eitaa logo
༺•ııl شھیـــــددیالمھ lıı•༻
261 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
404 ویدیو
60 فایل
گروه فرهنگی-سیاسی پادزهر تقدیم میکند: آموزش رفع شبهات مهدویت آموزش روش صحیح برخورد با مسائل سیاسی روز بصیرت افزایی عملیاتهایی که انجام میدیم باهدف روشنگری در کلیه رسانه ها تبادل فقط با کانالهای ارزشی سوال: @ghods313
مشاهده در ایتا
دانلود
💖مقام معظم رهبری . الگوی فراموش نشدنی حکومت امامت یعنی همان اوج معنای مطلوب اداره جامعه در مقابل انواع و اقسام مدیریت های جامعه که از ضعف ها و شهوات و نخوت و فزون طلبی انسانی سرچشمه می گیرد. . اسلام شیوه و نسخه امامت را به بشریت ارائه می کند ؛یعنی اینکه یک انسان میخواهد که، هم دلش از فیض الهی سرشار و لبریز باشد ، هم معارف دین را بشناسد و بفهمد،هم دارای قدرت عملکرد باشد،هم جان و خواست و زندگی شخصی برایش حائز اهمیت نباشد اما جان و زندگی و سعادت انسان ها برای او همه چیز باشد،که امیرالمومنین ع در کمتر از ۵ سال حکومت این را در عمل نشان داد .
✨مقام معظم رهبری : آن کسانى که سعى کردند اسلام را از مسائل اجتماعى و از مسائل سیاسى برکنار بدارند و آن را منحصر کنند به مسائل شخصى و مسائل خصوصى زندگى افراد و در واقع نگاه سکولار به اسلام داشته باشند جوابشان مسئله‌ى غدیر است... ۱۳۹۳/۰۷/۲۱ .
غیرت کوچه تنگ و تاریک بود. روایت نمیکنم. نه قصدم روایت نیست که روایت در داستان خوش نمکیِ آن را میگیرد. کافی بود نگاه کنی که این تنگی و تاریکی را خودت ببینی. بی آنکه به پشت سر نگاه کنم به جلو میرفتم. میدویدم. اما تا صدایم میزد برمیگشتم. دست به دیوار، همان دیوارِ تنگ، داشت می آمد. همپای من نبود. و دل من پرتپش و نگران روبرو. نه نه روایت نیست. اگر تو هم میدانستی روبرو چه آشوبی بود، نگران میشدی. نمیدانی، پس بخوان... . باز دویدم. باز صدایم کرد. باز برگشتم. دستش را به شانه ام گرفت: مادر، نفس ندارم تند نرو عزیزکم. گفتم: مادرجان، بابا را برده اند، زودتر بروم نجاتش بدهم. از آهش و از لمسِ دستش روی پهلو، دلم گرفت. دیگر پا تند نکردم. دیگر جلو نزدم. پس دیگر به عقب نگاه نکردم. صدای پایش در صدای پا کشیدنهای مادر گم شده بود، که نفهمیدم، ندیدم. و رسید. و دستش را بالا برد. و دستم را بالا بردم از غیرت. روایت نمیکنم.... غیرت که روایت نیست. غیرت، دردِ من است. کافی بود ببینی کنار مادر روی زمین شکستم تا بفهمی غیرتم بود که دستم را بالا بیاورم اما نه قد اجازه بدهد نه زور.... و مادر از سیلیِ دست و دیوار، روی زمین بشکند. دیوار تنگ یعنی همین. روایت نبود.... بلکه کوچه ها تنگ بود. صلی الله علیک یا ابامحمد ایها المجتبی یابن