eitaa logo
هیئت بیت‌ النبی (ص) | قم المقدسه
1.7هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
23 فایل
🏴حسینیه بیت النبی (ص) 🚩محفل بسیجیان و رهروان شهدا 🔸قرار هفتگی یکشنبه شب ها 🕗 ساعت ۲۰:۰۰ 🔻ارتباط با ادمین @beytonabi_admin 🔻خادم هیئت @beytonabi_khadem 📱@beytonabi_ir ▫️شماره کارت هیئت: 💳 ۵۰۴۱-۷۲۱۱-۱۱۶۴-۱۸۲۶ 📍قم،خ جوادالائمه،خ طباطبائی، ک۳
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸روایت روز ششم_۲ از آب که رد شدیم،افتادیم دوباره تو مسیر مشّایة! بعضیا تو‌ راه اهل ذکر بودن بعضی اهل گریه بعضی هم بی اختیار از صدای نوحه هایی که فضای پیاده روی رو بهشتی کرده بود قدم به قدم سینه‌زنان حرکت کردن🚩❤️ بعضی هم مراقب بودن خوراکی های داخل موکب ها نمونه خراب بشه 😁 رسیدیم به موکبی که یه جورایی ایستگاه صلواتی بود! جا خواب نداشت بعضی مواکب اینطورن🚩🚩🚩 موکب قادَةُ النصر.. اسمش همین بود ✅ شیک و تمیز، دور تا دور عکس شهدای عراق بود و گل سر سبد این قاب عکس ها ۴تا عکس خاص بود..😇 حضرت آقا❤️ آیت الله سیستانی❤️ شهید ابومهدی و شهید سلیمانی❤️ حداقل یک ساعتی اونجا توقف داشتیم منتظر رفقا و استراحت روی صندلی های راحتش😍 دکتر طاقتی متخصص مردان با ایمان😅 طمع کرد مداحی ایرانی بزاره از باندهای این موکب پخش بشه😍 خب اونقدر موندیم تو اون موکب باورمون شده بود صابخونه شدیم 😎 میخواست مداحی عربی سیدرضا نریمانی رو بزاره اما مسئول صوت موکب دست رد به سینش زد🤔 چرا⁉️ کار کار گروه عصای موسی بود که دکتر به مراد دلش نرسید 💪😁 چرا که باید مداحی از بیت النبی میزاشت نه کسی دیگه 🤫 ما خودکفاییم😎 از همین تریبون هم باز به دکتر طاقتی هشدار می‌دیم اونجا که فکرشم نمی‌کنی بالا سرت حاضر میشیم🧐😎 آره دقیقاً همونجا که بهش فکر داری می‌کنی آقای دککککترررر😅 ⚠ راستی وزن علمی دکتر یه چارپایه رو به فنا داد😅+تصویر 💎چند لحظه بعد آقای عربی تعدادی به من داد تا بین دوستان پخش کنم🚩 جمله ای درباره‌ی حضرت صدیقه طاهره_س و زائر کربلا کنارش نوشته بود.. عجب زاد و توشه ای❤️🚩 ۲ ▪️@beytonabi_ir
🔸روایت روز ششم_۳ همسفران مجازی اصحاب خراسانی ۸! یکی از مسائل طبیعی تو اون شرایط عراق،گرمازدگی بود که قبلاً براتون یه چیزایی گفتم😊 حتی بدن های قوی مثل استاد عسگری هم فیتیله پیچ شدن و با یه بارنداز، کمر به خاک مالیدن و ضربه فنی شدن ☺️ ببخشید از تأثیر این چند وقته که مسابقات کشتی بود که مثال ها از کشتی اومد به زبونم 😄 پسر ارشد حاج آقا محمودی آقا علی اکبر هم از این قاعده مستثنا نبود😊 علی رغم رعایت‌هایی که داشت اما خب کمی مریض احوال شد بنده خدا🤧😷🤒 بعضی بچه ها با مراجعه به پزشک معتمد کاروان حالشون خوب میشد اما علی اکبر آقای عزیز از اوناش نبود 😄 اعتماد نکرد و رفت پیش دکتر راستکی و اونم نه گذاشت و نه برداشت، تزریقات دارتی رو نشونه گرفت 😆 ولی الحمدلله حالش بهتر شد 😉 کمی اما با ما تو پیاده روی فاصله داشت و عقب افتاد.. در راهیم.. ۲ ▪️@beytonabi_ir
🔸روایت روز ششم_۴ طبق معمول من کمی عقب تر بودم از علمدار.. با آقا سیدمحمدحسن تو راه گرم صحبت بودیم👥 صحبت گرم ما غالباً درباره تیم منبر و محتوایش بود 😉 برنامه‌ریزی‌هایی تو راه کردیم برای این موضوع📝/ خلاصه آشی پختیم براتون تو حیطه خادمی خودمون که حالا ان شالله زنده باشیم و باشید نتایجش رو خواهید دید 👀 پیش نیاز اجرای چشم انداز رو هم استشاره با استاد که صفر تا صد آشنا با مجموعه و امین ما هستن،تعیین کردیم..😇😍 گرم صحبت بودیم چشممان به جمال زیبای بیرق و علم کاروان افتاد 😍😍 خستگی از تنمون رفت.. کنار موکبی که کاروان برای استراحت انتخاب کرده بود ایستگاه صلواتی ای بود که ظاهراً آب میوه میداد اما داخلش پر از میوه بود 😋😋و ما طمع به اون میوه ها داشتیم 😋😋 اما فعلا قصد توزیع نداشتن 😭😭 رفتیم داخل موکب!فرمانده کمی مریض احوال بود🤕 اما با پرهیزهایی که داشت و دعاهایی که پشت سرش بود الحمدلله زودتر سرپا شد😍 اطراف موکب غذا میدادن، سینی بزرگ غذا تو دستای آقا مصطفی خودنمایی می‌کرد😁 مصطفی داداش کوچکتر آقای قشلاقی.. همینجا حسین آقا زارعی پسر حاج محمد،مریض شد🤮🤧😷 بچه تا بزرگ این موکب دارا با مرام بودن از بس که پسر کوچک موکبدار اومد به حسین سر زد و هر چی لازم داشت آورد.. حالش بهتر شد شکر خدا و چه دیدنی بود که نوجووون ده دوازده ساله تا حالش بهتر شد رفت نمازشو خوند و نزاشت بمونه 🚩❤️ همه نوجوونای ما خوبن الحمدلله..🤲 قبل اذان کمی خوابیدم تو موکب😴 یه دفعه بیدار شدم دیدم وسط نماز جماعت قرارگرفتم 😂😂 انگار نماز میته☺️ بلندبگو دور از جون😉 ۲ ▪️@beytonabi_ir
🔸روایت روز ششم_۵ نهضت طلای کثیف شعبه عراق 😂😂 عجب پولی رو زمین ریخته تاحالا فکر میکردم عراقی ها عقلشونو چرا به کار نمیندازن از این همه ضایعات تو مسیر پول در بیارن💰💰💰💰💰 ⚠️اما با تحقیقی که آقای زارعی کرده بود انگار ترکیه قرار داد بسته این ضایعاتو ببره مثلاً بغداد با دستگاه پرس کنه و ببره کشورش استفاده کنه بازم بد نیست خوبه اینم فکریه البته اگه مزایده بزارن بین ترکیه و بیت النبی_ص حتماً بی شک بازم ترکیه برنده میشه ☺️☺️ چیه انتظار داشتید بگم ما برنده میشیم 😉 نه بابا مافیا داره مافیا... اما دم تیم طلای کثیف هیأت گررررم انصافاً کار سختیه خیلی.. حتما همکاری کنید عزیزان در کانال تبلیغ مویرگی و زیر پوستی کنیم بین خانواده ها ✅✅✅ دغدغه داشته باشیم💯💯💯 از کاه کوه ساختن یعنی همین.. از چارتا وسایل ضایعاتی تو خونه ماهانه کوهی از ثواب و خدمت به دستگاه اهل بیت علیهم السلام کاسبی کنیم کاسبی معنوی..🌺 ذره ذره کمه اما جمع که بشه چی میشه.. خدا قوت به پای کاران.. اگه می‌خواییم خدمت بی زحمت کنیم به هیأت بسم الله، همین دور ریزها رو تحویل بدیم هر ماه و هفته و.. اینم راهای ارتباطی‌⬇️ 09191501834 @admin_talaye_kasif 09386817877 @alireza_ansari بریم تو مسیر..🚶‍♂🚩🚶‍♂🚩🚶‍♂ ۲ ▪️@beytonabi_ir
🔸روایت روز ششم_۶ داخل اون موکب از تشنگی زیاد، خییییلی نوشابه نیاز بودیم 😉 ناگهان صاحب موکب نوشابه پخش کرد 😁 ما ایرونیا اینطور مواقع چی میگیم⁉️ ⬅️کاش از خدا یه چیز دیگه خواسته بودم 🤔 نابغه ایم والا 😂😂 بگو خدارو شکر و بده بالا نوشابه رو 🥤🥤🥤🥤 تموم شُُُُد ⁉️ خیلی تاثیر گذار بود 😅😅 (رجوع کنید به سکانسی از فیلمی 😜) عمو صمدم مثل ما چشم انتظار نوشابه از آسمون بود تا دید دارن نوشابه پخش می‌کنن با صدای رسا از سُوِیدای دل صدا زد « آییییی قادای آلیم گَتی بورا ‌نوشابه‌نی😝😝» کاش صداش ضبط میکردم😂😂😂 عالی بود عالی..😍😍 خب از اون موکب بین راهی حرکت کردیم و نماز مغرب رو هم خوندیم بین راه.. بخشی از مسیر رو با حسین آقا جعفری همکلام بودم و گپ و گفتی داشتیم با هم👥 نسیمی جان فزا می‌آید بوی کرب و بلا می‌آید.. محافظة کربلا المقدسة ترحب بکم❤️ این یعنی داری نزدیک میشی به بهشت‌ حسینی.. بقول حاج محمد زارعی کل این مسیر سرزمین بهشتیه و کرب و بلا خود بهشت ❤️🌺😭🚶‍♂🚩 تقریباً به حوزه استحفاظیه‌ی کربلا رسیده بودیم ❤️ الهی که قلب و دل ما همیشه فقط حوزه استحفاظیه‌ی ارباب باشه 🤲 تفتیش شدیم و عبور کردیم.. خدا قوت به حافظان امنیت اماکن مقدسه و مشاهده مشرفه اهل بیت علیهم السلام 🌺🌺🌺🌺 ۲ ▪️@beytonabi_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸روایت روز ششم_۷ شب شده بود،حالا ما چند دقیقه ای جلوتر از فرمانده بودیم یه آقای زائر ایرانی اومد پیشم که دور سرشم شبیه عرب ها چفیه بسته بود سلام و احوالپرسی کردیم و گپی زدیم😊 گفت جا برای استراحت داریم ما این نزدیکیا، مَبیت موجود😴 گفتم ما زیادیم بابا چل پنجا نفر☺️ رفت یه صحبتی کرد با دوستش و اومد گفت مشکلی نیست ظاهراً خونه ی دوست عراقیش بود و ایشون براش زائر هماهنگ میکرد ببرن برای استراحت و پذیرایی 😊 اما گفتم آقاجان من فقط قیافم شبیه مسئولاست اما کاره ای نیستم 😉 ما مسئول داریم چند لحظه صبر کنی میرسن با رفقا 🚶‍♂🚩🚶‍♂🚩🚶‍♂🚩🚶‍♂🚩 آقا میثم رسید و اون آقا رو حواله دادم به ایشون✅ صحبت سر تعداد بالای ما و دغدغه دوستانی بود که هنوز بهمون نرسیده بودن تو راه بودن خود صابخونه اومد و از آقا میثم خواست که بریم مهمونشون بشیم خیلی مهمون نواز و باحال 😍😍 جوانی بود فارسی بلد و خوش رو🌺🌺😍 پیکسل عکس حاج قاسم و ابومهدی رو سینه‌ش، نظرمو به خودش جلب کرد👍😍 خب قرار شد صبر کنیم برسن همه بریم خونه بنده خدا.. گره‌های روی بیرق و علم کاروان سوالی برام ایجاد کرد که داستان چیه ⁉️ با دیدن صحنه ‌ای جوابمو گرفتم😄 دکتر طاقتی و ذکر«رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا» حین گره زدن بیرق😄 سیدمحمد حسن هم در حال همین کار و حاجتی پوششی بنام موفقیت در درس و تحصیل 😅😅 مثلاً دیگه 😜 حاجت پوششی مثل کاندیدای پوششی 😁 ❌عکسا همه شکار بنده بوده😎 نه ژست آتلیه ای،خیالتون راحت🙃 ۲ ▪️@beytonabi_ir
🔸روایت روز ششم_۸ دو تا ماشین رسید و راهی اون روستا شدیم! این واسه شب قبل رسیدن به کربلاست🚩 چند دقیقه ای تو راه بودیم و وقتی رسیدیم دیدیم ‌سه چهار تا زائر ایرانی دیگه هم اونجان.. کمی لَم دادیم و بقول عرب ها استریح استریح😉 شام آوردن و زدیم بر بدن😋😋 🍔🍗🍖🍛🥃 برنامه این بود که قبل اذان صبح از اون خونه بزنیم بیرون یعنی مارو برسونن مشایه و نماز صبحو تو ادامه راه بخونیم 💢اما جلوجلو بگم که عملاً با دیر خوابیدن ما و از طرفی لباسای خیس یا کامل خشک نشده، مجبور شدیم دیرتر و بعد صبونه حرکت کردیم.. 📌 🛒 میزبان همه‌ی لباسای کثیفو جمع کرد بُرد که بریزن ماشین بشوره صبح بیاره.. 👕👖🧢🧦🛁 💢 یاد این دعا افتادم که↘️ 🤲 ۲ ▪️@beytonabi_ir
🔸روایت روز ششم_۹ نمی‌دونم مهمون ناخونده ما بودیم یا اینا 👀 بزرگم بودن! دو تا هم بودن..کپی هم😱 اما از دید دوربین من در امان نبودن👀📸📱 نمی‌دونم ما فقط اونا رو جونِوَر صدا می‌زنیم یا اون دو تا هم یه همچین تصوری نسبت به ما داشتن😅 دلم میسوخت برای آقای قشلاقیِ‌پدر که میخواست تو‌ حیاط بخوابه😃 اون دو تا رو تو عکس دیدید⁉️ زوم کن روش معلومه😁 یکی کنار مهتابی یکی اونورتر⬅️🦎🦎➡️ ببخشید از انتشار تصاویر خشن😂😂 ۲ ▪️@beytonabi_ir
🔸روایت روز ششم_۱۰ همه جا بجا شدن و همچون روز قیامت که هر کی به فکر خودشه،ریلکس خوابیده بودن رفقا سر جاهاشون😂😂 چه خنده تلخی😊 یکی از بزرگترا که پدر یکی از بچه ها بود و حق پدری گردن کوچکترا داشت اومد تو حیاط بخوابه😴 دو تا روایت هست در علت اینکه ایشون داخل نخوابید یکی اینکه خودش خواست تو‌ هوای آزاد بخوابه یکی هم اینکه داخل برا یه بزرگتر جا نشد🤦‍♂ دست به دعا برمی‌داریم که روایت اولی درست باشه ✅😉☺️ بزارید کمی هم توجیه کنم آبروداری بشه😉 خب سفره سختی داره، همه باید خودشون دنبال کار خودشون باشن،بچه ها هم خب خسته بودن☺️ توجیه شد یا ادامه بدم ⁉️😬😌 بگذریم.. هیأتم داشتیم راستی امشب میزبانها هم اومدن استفاده کردن.. همه خواب بودن و من در حال شست و شوی پارچه‌های عمامه 🛁👳‍♂ شیخ مرتضی دمششش گررررم تا پاسی از شب بیدار موند کارو تموم کرد و عمامه ها ردیف شدن 😍😍🌺 وقت خواب ما هم رسید.. چون زرنگ نبودم اونشب جای مستقل برا خواب نداشتم 🤷‍♂☺️ اما اندازه یه جا پیدا کردم و کنار رفقا خوابیدم تا نماز صبح..🕋 🤲😉🚩 ۲ ▪️@beytonabi_ir