eitaa logo
هیئت بیت‌النبی (ص)
1.7هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
984 ویدیو
19 فایل
🏴حسینیه بیت النبی (ص) 🚩محفل بسیجیان و رهروان شهدا 🔸قرار هفتگی یکشنبه شب ها 🕗 ساعت ۲۰:۰۰ 🔻ارتباط با ادمین @beytonabi_admin 🔻خادم هیئت @beytonabi_khadem 📱@beytonabi_ir ▫️شماره کارت هیئت: 💳 ۵۰۴۱-۷۲۱۱-۱۱۶۴-۱۸۲۶ 📍قم،خ جوادالائمه،خ طباطبائی، ک۳
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸پیر و جوان و کودک و بزرگ خود را آماده کرده بودند برای ‌شروع سفری آسمانی...
🔻میزبانان منتظر بودند ظاهرا می خواستند گاوی را جلوی پای زائران قربانی کنند که به خاطر به هم ریختن زمان آماده نبود... 🔸اینجا را ظاهرا سال قبل هم زائرانمان تجربه کرده بودند...
💢دوبرابر جمعیت اتاق دور هم بودیم، بدون هیچ فاصله گذاری اجتماعی تا این که تقسیم مکانمان صورت گرفت! ▫️بعضی بالا، بعضی اتاق های بغل، بعضی یک خانه دیگر...
📌تعدادی از بزرگتر ها به همراه حاج آقای نصاری به اتاق کناری ما رفته و جایشان خیلی خوب بو‌‌د... والبته بزرگتر ها یک پوئن مثبت دیگر داشتند و آن حضور حاج آقای نصاری بود، چون ایشان عربی بلد بودند و با صاحبخانه ارتباط برقرار میکردند... ▫️شواهد از تلاش خادمین اینجا برای فراهم کردن صبحانه برای جمع ٧٠ نفری ما داشت! آری! و آیا ما در ایران حاضریم به این نحو و با این کمیت و کیفیت از محبین اهل‌بیت علیهم السلام پذیرایی کنیم؟! 🔸معجزه‌ی تصرف قلوب همه خادمین حضرت در اربعین کاملا مشهود است و اینان به معنای واقعی خود را در محضر امام و خدمت به میهمانان ایشان می دانند!
🍳صبحانه رسید و سفره پهن شد... برکت حسینی نیمرو، پنیر، مربا و نان + شای شیرین و پرشکر عراقی
🔻هنوز که اول کار است شرمنده می‌شویم! این همه زحمت را چگونه قدردان شویم و ندایی در جانت انگار شکل می‌گیرد و آرامت می‌کند تا راحت باشی! ▪️آری، اینجا تصرف قلوب را توسط امام راحت میتوانی حس کنی!
🔸بعد از صرف صبحانه با توجه به خستگی راه اکثرا تا ظهر استراحت کردند، برخی لباس هایشان را تعویض یا شستشو می کردند... امیرمهدی مسئول سرگرم کردن کودکان نیز مشغول کار خودش بود...
📸کم کم یخ میزبانان و خادمین در حال باز شدن بود و خب یکی از بهترین و خوشایند ترین راه ارتباطی عکس گرفتن با خدام عراقی بود... به قول یکی از بچه ها قرار به ۲ یا ۳ تا عکس بود، ولی مگه دیگه ما رو ول میکردند حدودا ۴۰، ۵۰ تاعکس انداختیم (مبالغه) و جالب این بود که در تمامی عکس ها همه به یک زاویه نا معلوم نگاه میکردند 😅
💠الحمدالله همه چیز خوب بود و فقط یک مشکل بود و آن هم مسافت ما تا حرم موسی بن جعفرعلیه‌السلام بود و به خاطر بحث امنیت نیز صلاح به رفتن فردی نبود. ▪️لذا برای نماز آماده شدیم ، و چون خانه برای ۵٠نفر خیلی کوچک بود مجبور بودیم که در چند نوبت مثل مسجد امام حسن عسکری نماز بخوانیم!
🍲بلافاصله بعد از نماز سفره ناهار پهن شد! زمزمه‌هایی شنیده می‌شد که بله دیگه اومدیم زیارت یا هتل!؟ ▫️نان رویش را برداشتیم و دیدم که مرغ با دیسهای مسی یا طلایی رنگ بزرگ پر برنج که طعم شیرینی هم داشت و گوشت مرغ که به قول ما قاطی بود، معلوم بود بعضی ذائقه ها قبول نکردند و سریع پس کشیدند اما بالاخره باید با این برکت و ذائقه چند روزی را طی کنند و خیلی ها هم مشغول خوردن... 💠متاهل هایی هم که فرزند داشتند گاها در رفت و آمد بین دو خانه خانم ها و آقایان بودند و مشغول رفع و رجوع فرزندانشان و شما بخوانید پادشاهان کاروان!
💢اقای متقی که قبل از سفر حادثه ای برای پایش اتفاق افتاده بود رو به امدادگر گروه گفت: دکتر!!! پام درد میکنه، میشه یه مسکن به من بدی ؟؟ ▫️طاقتی هم که خود باورش نمیشد کسی به او اعتماد کرده و دکتر گفته و چشمانش از ذوق تعجب در حال شوق بود سریع کوله اش را آورد تا دوایی را برای درمان پیدا کند... 🔸وقتی پای کار حسین علیه السلام وسط باشد، پای لنگ هم جان می‌گیرد...
💠آرام آرام آماده شدیم تا به پابوسی امامان کاظمین برویم ، با ون و مینی بوس عازم شدیم، به خیابان حرم رسیدیم و به یاد خاطره های دو سال پیش و منزلی که در آن اسکان داشتیم افتادیم... ▪️باورت می‌شود؟! چقدر عمر زود می‌گذرد و آیا سال بعد هم میتوانم بیایم؟! ▪️بعد از کلی قرارگذاشتن وارد حرم شدیم و زیارت امامان معصوم علیهم‌السلام. 🔻 قرار داشتیم که در حیاط حرم روضه بخوانیم، ولی نشد! چون بسیار شلوغ بود، سرو صدای بقیه نمی گذاشت، رفتیم و بیرون حرم جایی که کفش هایمان را تحویل اقای محمودی داده بودیم نشستیم و سفره روضه همان جا پشت در وردوی حرم پهن شد!
💠و در آخر روز دوم مثل سال‌های قبل عکس یادگاری را در کاظمین ثبت کردیم! ▪️پایان روز دوم سفر...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🎙 روایت سفر اربعین ▪️روز دوم 🔸کاروان‌اصحاب خراسانی هیئت بیت النبی(ص) 🚩"هیأت‌بیت‌النبی‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم"🚩 🔸 ___ ▪️ @beytonabi_ir
اربعین1441قمری روایت روز سوم بعد از زیارت دیشب که حال و هوای حرم امام رضا علیه السلام و دختر موسی بن جعفر علیه السلام را در دلمان زنده کرد با زاجراتی که جزء اصول دین اربعین می باشد به محل اسکان آمدیم.( اتوبوس برای جمع ما و منطقه ای که اسکان داشتیم پیدا نمی شد و از طرفی منطقه بغداد در آن ساعات شب به سمت نا امنی می رفت و ما هم که خانواده ها همراهمان بودند نگرانی داشتیم و در آن لحظات که عده ای جوان عرب غریب که سر و وضع درستی هم نداشتند و نزدیک ما بودند کمی رعب در دل ما انداخته بودند به یاد حضرت زینب سلام الله علیها و کاروان آن بانو افتادم که چه کشیده حبیبه خدا در حفظ ناموس اهلبیت علیهم السلام و امانت داری اش. به هر طریقی بود اتوبوسی پیدا شد و راهی محل اسکان شدیم ▫️
💠صاحبخانه سفارش روضه کرده بود و کاروان هم رسم داشت در هنگام رفتن، حتما روضه ای را در آنجا بخواند، سفره روضه پهن شد ... همه اشک می ریختند و میزبانان نیز کوچک و بزرگشان آمده بودند و با این که شاید فقط قسمت هایی از روضه را که روضه خوان به عربی میخواند میفهمیدند اشک می ریختند و سینه میزدند! ▪️(جا مناسب نبود تا خواهران هم بیایند پای روضه، لذا روضه خوان کاروان را بردند و روضه‌ای را هم برای آنها خواند...)
🔸صبح که از خواب بلند شدیم بعد از صرف صبحانه بچه های فرهنگی پرچم و پیکسل و تسبیح را به همه اعضا کاروان دادند، انگار زمان عملیات فرا رسیده بود و رزمنده ها مجهز می شدند برای رزم! ▫️منتها ظاهر امر نشان می داد که زمزمه هایی بین مسئولین کاروان و میزبانان بود در خصوص ماندن و رفتن و در کش و قوسی بودند!!!
🔻شاید خیلی ها نمیفهمند این کار ما را ؟! چرا که وقتی یک بچه هیئتی را می بینید کوچک، بزرگ، مجرد، متاهل یک نشانه ای را در زندگی اش از وابستگی اش به کربلا می بینید، ما حتی شعار روی و پشت لباس هایمان هم رنگ اربابمان را می دهد، مگر نه این است که لباس نشانی از شخصیت آدمی است؟! ▫️ همه امید این کاروان و شعار این کاروان این است که "و نصرتی لکم معده..." و آمده اند بگویند که آماده یاری امامی هستند که منتقم خون شهیدان کربلاست... ▫️ما منتظریم در روز رجعت صدای حجت خدا را که خود را با حضرت حسین علیه السلام معرفی میکند بشونیم و با سر به سمت حضرتش برویم... ▫️این الطالب بدم المقتول بکربلا...
🔸بچه های کاروان هم بی نصیب نبودندو در آغوش پدرانشان از روضه فیض می بردند.. 🔸آری، خیلی ها کودکانشان را یا لب ساحل بزرگ میکنند یا در کنار حیوانات وحشی! اما ما کودکانمان را از کودکی پای سفره اهلبیت علیهم‌السلام بزرگ میکنیم و میگوییم : بچه هامان اگر بزرگ شدند همه قربان بچه های علی ...
🔸روضه که تمام شد به رسم ادب وقت دادن هدیه ای بود که از ایران برای میزبانانمان آورده بودیم، سعی کرده بودیم چیزی را بیاوریم که مورد علاقه آن هاست و بهتراز این نیافتیم: قطعه فرشی از آستان ملک پاسبان حضرت عشق علی بن موسی الرضا علیه السلام...
🔸و همچنین عطری از حرم حضرتش و نبات و نمک متبرک حضرتی + ▪️سوغات شهر حضرت معصومه سلام الله علیها که در بسته بندی وزینی تقدیم میزبانان شد...
💠در آخر نیز به رسم ادب دسته جمعی شروع به تشکر کردیم با زبان میزبانان و چقدر لذت میبردند و اشک میریختند و نگاهم به نگاه زواری بود که اشک شوق میریختند از این همه مهمان نوازی : ▪️أنتمُ الشُّرفاءْ ...أنتمُ الكُرماءْ شما انسان های شریفی هستید... شما انسان های سخاوتمند هستید ▪️خِدمَةً للحُسينْ ... تَبذُلُونَ العَطاءْ برای خدمت به امام حسین (ع) هر چه دارید را میبخشید ▪️يا حسين يا حسينْ ...يا ضِيا كُلِّ عينْ یا حسین یا حسین ... ای نور هر دیده *** ▪️زادَكُمْ ربُّنا ... نِعمةً و هَناءْ پروردگار بر نعمت هایتان بیفزاید ▪️شاكِرونَ لكمْ ...كُلَّ هذا السَّخاءْ از شما به خاطر این همه سخاوت سپاسگزاریم ▪️يا حسين يا حسين ...يا ضِيا كُلِّ عينْ یا حسین یا حسین ... ای نور هر دیده
🔻موقع نماز شد و دوباره آماده شدیم برای تمرین ولایتمداری پشت سر امام حاضر!
▫️همه منتظر بودیم برای حرکت! 🔸بچه ها چه ذوقی داشتند، خوش به حال اینان که از این سن کربلایی شدند، آن هم از جنس اربعینی اش! شاید گاهی به ظاهر ما را اذیت میکردند، نه، درست این بود که ما نمیفهمیدیمشان! ▪️آنها لذتی میبردند که خیلی از بزرگ ها در حسرتش بودند و چقدر با هم خوب بودند!!!! ▪️بالاخره زور میزبانان چربید و اجازه حرکت ندادند! قرار بود حرکتمان شروع شود ولی آنها گفتند که یکی از این بزرگوارانی که جزء میزبانان بوده گفته که باید ناهار را در منزل آنها برویم! ▪️بعضی از زائران غر میزدند، ولی کاری نمیشد کرد و تصمیم گرفته شده بود! رفتیم به کوچه کناری محل اسکان خانه خادم دیگری! چقدر زحمت کشیده بودند و سنگ تمام گذاشته بودند! دیس های ماهی و ... خدا به مالشان برکت دهد...
🔸بالاخره موقع حرکت شد... ▫️ون و مینی بوس هایی هماهنگ شده بود... ساعت دم غروب بود و لحظات نماز مغرب به هر حال سوار شدیم ... و وسایل را بار زدیم... و از میزبان دل میکندیم... همه هزینه های این روزها را آنها دادند، برای هفتاد نفر!