!
احتمالا «رجز خوان مهران» لقب گرفته بود!
خودش که میگفت فقط رجز میخوندم!
بعدش در میرفتم😅
البته شکسته نفسی می کنه برادر مهدی..
نامحرم نبودیم جای باتون(نه باتوم) که خورده بود نشون میداد☺️
مهدی و ما ادراک مهدی🤔 و واسطه
برخی خیراتی که رسید به راهیان کربلا..
بحمدلله با جمع ما موند و هم سفر شدیم!
داغون بود چون از ما خیلی بیشتر پیاده اومده بود! خدایش قبول کند به ما چه خب😁
باید بازم بیاد..
چهار پنج ساعتی استراحت کردیم و حدود ساعت سه نیمه شب حرکت کردیم!
وای که چه سحری بود..
جانم به این فرمانده که حواسش به همه چی هست🙏 ترغیب همگان به خواندن نماز شب در همان حال پیاده روی😊
نماز شبهای سحرهای بیابان های کربلا صفای دگری دارد...
هر که #سحر ندارد_از خود #خبر ندارد..
#سفرنامه_اربعین
🚩"هیأتبیتالنبیصلیاللهعلیهوآلهوسلم"🚩
🔸 #محفل_بسیجیان_و_رهروان_شهدا
▪️ @beytonabi_ir