eitaa logo
🌷بی بی رقیه سلام الله علیها 🌷 🌺 هیئت حضرت بی بی رقیه س🌺
123 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
120 فایل
ارتباط با ادمین https://eitaa.com/Najar110
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سربازکوچک
Audio_260992.mp3
5.41M
های خاله نبات 📚عنوان: سخن شناسی 🎤گوینده: خانم ملیحه نظری 🍄🍃🍄🍃🍄🍃 نازنینای من😍 🌟🌺 امشب همراه خاله نبات باشید تا داستان کوتاه جذاب و شنیدنی💕💛 که از📚سری کتاب های قصه های خوب برای بچه های خوب💫💖 از کتاب قصه های ائمه معصومین علیهم السلام هست رو با هم بشنویم😉😊 فرشته جونا ما رو دنبال کنید🌺🌟 📚ما را به دوستان و عزیزانتان معرفی کنید👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💜۴ نشانه ای که ممکن است زنگ خطر کمبود محبت برای کودک باشد: 💜یکی از نشانه‌های چنین کودکانی پرحرفی است! مخصوصاً این کودکان دوست دارند با بزرگتر ها وارد بحث شوند و جلب توجه کنند و در صحبت های بزرگترها دخالت بی جا می کنند. 💜این کودکان وقتی نقاشی می کشند در نقاشی هایشان برای خودشان دهان نمی کشند چون به این نتیجه رسیده اند که حرف هایشان شنیده نمیشود. 💜دائماً با خواهر برادرش گلاویز است؛ چون به این باور رسیده که شما آنها را بیشتر دوست دارید و به خاطر همین به او توجه نمی کنید. 💜 دائم به شما میچسبد و هرجا میروید توی دست و پای شماست چون فکر میکند اگر در دیدتان نباشد شما او را از یاد میبرید. 💜راه حل چیست ؟! سعی کنید با او در مسائل مختلف مشورت کنید و نظرش را بپرسید، شبها قبل از خواب بغلش کنید و ببوسیدش چون اضطراب نادیده گرفته شدن شبها بیشتر به سراغش می‌آید، در جمع از خاطرات و بامزه گی های دوران بچگیش صحبت کنید و از او تعریف کنید... 💜فرزندان ما هدیه های الهی هستند پس از وجودشان لذت ببرید. 🍃🍎🍃🍎🍃
🌈 طوقی🕊 کبوتر همسفر اسرای کربلا ...تا اونجایی براتون گفتم که من به همراه خانواده پیامبر مهربان☀️ به سمت شهر شام راه افتادیم. اصلاً احساس خوبی نداشتم. چون می دیدم که به دست و گردن عمه زینب مهربان☀️ و بقیه خانواده پیامبر☀️ طناب و زنجیر بسته بودند. به آسمان نگاه کردم. انگار دلش خیلی گرفته بود. آسمان گفت: کاش بر زمین فرو میریختم و این روزها را نمی دیدم😔😭 آخه میدونید چیه دوستای من؛ آدم های ظالم👺 سرهای شهدای کربلا☀️ را روی نیزه گذاشته بودند و از جلوی چشم اسرا که در بین آنها رقیه سه ساله☀️ هم بود، حرکت دادند. خورشید🌞 هم تا مرا دید گفت: دلم خیلی گرفته😔 کاش من هم این روزها را نمی دیدم. دوستای خوبم راستش من هم دلم گرفته بود😔 گاهی پرواز می کردم گاهی می نشستم. با چشمان خودم می دیدم اگر هر کدام از خانم ها و کودکان☀️ گریه می کردند، سربازان ظالم👺 و ستمگر آن عزیزان را می زدند😭😔😭 رفتیم و رفتیم تا به شهری به نام قادسیه رسیدیم توی آسمان پرواز کردم تا ببینم آنجا چه خبر است🕊 دیدم آنجا پر از سرباز است. آنها سربازهای بدِ یزید ستمگر👺 بودند. تا چشم حضرت زینب مهربان☀️ به آنها افتاد، آهی کشیدند و فرمودند: ما دختران رسول خدا☀️ هستیم. ای مردم؛ شما با ظُلمی که به ما کردید، به رسول خدا☀️ بی احترامی کردید. شما خدا☀️ را ناراحت کردید. با خودم گفتم این مردم چطوری میتوانند جواب خدا و رسولش را بدهند😔🤔 بعد از مدتی سربازان ظالم👹 خانواده پیامبر مهربان☀️ را به شهری به نام دیر الأَعْوَر بردند و مدتی هم آنجا بودیم. همینطور شهر به شهر میرفتیم.. امام سجاد مهربانم☀️ را می دیدم که در طول راه با هیچ کسی هم صحبت نمی شدند. فقط با خانواده☀️ و عمه زینب مهربان☀️ دردودل می کردند و آنها را آرام می کردند. 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طوقی🕊 کبوتر همسفر اسرای کربلا ...🕊 به اینجا رسیدیم که همین‌طور شهرها را یکی پس از دیگری می‌رفتیم. به شهری رسیدیم که اسمش تَکریت بود. سربازان ظالم👺 مأموری را به سمت شهر فرستادند تا برود و از حاکم آن شهر، برای دام‌های آنها علوفه🌾 و غذا بگیرد. حاکم شهر دستور داد تا شهر را چراغانی💡 کنند. با تعداد زیادی از مأمورانش به استقبالِ سربازان ظالم👺 آمدند. مردم فکر می‌کردند که اسرایی که سربازان👹 با خودشان آورده اند، آدم‌های بدی هستند. برای همین خودشان را آماده کرده بودند تا جشن بگیرند. سربازان ظالم👹 گفته بودند که آنها خارجی هستند. یک مردی را دیدم که داد می زد. می گفت: ای مردم، این‌ها خارجی نیستند. اینها فرزندان پیامبر مهربان☀️ هستند. اینها خانواده ی امام علی(علیه السلام) هستند😔😭 من🕊 دیدم، وقتی مردم سخنان آن مرد را شنیدند، برای امام حسین(علیه‌السلام)☀️ و اسرای کربلا بر سر و صورت خود ‌زدند و عزاداری کردند...🏴 سپس همه با هم متحد شدند. می‌خواستند، در برابر افراد جنایتکار بایستند. آنها اجازه ندادند که لشکریان ابن‌زیاد ستمگر👺 به شهرشان وارد شوند. لشکریان ابن‌زیاد ستمگر👺 هم که دیدند مردم آنها را به شهرشان راه نمی‌دهند، مسیر خود را به شهر دیگری در پیش گرفتند... من در آسمان دلگیر پرواز می‌کردم. شتران هم که روی زمین بودند، غمی دیگر داشتند😔 آنها هم در غم از دست دادن امام حسین مهربان☀️ و اسیر شدن خانواده‌ی رسول خدا☀️ گریه می‌کردند. رفتیم تا به شهری به نام حله رسیدیم. آنجا صداهایی شنیدم. پرواز کردم و جلوتر رفتم🕊 دیدم فرشته‌ها✨ لباس سیاه به تن کرده‌اند و برای امام حسین مهربان☀️ عزاداری می‌کنند ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
براي تربیت و تنبیه، کودک را از خدا نترسانید: خدا این کارو دوست نداره خدا ناراحت شد خدا میبرتت جهنم مناسب سن کودک نیست و فقط موجب ترس و وحشت در کودک میشود. تصور کودک در مورد خدا را شما می‌سازید @bibiroghaaye
✨شوق دیدار _۴✨  خلاصه احمد به هر زحمتی بود به خدمت امام عسکری علیه السلام ✨رسید، تا امام✨ احمد را در آغوش گرفت، احمد بلند بلند شروع به گریه کرد😭 و گفت: آقای من! این چه زندانی است که شما در آن هستید؟ من که یار شما هستم باید با هزار نقشه خود را به شما برسانم؛ چقدر شما مظلوم هستید که در خانه 🏡خود زندانی شده اید و اجازه رفت و آمد را به شما نمی دهند. امام حسن عسکری✨ احمد را به صبر و بردباری سفارش نمود و بعد از احوال پرسی و پذیرایی🥗، از اوضاع و احوال شیعیان و مردم قم سراغ گرفتند. احمد نیز گزارش📝 کاملی از مردم قم به امام داده و بعد از آن، امانت هایی که مردم به او داده بودند را تحویل امام دادند؛ هم چنین پرسش های مردم را از امام پرسید و پاسخ 📜آنها را از امام دریافت کرد. اما پرسشی که احمد از امام عسکری علیه السلام ✨داشت این بود که: « امام پس از شما چه کسی است؟🤔» چون با این وضعی که دشمنان برای ایشان به وجود آورده بودند؛ هر لحظه ممکن بود که امام علیه السلام✨ را به شهادت برسانند، همان طور که امامان قبل از ایشان را در جوانی شهید کرده بودند😢 از طرف دیگر چون مردم قم می دانستند که احمد با امام عسکری علیه السلام ✨ارتباط دارد بعد از آن که به قم برگردد همین پرسش را از او خواهند کرد، به همین علت باید حتما این پرسش را از امام می پرسید، اما با خودش گفت: چطور از امام عسکری علیه السلام در حالی که زنده اند بپرسم امام بعد از شما کیست؟ .. 🍃🍎🍃🍎🍃 @bibiroghaaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨یک قول حسابی✨ من و مامان توی حرم امام رضا(علیه السلام)🕌 هستیم. چشمم به آبخوری 🚰می افتد. از مامان اجازه می گیرم و می روم یک لیوان آب برای خودم می ریزم: "چه آب خنکی! به به!" 😋آب می خورم و سلام بر حسین(علیه اسلام)✋ می دهم و لیوانم را توی سطل آب می اندازم، اما هنوز تشنه ام. یک لیوان دیگر برمی دارم و آن را پرپر می کنم. کمی از آب 💦می ریزد روی دستم . نصف لیوان آب را که می خورم، دیگر تشنه ام نیست. می خواهم لیوان را توی سطل زباله بیندازم . مامان لیوان را از دستم می گیرد و می گوید :" نباید لیوان را پر می کردی، اسراف است! "😕 تعجب می کنم😯 و می گویم :" این یک ذره ّهم اسراف می شود؟!" مامان می گوید: "بله! زیاد یا کم فرقی نمی کند. با همین یک ذره آب💧 چند تا پرنده🐦 سیراب می شوند، شاید هم یک گل کوچک!🌷" تازه این که تند تند لیوان ها را دور بریزی هم اسراف است. درست است که لیوان ها بازیافت می شوند، اما اگر از اول به اندازه مصرف کنیم، بهتر است."👌 مامان تویِ لیوان من برای خودش آب ریخت و شروع به خوردن کرد. من هم توی دلم به رضای مهربان قول دادم که دیگر چیزی را اسراف نکنم و همیشه به اندازه ای که می خواهم آب بریزم، نه کمتر و نه بیشتر.
🍀🏴🍀🏴🍀🏴🍀🏴 🌸 شعر عهد با امام زمان(عج )🌸 🌼 آی بچه های علوی ☘ آی پیروان مهدوی 🌼 باید ببندیم عهدی ☘ برای ظهور مهدی 🌼 خود را کنیم آماده ☘ با ایمان و اراده 🌼 با دستورات الهی ☘ دل ها میشه ولایی 🌼 دور بشیم از تنبلی ☘ با ورزش و تعالی 🌼 کنیم کسب معرفت ☘ نباشیم در جهالت 🌼 با صبر و با بصیرت ☘ دور نشیم از ولایت 🌼 باید همیشه هرجا ☘ باشیم به یاد مولا 🌼 دعای فرج بخوانیم ☘ در مسیر حق بمانیم 🌼 حالا همه یکصدا ☘ دعا کنیم بچه ها 🌼 بیا یوسف زهرا ☘ بیا دوای دردها...🤲💚 🍀🏴🍀🏴🍀🏴🍀🏴 💠مرکز کودک و نوجوان مسجد مقدس جمکران💠
🌸🏴🌸🏴🌸🏴🌸🏴 🦋مسابقه گلهای نرگس🦋 ✨شماره1️⃣1️⃣✨ 🌺حروفی که درخانه های تعیین شده هستند را پیدا کنید و سرجای خود بنویسید تا اسم اولین نفری که پس از ظهور امام زمان (عجل الله فرجه ) با ایشان بیعت می کند را به دست آورید. 😊گزینه درست را با وارد شدن به نشانی زیر👇انتخاب کنید تا در قرعه کشی مسابقه شرکت داده شوید. 📎نشانی سایت شرکت در مسابقه : https://formafzar.com/form/kgkwd 🌸🏴🌸🏴🌸🏴🌸🏴 🌼کانال گل نرگس🌼 💠مرکز کودک و نوجوان مسجد مقدس جمکران💠 https://eitaa.com/joinchat/3728081020C9403578433
معرفی کانال دوستان عزیز این کانال خیلی خوبه با کلی مسابقه 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
طوقی🕊 کبوتر همسفر اسرای کربلا ....🕊براتون گفتم، در اون شهر فرشته ها✨ رو دیدم که برای امام حسین(علیه السلام) ☀️ عزاداری می کردند. فقط من و اسرا آنها را می دیدیم. ما هم همراه آنها عزاداری کردیم🏴 بعد از مدتی کاروان را به سمت شهر دیگری حرکت دادند. 🕊من هم از بالای سرشان پرواز می‌کردم. رفتیم و رفتیم تا به شهری به نام لَبنا رسیدیم. لشکریان ابن‌زیاد ستمگر👺 می‌خواستند وارد این شهر شوند. اما مردم شهر که امام حسین(علیه‌السلام)☀️ را خیلی دوست داشتند، اجازه ندادند که قاتلان امامشان به شهر وارد شوند. آنها همه با هم بر پیامبر مهربان☀️ و امام علی‌(علیه‌السلام)☀️ صلوات فرستادند. همه یک‌صدا گفتند: ای یزید👺 ای ابن‌زیاد👹 و ای لشکریان ابن‌زیاد👿 لعنت خدا بر شما باد. لشکریان ستمگر و آدم های بد👺 تا این را شنیدند، حمله کردند و از خانه‌های مردم🏚 دزدی کردند و خانه‌های مردم را خراب کردند. اما مردم همچنان بر پیامبر خدا☀️ و امام علی(علیه‌السلام)☀️ صلوات می‌فرستادند. بعد از آن آدم‌های ستمگر که یکی از آنها شمر سیاه‌دل👺 بود، خانواده‌ی پیامبر مهربان☀️ را شهر به شهر ‌بردند و من هم همراه آنها حرکت می‌کردم. دلم برای رقیه سه ساله☀️ می سوخت. او نور دیده بابا حسینش☀️ بود. همیشه بابا حسین مهربانش☀️ او را روی دوشش می گذاشت و با او بازی می کرد. اما آدم های ظالم و ستمگر👺 به این دختر کوچک هم رحم نمی کردند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کارهایی که باعث میشه کودک به شما حس بدی داشته باشه 1- وقتی ناتوانی هاش رو به رخش میکشی ( کاهش اعتماد به نفس) 2-وقتی پشت سرش داری با کسی صحبت می کنی (کاهش اعتماد به شما) 3-وقتی تهدیدش می کنی و می ترسونیش (افزایش اضطراب) 4-وقتی در جمع تحقیرش می کنی (کاهش عزت نفس) 5-وقتی داری با یک کودک دیگه مقایسه اش می کنی ( کاهش خودباوری) 6-وقتی داری رازی که بین شما و خودش داره را به کسی می گی (کاهش اعتماد و امنیت به شما) 7-وقتی تنبیه بدنی می کنی (افزایش کینه و دشمنی) 🍃🍎🍃🍎🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طوقی کبوتر همسفر اسرای کربلا ....🕊 تا به حال همچنین سفر غمگینی نداشتم😔 دوستان خوبم، مردم بی وفا به خانواده پیامبر مهربان☀️ که حتی از پدر هم براشون بیشتر زحمت کشیده بود، رحم نکردند. خانواده ای که هر کسی مشکلی داشت، سراغ آنها می آمد. آنها برایش دعا🤲 می کردند و از خدا می خواستند که مشکلشان را حل کند. خدا هم مشکل آنها را حل می کرد. ما در این سفر شهرها را یکی پس از دیگری گذشتیم. به شهر پر بلای شام رسیدیم. اول ماه صفر بود. مردم بی وفا به پشت بام ها رفته بودند. می خواستند اسرایی☀️ که طناب و زنجیر بهشان بسته بودند را ببینند. یزید که لعنت خدا بر او باد را دیدم. اسرا☀️ را جلوی یزید ملعون👺 نگه داشتند. حضرت زین العابدین، امام سجاد مهربان☀️ به یزید سنگدل👺 فرمودند: ای یزید، اگر پیامبر مهربان☀️ ما را ببیند، چه جوابی به او می دهی❓ یکی از دختران امام حسین(علیه السلام)☀️ فرمود: ای یزید👺 آیا دختران پیامبر مهربان☀️ باید اسیر شوند؟ با شنیدن این سخن، مردم شام را دیدم که شروع به گریه کردند. یزید ترسید. برای همین هم دستان امام سجاد مهربان☀️ را باز کرد. ای یزید👺 ما امانت های پیامبر مهربان☀️ در بین شما هستیم. یزید ملعون را دیدم که👺 عصبانی شد. عمه مهربان☀️ حضرت زینب(سلام الله علیها) فرمودند: ای یزید ستمگر، تو مسلمان نیستی. تو پیامبر مهربان را قبول نداری. وگرنه به خانواده اش ظلم نمی کردی. تو فقط زورگو هستی. اما ای یزید👺 ما از زورگویان نمی ترسیم. یزید را دیدم که ترسید و ساکت شد... واقعا هم همین طور بود. من می دیدم که عمه مهربان☀️ و امام سجاد(علیه السلام)☀️ با شجاعت حرفشان را زدند و جلوی زورگویی های یزید ایستادند... ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨شوق دیدار_۵✨ اما قبل از آن که احمد چیزی بپرسد، امام عسکری علیه السلام✨ رو به احمدکرد وگفت: ای احمد ! از زمانی که خداوند انسان را آفریده همیشه از طرف خدا در روی زمین 🌎 فرستادگان و کسانی که مردم را راهنمایی و هدایت کنند وجود داشته و تا قیامت نیز چنین خواهد بود و زمین از فرستاده و حجت خدا خالی نخواهد شد. احمد تا این کلمات را از امام عسکری علیه السلام ✨ شنید👂 پرسیدن برایش راحت شد و به خود جرأت داد و پرسید: ای پسر رسول خدا امام و جانشین پس از شما کیست؟ امام عسکری علیه السلام ✨ بدون این که جوابی بدهند با عجله به درون اتاق🚪 رفتند. احمد خیلی تعجب😳 کرد و با خودش گفت: نکند امام عسکری علیه السلام✨ از پرسش من ناراحت شده اند؟ بعد از لحظاتی امام عسکری علیه السلام ✨ برگشتند در حالی که پسر بچه ای سه ساله را در آغوش داشتند که صورتش همانند ماه شب چهارده 🌕 میدرخشید✨. سراسر وجود احمد را تعجب فرا گرفته بود و به چهره ی زیبا💚😊 و قشنگ آن پسر بچه نگاه می کرد که امام عسکری علیه السلام✨ فرمود: ای احمد، پسر اسحاق! اگر نزد خدای بزرگ❤️ و امامان، شخص بزرگوار و قابل اعتمادی نبودی پسرم را به تو نشان نمی دادم، همانا نام و نشانه های او همانند نام و نشانه های رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ✨است. ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۵ روش طلائی درست حرف زدن با فرزندان ۱. اگر کودکت با گریه چیزی می خواد! نگوئید: بیا بگیرش، فقط دیگه گریه نکن و صداتو نشنوم! بگوئید: می دونم که خیلی دوستش داری، اما میدونی که من نمیتونم بهت اجازه بدم بهش دست بزنی! ۲. اگه موقع غذا خوردن، مقاومت میکنه و نمیخوره! نگوئید: اگه غذاتو نخوری ضعیف و کوچولو میمونی و دیگه بزرگ نمیشی! بگوئید: وقتی غذاتو خوب بخوری مثل من و بابا قوی و بزرگ میشی! ۳. اگه داره کار اشتباهی انجام میده! نگوئید: تو نمیتونی و داری اشتباه انجام میدی، بده من درستش کنم! بگوئید: بیا با هم فکر کنیم ببینیم چجوری میشه این کارو راحت تر انجام بدیم! ۴. اگه حرف زشتی زد! نگوئید: بچه بی ادب! بگوئید: حرف بد زدن ممنوع! ۵. اگر بهتون دروغ گفت! نگوئید: دروغگو، مگه نگفتم دروغ نگو! بگوئید: میدونم راستشو بهم نگفتی، دفعه بعد بهم راستشو بگو