🌙شهر خدا/ قسمت دوم
❣️شهر خدا که خانههای نورانیش محل نزول قرآن است، مکان صعود مناجات دوستان خدا میشود. قرآن نازل، قرآن صاعد را از دلهای خاشع میرویاند و قرائت قرآن صامت به گونهای است که غربت قرآن ناطق را میزداید و این بدان سبب است که صدای تلاوت سورهها، سکوت تدبر آیهها را درهمنمیشکند و تلاوت کتاب با درایت حکمت درهم میآمیزد.
🔥 در بیرون شهر پیداست که نگهبانان شهر، دستان ابلیس را بستهاند و دشمنان انسان را از تازیانههای خود خستهاند.(۱) بیهیچ مزاحمتی از مهمانان خدا محافظت میکنند و تا بارگاه نورانی پروردگار در تمام مسیرها مهمانان را همراهی میکنند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱) خسته یعنی زخمی و رنجور
📘 شهرخدا - علیرضا پناهیان
🆔 @ghasempour_mohadeseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پارسال روزهای آخر ماه مبارک، نجف بودم. بعد اذان در صحن حضرت زهرا، سفرههای افطار پهن میشد، لذت بخشترین افطار زندگیم شبی بود که سر این سفره نشستم.
در کتاب الغارات نوشته بود، روزی برای امیرالمؤمنین دو کوه طلا و نقره هدیه آوردند. مولا همه را تقسیم کرد و دست خالی به خانه برگشت.
انشالله روزی همهمون
#امام_علی
#امیرالمؤمنین
🆔 @ghasempour_mohadeseh
4_293413254921716313.mp3
4.04M
📖 #تحدیر(تندخوانی)، جزء ششم
🎤 استاد معتز آقایی
🆔 @ghasempour_mohadeseh
35.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋جلسه نهم آموزش داستان نویسی
🖌سعید فرض پور
📒موضوع این جلسه: ایده در داستاننویسی
💥 منبع؛ کانال تلگرام
galimalva
🆔 @bibliophil
📒دسترسی سریع به آموزش داستاننویسی/ سعید فرضپور
🌸 جلسه اول/ معرفی دوره
https://eitaa.com/bibliophil/425
🌸 جلسهی دوم/ تفاوت نویسندگی با داستاننویسی
https://eitaa.com/bibliophil/426
🌸 جلسهی سوم/ تایپ کنم یا روی کاغذ بنویسم؟
https://eitaa.com/bibliophil/428
🌸 جلسهی چهارم/ چرا دوست داریم نویسنده شویم؟
https://eitaa.com/bibliophil/436
🌸 جلسهی پنجم/ تا چند سالگی امکان نویسنده شدن هست؟
https://eitaa.com/bibliophil/444
🌸 جلسهی ششم/ وسواس در داستاننویسی
https://eitaa.com/bibliophil/452
🌸 جلسهی هفتم/ مکاتب ادبی
https://eitaa.com/bibliophil/457
🌸 جلسهی هشتم/ پشتوانهی ادبی
https://eitaa.com/bibliophil/464
🌸 جلسهی نهم / ایده در داستاننویسی
https://eitaa.com/bibliophil/472
🌸 جلسه دهم/ زاویه دید اول شخص
https://eitaa.com/bibliophil/494
🌸 جلسهی یازدهم/ زاویه دید دوم شخص
https://eitaa.com/bibliophil/506
🌸جلسهی دوازدهم/ زاویه دید سوم شخص
https://eitaa.com/bibliophil/516
🌸 جلسهی سیزدهم/ ویرایش
https://eitaa.com/bibliophil/521
🌸 جلسهی چهاردهم/ زبان معیار و محاوره
https://eitaa.com/bibliophil/526
🌸 جلسهی پانزدهم/ لحن، لهجه و گویش
https://eitaa.com/bibliophil/540
🌸 جلسهی شانزدهم/ ژانر و گونه
https://eitaa.com/bibliophil/547
🌸 جلسهی هفدهم/ داستان فانتزی
https://eitaa.com/bibliophil/559
🌸 جلسهی هجدهم/ داستان عاشقانه
https://eitaa.com/bibliophil/572
🌸 جلسهی نوزدهم/ داستان ماجراجویانه
https://eitaa.com/bibliophil/582
🌸 جلسهی بیستم/ داستان جنایی
https://eitaa.com/bibliophil/602
🌸 جلسهی بیست و یکم/ داستان تاریخی
https://eitaa.com/bibliophil/616
🌸 جلسهی بیست و دوم/ داستان ترسناک
https://eitaa.com/bibliophil/623
🌸 جلسهی بیست و سوم/ داستان کمدی
https://eitaa.com/bibliophil/639
🌸 جلسهی بیست و چهارم/ داستان ملودرام
https://eitaa.com/bibliophil/651
🌸 جلسهی بیست و پنجم/ داستان جنگ
https://eitaa.com/bibliophil/661
🌸 جلسهی بیست و ششم/ داستان روانشناسانه
https://eitaa.com/bibliophil/676
🌸 جلسهی بیست و هفتم/ پایان مبحث ژانر
https://eitaa.com/bibliophil/686
🌸 جلسهی بیست و هشتم/ ادراک داستانی
https://eitaa.com/bibliophil/702
🌸 جلسهی بیست و نهم/ فراز و فرود
https://eitaa.com/bibliophil/712
🌸 جلسهی سیام/ شخصیت پردازی
https://eitaa.com/bibliophil/730
🌸 جلسهی سی و یکم/ کاراکتر
https://eitaa.com/bibliophil/753
🌸 جلسهی سی و دوم/ فضاسازی
https://eitaa.com/bibliophil/762
🌸 جلسهی سی و سوم/ بسترسازی
https://eitaa.com/bibliophil/772
🌸 جلسه سی و چهارم/ ابتدا، میانه و پایان
https://eitaa.com/bibliophil/780
🌸 جلسهی سی و پنجم/ اینترنت در داستاننویسی
https://eitaa.com/bibliophil/784
🌸 جلسهی سی و ششم و سی و هفتم/ مدیریت ذهن
https://eitaa.com/bibliophil/793
https://eitaa.com/bibliophil/801
🌸 جلسه آخر / هارمونی و خلاقیت
https://eitaa.com/bibliophil/807
💥 منبع فایلها کانال تلگرام
galimalva
#داستاننویسی
#نویسندگی
🆔 @bibliophil
🌙شهر خدا / قسمت سوم
✍️ شاید ضیافت مهم ترین وصف رمضان باشد و اگر بخواهیم به تبیین ماهیت رمضان بپردازیم باید از این وصف آغاز کنیم. رمضان یعنی یک ضیافت، یعنی ماه مهمانی خدا. در رمضان ما همه مهمان خداییم و خدا میزبان ماست. ما که همیشه از بدو خلقت مهمان خدا بودهایم و دائم بر سر خوان او نشستهایم، باز در رمضان مهمان اوییم! این مهمانی مضاعف و ویژه چه پیامی برای ما دارد و چه لطافتی را می خواهد در تصور ما از رمضان ایجاد کند؟
کتاب «شهر خدا»؛ علیرضا پناهیان، ص31.
🆔 @bibliophil
Tahdir joze8.mp3
4.07M
📖 #تحدیر(تندخوانی)، جزء هشتم
🎤 استاد معتز آقایی
🆔 @bibliophil
🌙 شهر خدا/ قسمت چهارم
✍️ اتصاف رمضان به ضیافت، یک تعبیر ذوقی نیست، بلکه شخص نازنین پیامبر اکرم(ص) این تعبیر را به کار برده اند: «هو شهر دعیتم فیه الی ضیافه الله؛ این (رمضان) ماهی است که شما به میهمانی خدا دعوت شده اید.» (عیون اخبارالرضا، ج1، ص295)
برای درک بهتر ماه رمضان، ابتدا باید ببینیم ما از مهمانی چه می فهمیم؟
مهمان عزیز است و احترام دارد، حتی اگر کافر باشد. این کلام رسول خداست: «اکرم الضیف ولو کان کافرا؛ مهمان را گرامی بدار، هرچند کافر باشد.» (جامعه الاخبار، ص84)
بنابراین در مهمانی، بنابر مهربانی و فراوانی است. میزبان اگر کریم باشد، برای اکرام مهمان، به جای نگاه به لیافت مهمان، به معنای مهمانی نگاه می کند. میزبان کریم به جای اینکه منزلت میهمان را ببیند و منزلت میهمان را برای خود مایه فخر ببیند، «مهمان داری» را مایه مباهات خود می داند.
📕شهر خدا؛ علیرضا پناهیان، ص32 (با اندکی تلخیص)
🆔 @bibliophil
9 - TopSeda.ir.mp3
4.2M
📖 #تحدیر(تندخوانی)، جزء نهم
🎤 استاد معتز آقایی
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
خانم قاسم پور_2023_03_03_13_33_47_453.mp3
44.89M
📒کلاس نویسندگی "۱"
🖌 موسسه بهشتثامنالائمه/ ۱۱ اسفند ماه ۱۴۰۱ / محدثه قاسمپور
🆔 @https://eitaa.com/bibliophil
داستان سنگباران شدن، حضرت خدیجه (سلاماللهعلیها)
موسم حج بود. پیامبر به امر الهی، بالای کوه صفا رفت تا دعوت خود را آشکار کند. با ندای بلند سه بار فرمود؛(ای مردم! من رسول خداوند پروردگار جهانیان هستم.)
مردم به سوی آن حضرت چشم دوختند! پیامبر بالای کوه مروه رفت. دست کنار گوشش گذاشت و سه بار فرمود:( ای مردم! من رسول خدا هستم.)
بت پرستان با چهرهی خشمگین پیامبر را نگاه کردند. ابوجهل سنگی پرتاب کرد. بین دو چشم پیامبر شکافت و خون جاری شد. سایر مشرکان هم به دنبال ابوجهل پیامبر را سنگباران کردند.
پیامبر از کوه بالا رفت و به سنگی تکیه داد. مشرکان به دنبال حضرت دویدند. در این هنگام مردی به نزد علی(علیهالسلام) که حدود ۱۳ ساله بود، رفت و گفت:(محمد کشته شد)
حضرت علی(عليهالسلام) سراسیمه به خانه خدیجه دوید. در را کوبید. خدیجه پشت درآمد و فرمود:(کیست؟!)
علی(عليهالسلام) فرمود:(من هستم!)
خدیجه فرمود:(محمد کجاست؟!)
علی(عليهالسلام) فرمود:(خبر ندارم! ولی اطلاع یافتم، مشرکان سنگبارانش کردند! اینک نمیدانم که او زنده است یا کشته شده است!)
خدیجه (سلاماللهعلیها) مقداری غذا و آب برداشت و از خانه بیرون آمد. همراه حضرت علی به طرف کوه حرکت نمود، تا به کوه رسیدند.
حضرت علی به بانو خدیجه فرمود:(به دامنهی کوه بروید و من به بالای کوه میروم)
علی(عليهالسلام) فریاد زد؛(ای رسول خدا! جانم به فدایت کجا هستی! در کدام گوشه افتادهای؟!)
حضرت خدیجه با غمی که در صدا داشت فریاد زد:(چه کسی از پیامبر برگزیده برایم خبر میآورد؟ چه کسی از بهار پسندیده به من اطلاع میدهد؟ چه کسی از ابوالقاسم باخبرم میکند؟)
در این هنگام جبرئیل نزد پیامبر نازل شد. وقتی که پیامبر نگاهش به جبرئیل افتاد، اشک از چشمانش سرازیر شد و فرمود:(میبینی که قوم من با من چه کردند؟! مرا تکذیب کردند و از جامعه راندند. به من حمله نمودند!)
جبرئیل عرض کرد:(ای محمد دستت را به من بده!)
آن گاه دست آن حضرت را گرفت و بر بالای کوه نشاند و فرش مخملی بهشتی از زیر پرش بیرون آورد و آن را بر زمین کوه گستراند. پیامبر را روی آن نشاند و آن هنگام فرشتگان مقرب هر کدام پس از دیگری به حضور پیامبر آمدند و از او اجازه هلاکت کافران را خواستند.
پیامبر فرمود:(من برای عذاب رساندن مبعوث نشدم، برای رحمت به جهانیان مبعوث شدهام. من و قومم را به خود واگذارید! آنها ناآگاه هستند!)
در این هنگام جبرئیل به حضرت خدیجه نگاه کرد که در کوه به جستجوی گمشدهی خود بود. به رسولخدا عرض کرد؛(آیا به خدیجه نمینگری که فرشتگان آسمان از گریه او به گریه افتادهاند. او را به سوی خود بخوان و سلام مرا به او برسان و به او بگو خداوند به تو سلام میرساند و او را به بهشت و خانهای بلورین و آراسته با طلا مژده میدهد. که در آن رنج و نگرانی نیست!)
آنگاه پیامبر او را فراخواند. در حالی که از صورتش خون میچکید و خونها را پاک میکرد.
خدیجه وقتی که به پیامبر نزدیک شد و چهره خونین پیامبر را دید، آهی کشید و فرمود:(پدر و مادرم به فدایت! بگذار خونها به زمین بریزد!)
پیامبر فرمود:(میترسم پرودگار بر اهل زمین غضب کند!)
آن روز به شب رسید. پیامبر از تاریکی شب استفاده کرد و همراه علی(عليهالسلام) و حضرت خدیجه به خانه بازگشت.
بانو خدیجه در خانه خود، پیامبر را در حجرهای که دیوارههایش از سنگ بود، جای داد.
سقف خانه را با تختههایی از سنگ پوشاند. و روبه روی پیامبر ایستاد. پیامبر را به وسیله جامهاش پنهان کرد.
مشرکان به جایگاه پیامبر سنگ انداختند. سنگ از هر سو میبارید. دیوار و سقف سنگی جلوی نفوذ سنگ را میگرفت. هر سنگی که از روبه رو میآمد، حضرت خدیجه خود را سپر آن میکرد. در این هنگام بانو فریاد زد؛(ای گروه قریش! آیا زن آزاده را در خانه خود سنگباران میکنید؟)
وقتی که مشرکان این ندا را شنیدند، منصرف شدند و رفتند. بامداد روز بعد رسول خدا به کعبه رفتند.
بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۲۴۱ تا ۲۴۳
#خدیجه_کبری
🆔 @bibliophil
جزء 10.mp3
9.03M
📖 #تحدیر(تندخوانی)، جزء دهم
🎤 استاد معتز آقایی
🆔 https://eitaa.com/bibliophil