چقدر لب هایم به ترنم نامت از خیابان های منتهی به حرم محتاج است ...
چقدر دلم لک زده برای ایستادن در پشت ورودی های حرم امام رئوف و خواندن اذن دخول همراه با اشکی که میچکد و پروازم میدهد تا کنار ضریح ...
دلم نوشیدن زمزم از سقاخانه اش را می خواهد ...
دلم ایستادن و زل زدن به پنجره فولاد و زمزمه های پر از راز و نیاز بیماران و آرزومندان و ... را می خواهد ...
دلم رقص پرچم سبز روی گنبد طلایی حرمش را می خواهد ...
دلم نوازش خنکای عطر حرمش را مطالبه می کند وقتی نزدیک شلوغی های ضریح میشوی ...
دلم نشستن در ایوان مقصوره صحن گوهرشاد را التماس می کند ...
ایوان طلا ... روبروی ضریح ... دار الهدایه ...دارالحجه... صحن جمهوری ...صحن آزادی...ورودی شیخ حرعاملی...مسجد پریزاد...محفل اشک...
دلم چه تمناهای عاشقانه ای دارد ...
باز هم دلتنگ امام رئوفم ...
اي حرمت ملجا دردماندگان...
دور مران از در و راهم بده...
لايق وصل تو كه من نيستم...
اذن به يك لحظه نگاهم بده...
اللهم صلی علی علی بن موسی الرضا المرتضی
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#من_حرم_لازمم_دلم_تنگ_است