فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 روایت روز پنجم_۷
بین راه بچه ها یه موکب آشنایی پیدا کرده بودن و هماهنگ کرده بودن،کمی توقف کردیم..
از لحاظ تغذیه داغون بودیم☺️
اینبار یعنی ظرفیت تکمیل بود
جای یه لیوان آبم نداشتیم بعضیامون 🤢
اما بعد از استقبالی که تو موکب ازمون کردن، به هر قیمتی شده سفره انداختن برامون قبل نماز مغرب من خواستم فرا کنم اما فرمانده گرامی گیرم انداخت 😭😂که برو سر سفره زشته روحانی کاروانی 😂😂 خدایی هندونه های بزرگی بود زیر بغلم😭
من رفتم سر سفره اما فرمانده عزیز خوب فرار کرد خودش از غذا 😉
آقا میثم همون فرمانده ما دوربین دست گرفتن و مشغول عکاسی 😅😅 بنظرم بهونه به جایی بود 😜 الله اکبر..
وقت نماز شد و نماز جماعت مثل همیشه برپا شد
دیرتر رسیدم به نماز
صف جماعت رو که از پشت سر میدیدم انگار صف دشداشه پوشان بود 😅😅
بهشون میومد دشداشه 😍😍
طرح خوبیه یه سال همه با هم دشداشه بپوشیم 😍😍
حتماً استقبال گرم تری هم تو راه از کاروانمون میشه 😁✅🌺
آرزو بر جوانان عیب نیست..🚶♂
آقا مرتضی هم دقایقی بچه ها رو مشغول بازی کرده بود 😘
📌یکی از چیزایی که تو این چند روز بخاطر آب و هوای خاص عراق در کمین همه بود، #گرمازدگی بود
بعضی بچه ها از جمله گل پسر آقای کریمنژاد آقا #محمدمبین کمی گرما زده شدن..
قاعدتاً بچه ها توانشون کمتره خب..
آقای کریمنژاد رو دیدم در حالی که داشت میرفت یه نوشابه تگری برای محمدمبین بگیره تا کمی خونَک بشه 🥤
✅این مرحله پیشگیری از گرمازدگی بود..
اما خب باز گرمازدگی شتری بود که در خونه همه میخوابید☺️
مدت کوتاهی داخل موکبی صبر کردیم و پذیرایی شیکی کردن😉😋
#سفرنامهاربعین۲
▪️@beytonabi_ir