eitaa logo
بغض قلم
629 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
310 ویدیو
34 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! هر روز اینجا دورهم چند صفحه کتاب می‌خونیم، اصلا هم درد نداره💉 📘 محدثه قاسم‌پور/کتاب‌‌ها: _پشت‌پرچم‌قرمز _شب‌آبستن _نمیری‌دختر ❌ارسال مطالب کانال بدون لینک، حلال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️لیست کتاب رمان و داستان ایرانی با موضوع اهل‌بیت و دین برای نوجوان و جوان 1.آسنا و راز کنیسه / عید غدیر (نوجوان) 2. در اسارت نفرت/ عید غدیر (نوجوان) 3.کتاب مخفی/ عید غدیر 4.آنک آن یتیم نظر کرده/ پیامبر 5.کشتی پهلو گرفته/ حضرت زهرا 6.سقای آب و ادب/ حضرت عباس 7.پدر،عشق، پسر/ حضرت علی اکبر 8.آفتاب در حجاب / حضرت زینب 9.کمی دیرتر/ امام زمان 10.من و آقای همسایه/ امام جواد 11.فرمانده گندم خوار/ امام حسین 12.مشکور/ امام رضا 13.به بلندای آن ردا/ امام رضا 14.قریب غریب/ امام رضا 15.چهل و یکم / امام رضا 16.سفر به قلعه خورشید/ امام رضا (نوجوان) 17.مرا با خودت ببر/ امام جواد 18.یک خوشه انگور سرخ/ امام جواد 19.رویای نیمه شب/ امام زمان 20.دعبل و زلفا/ امام رضا 21.انتقام/ پیامبر (نوجوان) 22.اعترافات غلامان/ امام رضا 23.اوسنه گوهرشاد/ امام رضا 24. ماه به روایت آه‌/ حضرت عباس 25.عقیله/ حضرت زینب 26.ناقوس ها به صدا در می آیند/ امام‌علی 27. بازیگر پنجم/ امام حسن (نوجوان) 28. اردو در قبرستان ژغاره/ امام‌هادی (نوجوان) 29. پس از بیست سال/ امام‌علی و امام‌حسین 30. میثم و شهر ترس‌های ممنوعه/ امام‌علی (نوجوان) 31. فردا مسافرم/ زنان کربلا 32. یوما / حضرت خدیجه 33.طلوع روز چهارم/ حضرت فاطمه بنت‌اسد 34. بچه‌‌ای که نمی‌خواست آدم باشد/ عید غدیر (کودک و نوجوان) 35. سفری که پرماجرا شد/ پیامبر (کودک و نوجوان) 36. سفر خارج از نقشه/ اربعین (نوجوان) 37. دختر ماه/ حضرت معصومه (نوجوان) 38. در راه مانده / پیامبر (نوجوان) 39. قدم‌های سر به هوا / اربعين(نوجوان) 40. داستان بریده بریده/ کربلا 🆔 @bibliophil
این لیست کتاب‌هایی که خودم خوندم حتما کلی کتاب دیگه هم هست که من نخوندم و این کتاب‌ها به صورت هنری و داستانی درباره اهل‌بیت صحبت کردند. ولی خالی از نقد و اشکال هم نیستند.
لیست موضوع‌های دیگه رو هم روزهای آینده قرار میدم.
روایت (ما که غریبه نیستیم) نوشته خانم قربانعلی‌زاد رو هم دوست داشتم 👇 https://www.banooyefarhang.com/?p=12346 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگه به نوشتن داستان برای نوجوان‌ها علاقه دارید یکی از بهترین اساتید این موضوع هستند. 🆔 @bibliophil
با روزه و با نماز، نشناختمت با آن‌همه رمز و راز، نشناختمت یک ماه اگر چه میهمانت بودم بگذشت مجال و باز نشناختمت 🆔 @bibliophil
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🌷 تو رضایت ندهی نمی‌روم! 🔹 روایتی از اقامه نماز بر پیکر هفت شهید راه قدس توسط رهبر انقلاب در حسینیه امام خمینی(ره) 🔹همسر جوانِ جوان‌ترین شهید آن کاروان هفت نفره روبروی دوربینم ایستاده. توی قاب دارد از آخرین مکالمه‌اش با سیدعباس صالحی روزبهانیِ ۲۴ ساله می‌گوید و من که صدایش را از هدفون می‌شنوم نفسم بند آمده: «دو دقیقه قبل از آن حادثه به من زنگ زده بود. داشتیم با هم صحبت می‌کردیم که تلفن قطع شد و دیگر هیچ صدایی نیامد. معمولاً وقتی این اتفاق می‌افتاد آقا عباس چند دقیقه بعد دوباره تماس می‌گرفت اما بعد از قطع شدن آن تلفن دیگر تماس نگرفت تا اینکه خبری از تلویزیون شنیدم که یک ساختمان نزدیک سفارت ایران هدف قرار گرفته. دلم شور افتاد و ...» 🔹این‌ شکلی می‌شود بود که سیدعباسِ متولد ۱۳۷۸ اهل بروجرد با دو سال سابقه پاسداری که حدود دو سال هم از ازدواجش می‌گذشته و برای اولین بار هم پایش به معرکه‌ی سوریه باز شده، خونش کیلومترها دورتر از مرزهای ایران روی زمین می‌ریزد؛ همین اول کار به چه واقعیت سترگی خوردم. 🔹اصلاً برای کار دیگری به حسینیه آمده بودم اما عظمت واقعه آنقدر بود که تصمیم عوض کنم و دوربین تصویربرداری را بردارم و حالا بایستم روبروی آدم‌هایی که شانه زیر باز امانت‌هایی داده‌اند که هزاران سال قبل و در ابتدای خلقت، آسمان‌ها از پذیرفتنش سر باز زدند. 🔹زبانم نمی‌چرخد اما به زحمت به همسر جوان سیدعباس می‌گویم: «دل کندن از همسرتان سخت نبود؟» وسط بغضی که بیخ گلویش و پرده اشکی که توی قاب چشمش گیر کرده و صبورانه با آنها دست و پنجه نرم می‌کند می‌گوید: «خیلی سخت بود! خیلی خیلی سخت! کار رفتنش که داشت درست می‌شد به من گفت تو رضایت ندهی نمی‌روم!» بغض بالاتر می‌آید و بقیه حرفش را می‌خورد. در ادامه هم با اشکی که حالا دیگر به‌وضوح چشم‌ها را تر کرده از دیدن پیکر سیدعباس در معراج می‌گوید و می‌گوید: «عباس جان! شهادتت مبارک! ما را هم شفاعت کن!» 🔹این حجم از تکرار عبارت «شهادتت مبارک» را اگر آدم اینجا و روبروی این آدم‌ها نباشد اصلا توی کَتَش‌ نمی‌رود. مگر می‌شود عزیزی از دست داده باشی و رفتنش را تبریک بگویی؟! زبان من که نمی‌چرخد. این را هم به همسر سیدعباس گفتم هم به مادرش هم به پدرش! هر سه نفرشان اما جلوی دوربین من ایستادند و شهادت سیدعباس را تبریک گفتند. پدرِ سیدعباس که راننده‌ی کامیون و ماشین سنگین است چیز عجیب‌تر دیگری هم می‌گوید آن هم درست زمانی که پیکر جوان ۲۴ ساله‌اش هنوز توی تابوت است و دفن هم نشده که داغش سرد شده باشد: «اگر به جای عباس چند عباس دیگر هم داشته باشم و لازم باشد، آنها هم فدای حضرت زینب سلام‌الله‌علیها و امام حسین علیه‌السلام!» عین این حرف را مادر سیدعباس هم می‌زند. 💻 Farsi.Khamenei.ir
این روایت‌های زیبا از کانال آقا بخونید ❤️😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- www.mplib.ir.mp3
4.12M
📖 (تندخوانی)، جزء بیست و هفتم🎤 استاد معتز آقایی 🆔 https://eitaa.com/bibliophil