از این پس زیارت قبر حسین هزینه
و غرامت دارد. هرکس طالب زیارت است
اول باید هزینهاش را بپردازد.
چه هزینهای سرورم. روافض اگر شده از نان شبشان میگذرند اما پول جمع میکنند برای زیارت حسین.
نه دیزج! من به پول این جماعت مفلس نیازی ندارم. هزینهای بیش از مال.
دیزج متعجب از کلام متوکل سکوت کرد تا متوکل حرفش را تمام کند.
قطع یک دست در برابر هر بار زیارت! چشمان دیزج از تعجب گرد شد اما این گونه کسی به زیارت تن نمیدهد.
متوکل لبخندی زد و دستانش را در هم گره زد و گفت:
ماهم همین را میخواهیم اگر کسی هم شوق زیارت داشته باشد و از پیروان راستینشان باشد مشخص میشود.
بعد مدتی با جماعتی رودرو هستیم که فلج و ناقص هستند. این جماعت چگونه میخواهند علیه ما قیام کنند؟
📒 کتاب هادی
✍ محمدرضا هوری
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🆔 https://ble.ir/bibliophils
به مناسبت ولادت حضرت مسیح
میخوایم بخشهایی از این کتاب
رو باهم بخونیم.
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🆔 https://ble.ir/bibliophils
کربلا زادگاه مسیح 😳
درد در وجود مریم میپیچید،
شماتتها دردناکتر و جانکاهتر بود.
_خواهر هارون بارداری بیهمسر؟!
_مادرت پارسا و عفیف بود
و پدرت را به نجابت و پاکی میشناختیم.
_تردامنیات را با کدام آب خواهی شست؟
_این داغ ننگ تا همیشه بر پیشانیات خواهد بود که زیستگاهت معبد بود و
معبد برا به گناه آلودی!
مریم میگریست و خاموش و آرام ندبه میکرد و درد را تاب میآورد و از آن سوی پرده اشک، چشم به آسمان داشت و
شکوه و آه بر لب. پناهی و راهی میجست.
همهمهی بال جبرئیل خلوت و اندوه
مریم را شکست.
_خدایت فرمان میدهد دمشق را رهاکنی و به کربلا بروی. آنجا در دور دست مسیح تو به سلامت زاده خواهد شد. راه دور است ما همراه و همسفر توایم! از این شهر طعنه و تمسخر و شماتت به آرامش کربلایت میرسانیم.
📒کتاب #حواریون_حسین/ استاد سنگری
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🆔 https://ble.ir/bibliophils
مریم برخاست.
_باردار و اشکبار و داغدار به سرزمین
دوردست کربلا راهی شد.
هرچه نزدیکتر می شد،
آرامشی اندوه رنگ وجودش را پر میکرد.
اینک در کربلا، تنها و غریب و چشم
به لطف کریمانهی محبوب، کنار نخلی
خشکیده رسید. ایستاد.
دردی سنگین در آوندهایش پیچید
و صدایی که خوش آمدی مریم.
به سرزمین حسین،
فرزند آخرین پیامبر خوش آمدی.
مریم زمزمه کرد: حسین، حسین، حسین
درد آرام شد و نخستین نفسگریه در
گستردهی آرام کربلا پیچید.
مریم گرسنه بود و
خسته باکودکی که شیر میطلبید.
صدایی با پژواک در گوشش پیچید،
مریم نخل را بتکان تا خرمای تازهات ببخشد.
_نخل خشکیده است. چگونه خرماییم ببخشد؟
_یاحسین بگو و درخت را بتکان!
📒کتاب #حواریون_حسین/ استاد سنگری
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🆔 https://ble.ir/bibliophils
مریم برخاست با نخستین تکانه، دانههای درشت رطب در دامان مریم ریخت و چشمهای خنک و زلال و شیرین فواره زد و جوشید. مریم آب نوشید و دیگر بار همان صدای آشنا در گوشش پیچید: مریم! این جا سرزمین عطش است، فرزند پیامبر و یارانش در همین جا تشنه شهید خواهند شد.
مریم پای نخل نشست
چشم در چشم چشمه
اشک ریخت و مرثیه خواند.
مریم میگریست و مسیح کوچک نیز.
فرمان رسید که بازگردید.
مسیح در آغوش مریم
خطی از اشک بر زمین کربلا کشیدند.
مریم میرفت و با هر قدم حسین حسین میگفت.
مسیح نیز با او دم گرفته بود
فرشتگان نیز، تا شام زمزمه همین بود؛
حسین حسین حسین.
📒کتاب #حواریون_حسین/ استاد سنگری
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🆔 https://ble.ir/bibliophils