🔸روایت روز ششم_۱۰
همه جا بجا شدن و همچون روز قیامت که هر کی به فکر خودشه،ریلکس خوابیده بودن رفقا سر جاهاشون😂😂 چه خنده تلخی😊
یکی از بزرگترا که پدر یکی از بچه ها بود و حق پدری گردن کوچکترا داشت اومد تو حیاط بخوابه😴
دو تا روایت هست در علت اینکه ایشون داخل نخوابید
یکی اینکه خودش خواست تو هوای آزاد بخوابه
یکی هم اینکه داخل برا یه بزرگتر جا نشد🤦♂
دست به دعا برمیداریم که روایت اولی درست باشه ✅😉☺️
بزارید کمی هم توجیه کنم آبروداری بشه😉
خب سفره سختی داره، همه باید خودشون دنبال کار خودشون باشن،بچه ها هم خب خسته بودن☺️
توجیه شد یا ادامه بدم ⁉️😬😌
بگذریم..
هیأتم داشتیم راستی امشب
میزبانها هم اومدن استفاده کردن..
همه خواب بودن و من در حال شست و شوی پارچههای عمامه 🛁👳♂
شیخ مرتضی دمششش گررررم تا پاسی از شب بیدار موند کارو تموم کرد و عمامه ها ردیف شدن 😍😍🌺
وقت خواب ما هم رسید..
چون زرنگ نبودم اونشب جای مستقل برا خواب نداشتم 🤷♂☺️
اما اندازه یه #قبر جا پیدا کردم و کنار رفقا خوابیدم تا نماز صبح..🕋
#اللهمادخلعلیاهلالقبورالسرور🤲😉🚩
#سفرنامهاربعین۲
▪️@beytonabi_ir